eitaa logo
روزهای التهاب🌱
8.1هزار دنبال‌کننده
496 عکس
118 ویدیو
4 فایل
🍀هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي🍀 تنها کانال تخصصی رمانهای بانو ققنوس (ن.ق) #کپی_رمانهای_این_کانال_ممنوعععععععع_است و نویسنده این کانال رضایت ندارد. کانال دوم ما👈https://eitaa.com/eltehab2 @sha124 ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖 💖💫 💖 قسمت -رفته بودم سراغ ماهان می خواستم حقش رو بذارم کف دستش که دیگه جرات نکنه این طرفا بیاد و جرات نکنه اسم تو رو بیاره مستقیم رفتم خونه شون. در رو که زدم ماهان باز کرد، تا من رو دید انگار فهمید برای چی رفتم. اونقدر ازش عصبانی بودم که تو همون نگاه اول از قیافم متوجه شد. منتظر بودم اونم مثل همیشه قلدر بازی در بیاره و جلوم وایسه. منم حسابی خودم رو آماده کرده بودم که بعدم با زندایی اتمام حجت کنم. ولی تا خواستم حرفی بزنم، ماهان با چشم و ابرو اشاره کرد و خواست جلو مادرش حرفی نزنم. منم فقط مراعات زندایی رو کردم. یکم پیش زندایی موندیم و بعدش به بهونه ی کار زدیم بیرون. خیلی از ماهان شاکی بودم و دنبال فرصت که حسابم رو باهاش صاف کنم. ولی اون فرصت پیدا نشد. تا با هم زدیم بیرون، بهم گفت میدونم برای چی اومدی اما الانم یه مسله مهمتر هست. گفتم برای من چیزی مهم تر از زندگی ثمین نیست. گفت پس قاتل مادرت چی؟! اولش نفهمیدم چرا اینو گفت. فکر کردم می خواد به بهونه ی اینکه میدونه مقصر تصادف کیه، باج بگیره و سر تو با من معامله کنه. بیشتر ازش عصبانی شدم. بهش گفتم بهونه بدی رو برای معامله با من پیدا کردی. مطمئن باش اگه روند پرونده ده سال هم طول بکشه ما صبر می کنیم ولی نه رو کمک تو حساب می کنیم نه سر ثمین معامله می کنیم. اونجا اصلا مهلت حرف زدن بهش ندادم و حسابی با هم درگیر شدیم. -ای بابا، خب بعدش چی شد؟ لبخندی کمرنگی زد و سری به تاسف تکون داد -هیچی، بعد از کلی داد و بیداد و کتک تازه تصمیم گرفتیم با هم حرف بزنیم. ماهان بعد از اون مهلتی که از ما گرفته، قرار بود بره تو شرکت باباش و سند چند تا ملک که بنام خودش رو بگیره و بعد که کارش تموم شد، بیوفتاده دنبال کار تصادف و وکیل باباش. اینجوری هم اون به حقش می رسید، هم ما. ولی همون روزا فهمیده بود دایی و وکیلش تصمیم دارند یه مدت از کشور خارج بشند. ماهان میگفت ممکنه اگه برند دیگه دستمون بهشون نرسه. گفت باید زودتر پرو نده روبه حریان بندازیم و وکیل دایی رو گیرش بندازیم. -ماهان تونست املاکش رو از باباش بگیره؟ سعید نفس عمیقی کشید و سری بالا اتداخت -نه، اگه گرفته بود که حالا اوضاعش اینجوری نبود. وقتی فهمید اون وکیله می خواد بره، بیخیال کار خودش شد و افتاد دنبال وکیل باباش. اون چند روزی هم که تهران بودم، موندم که با هم یه کارایی بکنیم. -خب پس چرا اون موقع دستگیرش نکردتد؟ ماهان که گفته بود به اندازه ی کافی سند و مدرک داره ازش. -آره، برای اثبات جرم اوت وکیله، مدارک زیادی دست ماهان بود، ولی می گفت اگه دستگیر بشه باباش بیکار نمی مونه و هر ردی تو دفترش باشه رو نابود میکنه بعد دیگه دستمون به جایی نمی رسه. بخاطر همین گفت بهتره اول سند و مدارکی که بابا تو اون تصادف گم کرده بود رو پیدا کنه بعد اون آدم رو لو میدیم. از اون روز افتاد دنبال اون مدارک، تا اینکه ظاهرا یکی دو روز قبل از سفر شما مدارک رو پیدا کرده و رسونده به دست تو! شرایط عضویت کانال Vip در لینک زیر😍😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433 ⛔️کپی برداری پیگرد قانونی و‌الهی دارد⛔️ 🖋نویسنده:(ن.ق) 💖💫@rozhay_eltehb 💫💖 💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫