💖💫💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖
💖💫
💖
#باعشقتوبرمیخیزم
قسمت#هزاروسه
با حرص جلو اومدم و روبروش ایستادم
-ببخشید خانم من چه دردسری برای شما درست کردم؟
پوزخندی زد و گفت
-اینکه هر وقت دلت می خواد میری، هر وقت دوست داشتی برمی گردی دردسر نیست؟
اینکه بی خبر میذاری میری و سعید بیچاره باید کل شهرو دنبالت بگرده تا پیدات کنه درد سر نیست؟
این خودسر بازیات اگه درد سر نیست پس چیه؟
می خواست ادامه بده که این جازه رو بهش ندادم و وسط حرفش پریدم و حرفهایی که توی دلم بود رو به زبون آوردم و با حرص لب زدم
-اشتباه نکن دختر عمه جان، اینکه من بیخبر میذارم میرم از خودسری نیست.
یکم دقت کن، من هر بار بیخبر و بی اطلاع از خونه زدم بیرون عمه خانم اینجا تشریف داشتند و من ترجیح دادم وقتی ایشون هستند من نباشم.
با چشمهای گرد شده نگاهم میکرد و با عصبانیت گفت
-مامان من چه مزاحمتی برای تو داشته که اینجوری میگی؟
عصبانیت من هم کمتر از اون نبود
-واقعا نمی دونی؟
مرضیه جون، حرفهای عمه مثل سوهان داره مغز من رو آزار میده.
خیر سرم گفتم چتد روز بیام پیش خونوادم یکم آرامش بگیرم.
از روزی که اومدم عمه با حرفهاش روح و روان من رو عذاب میده.
نمی دونم تا کی قراره بیاد جلوی بابا و با مظلوم نمایی سنگ پسر یکی یه دونه اش رو به سینه بزنه و آینده ی من و پسرش رو به هم گره بزنه؟
این حرفهای عمه است که من رو از خونه فراری میده.
با شنیدن حرفهام کمی دستپاچه نگاهش به اطراف دو دو زد اما سعی کرد چیزی به روی خودش نیاره و حق به جانب گفت
-کی مامان من درمورد تو حرف زده؟ من که نمیفهمم تو چی میگی
حرصم بیشتر شد و گفتم
-خیلی خوبم میفهمی، خودم شنیدم چه چیزایی به بابا میگفت.
عمه ی بیچاره نمیدونه پسر معتادش...
هنوز حرفم رو نزده بودم که کمی صدای مرضیه بالا رفت
-حرف دهنت رو بفهم ثمین، تو حق نداری در مورد برادر من اینجوری حرف بزنی
و متقابلا صدای من هم بالا رفت
-در مورد خان داداشت چحوری حرف بزنم خوشت میاد مرضیه خانم؟
اصلا داداش شما ماه، گل، همه چیز تموم.
ولی یه لطفی کن به مامانت بگو بیخودی من رو برای پسر همه چیز تمومش لقمه نگیره.
از خان داداش شما خیلی به ما رسیده، دیگه نیازی نیست عمه لطف زیادی بکنن در حق من.
گفتم و با حرص سمت ساک لباسهام برگشتم
-آفرین ثمین خانم، خوب حق دلسوزی های مامانم رو ادا کردی.
کاش میفهمیدی که مامان چقدر بفکرته و نگران آیندته.
تیز،به سمتش چرخیدم و گفتم
-من اگه دلسوز نخوام، اگه نخوام کسی نگرانم باشه باید کیو ببینم؟
عمه نگران من نیست.
میخواد خیالش از زندگی پسرش راحت بشه.
با خودش گفته این دختر داداشم که طلاق گرفته کسی نگاهش نمی کنه پسر منم که معلوم الحاله.
پس چه بهتر اینا رو به هم برسونم.
حالا به جهنم که دختر بیچاره زیر دست پسرم قراره چجوری زندگی کنه
به جهنم که...
حرص مرضیه هم بیشتر شد و دوباره حرفم رو قطع کرد
- ثمین حواست به حرف زدنت باشه.
محمود هر چی هم باشه برادرمه، پاره ی تنمه اصلا دوست ندارم کسی تو روی من در موردش اینجوری حرف بزنه.
شاید تو برات مهم نباشه یکی جلوی خودت در مورد سعید حرفی بزنه، ولی من رو برادرم حساسم و بهت اجازه نمیدم هرچی دلت می خواد بگی.
پوزختدی زدم و گفتم
-محمود رو با سعید مقایسه نکن.
خودت هم خوب می دونی سعید چقدر با داداش جنابعالی فرق داره و اصلا جای مقایسه نداره
با همون حرصی که داشت گفت
-خیلی وقیح شدی ثمین.
کمی لبهاش رو روی هم فشار داد
-دیگه خیلی داری دور بر میداری.
حیف که نمی خوام به سعید حرفی بزنم وگرنه...
با خونسردی که میدونستم حرصش رو بیشتر می کنه گفتم
-وگرنه چی؟ چی می خوای بهش بگی؟
می خوای بگی نمی خوام بابا و خواهرت اینجا باشند؟
بنظرم حتما بگو
چون من از خدامه بابامو ببرم خونه ی خودمون و دیگه بقیه رو نگران خودم نکنم.
پوزخند پر حرصی زد و گفت
-حساب دایی رو با خودت یکی نکن.
چند ماهه بخاطر اتفاقاتی که پیش اومده خیلی ملاحظه ات رو کردیم. حالا باید اینجوری جوابش رو بگیریم
با عصبانیت گفتم
-منظورت چیه؟ من هر اتفاقی هم تو زندگیم افتاده کاری به بقیه نداشتم.
داشتم با درد خودم میسوختم و میساختم تا دوباره مامان خانم شما...
صداش کمی بالا رفت و اجازه ی ادامه ی حرفم رو نداد
-خیلی خب، حالا مامان یه حرفی زده
اونم به دایی گفته به خودت که نگفته
دایی هم خودش جواب مامان رو داد.
دیگه لازم نیست اینقدر کشش بدی
شرایط عضویت کانال Vip #باعشقتوبرمیخیزم در لینک زیر😍😍👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433
⛔️کپی برداری پیگرد قانونی والهی دارد⛔️
🖋نویسنده:#ققنوس(ن.ق)
💖💫@rozhay_eltehb 💫💖
💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖💫💖