💖💫💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖
💖💫
💖
#باعشقتوبرمیخیزم
قسمت#هزاروسیوهفت
توی اتاقی که همین چند روز پیش اومده بودم، نشستم و چند دقیقه بعد نرگس با سینی چایی وارد شد.
سینی رو بین هر دومون قرار داد و روبروم نشست.
-یه لیوان چایی بخوریم یه چرت بزنیم.
من که دیگه نا ندارم.
موندم چجوری اون همه سبزی رو پاک کنیم.
تشکری کردم و لیوان چایی رو برداشتم و جرعه ای ازش خوردم.
دلم شور بابا رو میزد اما جرات زنگ زدن بهش رو نداشتم.
برای فرار از این دلشوره، سر صحبت رو با نرگس باز کردم.
-هر سال برنامه تون همینه؟
-آره، این ده روز خیلی سرمون شلوغه. ولی این دو روز آخر دیگه فشرده کار می کنیم.
البته فردا شب دیگه آخرین مراسمه.
شب شام غریبان خیلی هیات خلوت تر میشه.
آدم دلش میگیره.
آهی کشید و گفت
-هر سال همینه، اینقدر تو این ده روز برو بیا داریم ولی بعد از دهه دلمون تنگ میشه واسه همین کارها.
-یعنی تا محرم سال دیگه هیچ خبری نیست؟
-چرا برنامه که هر شب داریم.
نماز و سخنرانی و روضه هست، ولی خب این ده روز خیلی مراسمها بهتره.
سر به زیر با لیوان توی دستم بازی می کردم.
حالا گیرم این دو روز رو اینجا موندگار شدم
بعد از این دو روز چکار باید بکنم؟
کجا باید برم؟
با صدای آه کشیدن نرگس، دوباره نگاهم رو بهش دادم.
لبخندی گوشه ی لبش بود و گفت
-من از بچگی عادت کردم به این حسینیه و هیات. گاهی فکر میکنم اگه یه روز از اینجا دور باشم و نتونم تو این ایام بیام اینجا چی میشه؟
پوز خند تلخی زدم و زمزمه کردم
-هیچی نمیشه
-چی؟
نگاه ازش گرفتم و گفتم
-منم یه روزی از این فکرا می کردم، ولی الان فهمیدم اینا همش دلخوش کنی بوده.
من که دیگه اعتقادی به هیچ کدوم از این کارها ندارم.
منم بچگیم رو تو هیات و مسجد و مراسم ها گذروندم. ولی وقتی زندگیم به پرتگاه رسید هرچی التماسشون کردم، هرچی نذر و نیاز کردم جوابی نگرفتم.
تازه فهمیدم که اینا همش حرفه.
نفس عمیقی کشیدم و با حسرت گفتم
-البته نمی دونم، شاید برای بقیه حقیقت داشته باشه و واقعا خدا کمکشون کنه.
ولی من که چیزی ندیدم.
-من نمی دونم تو زندگیت چه اتفاقاتی افتاده که الان این حرفها رو میزنی.
ولی مطمئنم که خدا همیشه حواسش به ما هست.
بابام میگه گاهی لازمه زندگیمون یه تکون محکم بخوره تا دوباره به خودمون بیایم و یادمون بیاد کی هستیم و محتاج خدا و اهل بیت هستیم.
آدم هیچ وقت نباید از خدا نا امید بشه.
خودش گفته هر گناهی رو می بخشه، غیر از نا امیدی.
نرگس می گفت
اما دل من با هیچ کدوم از این حرفها آروم نمی شد و گوشم انگار از این حرفها پر بود.
شرایط عضویت کانال Vip #باعشقتوبرمیخیزم در لینک زیر😍😍👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433
⛔️کپی برداری پیگرد قانونی والهی دارد⛔️
🖋نویسنده:#ققنوس(ن.ق)
💖💫@rozhay_eltehb 💫💖
💖💫💖
💖💫💖💫
💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖
💖💫💖💫💖💫💖💫
💖💫💖💫💖💫💖💫💖