💖💫💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖
💖💫
💖
#باعشقتوبرمیخیزم
قسمت#نهصدوهفتادودو
مرضیه باز نفس عمیقی گرفت
-دایی دیگه باید چکار می کرد؟
کم با سعید افتادند دنبالش؟
کم تلاش کردند ببرن کمپ ترکش بدند؟
چیکار کرد؟
نه تنها همکاری نکرد، بدتر دردسر درست کرد.
-چی بگم مادر؟ منم میگم جوونه اشتباه کرده، زندگیش سر و سامون بگیره بر میگرده سرش گرم زندگیش میشه.
فکر کردی برا چی اینقدر دارم به داییت اصرار می کنم؟
من آرزوم بود که محمود و ثمین به هم برسن، زندگیشون سر بگیره.
پلکهام رو روی هم فشار دادم و عصبی سری تکون دادم.
-وای مامان ول کن تو رو خدا، این حرفها رو میزنی یه ناراحتی بزرگ درست میشه
-وا، چه ناراحتی؟
الان اون بچه اونحا معلوم نیست داره چکار می کنه.
ثمینم که طفلک بعد از زهرا وضعیتش اینجوری.
خب چرا اینا هر دوشون سر و سامون نگیرن؟
اصلا واسه هر دوشون بهتره.
اونقدر از حرفهای عمه حرصم گرفته بود که هر لحظه ممکن بود جلو برم و هر چی تو این مدت سکوت کردم، سرش خالی کنم.
و به سختی خودم رو کنترل می کردم.
-دنبال درد سر می گردی مادر من؟
تو که داری اوضاع رو میبینی، اسن حرفها رو بزنی فقط برا من درد سر درست میکنی.
باز لحن عمه دلسوز،شد
-بمیرم برات، نکنه ثمین باهات نمیسازه مادر؟
-نه مامان، با من که کاری نداره. ولی خب کلا معلوم نیست چکار میکنه، سعید داره خیلی حرص می خوره.
هرچی هم بهش میگم، میگه مامانم ثمین رو دست من سپرد و رفت نمی تونم بی تفاوت باشم.
-چرا؟ مگه چی شده؟
فقط کم مونده بود مرضیه خانم تمام آمار من رو به عمه خانم بده!
شرایط عضویت کانال Vip #باعشقتوبرمیخیزم در لینک زیر😍😍👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433
⛔️کپی برداری پیگرد قانونی والهی دارد⛔️
🖋نویسنده:#ققنوس(ن.ق)
💖💫@rozhay_eltehb 💫💖
💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖💫💖