💖💫💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖
💖💫
💖
#باعشقتوبرمیخیزم
قسمت#هزارودوازده
-چه مزاحم سمجی، من که گفتم اگه جواب ندم دوباره زنگ میزنه
هیچ جوابی برای حرفش نداشتم جز سکوت
-صدام رو نمی شنوی ثمین؟ یه سوال ازت پرسیدم جواب بده. کیه این مرتیکه که ول کن تو نیست؟
با غیظ و صدایی که داشت بالا میرفت از جا پریدم و از سر بیچارگی بغضم گرفت
-هیچکی بخدا داداش
-هیچکی با تو چکار داره؟
و اینبار که صداش بالا رفت، مرضیه هم نگران، وارد بحث شد
-سعید جان آروم باش، خب بگو چی شده؟
نگاه تیز سعید سمتش برگشت
-گفتم برو بیرون، هیچی نشده. فقط می خوام بدونم چقدر خاک بر سر شدم که نمیفهمم خواهرم بغل گوشم داره چکار می کنه و با کی در ارتباطه!
-داداش من...
نذاشت حرفم تموم بشه و انگشتش رو تهدید وار جلوی صورتم تکون داد
-فقط یه جواب می خوام، این مرتیکه کیه؟
چرا مغزم، زبونم رو یاری نمی کرد؟
چرا نمی تونستم چیزی بگم و شر رو بخوابونم؟
حتی به دروغ!!
چرا...
با نهیب سعید دوباره به خودم اومدم
-ثمین با تو ام
و دوباره نگاه هراسونم رو به چشمهاش دادم.
و باز مرضیه میونداری کرد
-سعید جان صدات میره بیرون، زشته یکم آروم باش.
اما سعید نه تنها آروم نشد که صداش دوباره بالا رفت
-نمی تونم آروم باشم، نمی تونم این مورد رو هم به روی خودم نیارم. من همین الان باید بفهمم این به بهونه ی درس و دانشگاه رفته اونجا چه غلطی می کنه که حالا مثل مجسمه وایساده منو نگاه میکنه و یه کلمه حرف نمی تونه بزنه.
این اولین باری بود که سعید جلوی مرضیه با من اینجوری حرف می زد.
اما الان اصلا به قضاوت مرضیه در مورد خودم فکر نمی کردم و فقط دنبال راهی برای فرار از این مخمصه بودم.
شرایط عضویت کانال Vip #باعشقتوبرمیخیزم در لینک زیر😍😍👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433
⛔️کپی برداری پیگرد قانونی والهی دارد⛔️
🖋نویسنده:#ققنوس(ن.ق)
💖💫@rozhay_eltehb 💫💖
💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖💫💖