eitaa logo
روزهای التهاب🌱
8هزار دنبال‌کننده
532 عکس
120 ویدیو
4 فایل
🍀هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي🍀 تنها کانال تخصصی رمانهای بانو ققنوس (ن.ق) #کپی_رمانهای_این_کانال_ممنوعععععععع_است و نویسنده این کانال رضایت ندارد. کانال دوم ما👈https://eitaa.com/eltehab2 @sha124 ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
💖💫💖💫💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖 💖💫 💖 قسمت کمی من من کردم. حرف زدن برام سخت بود اما چاره ای نبود -می خواستم...ببینم...میشه...میشه ...من... یکی دو روز دیگه هم... اینجا بمونم؟ گفتن همین چند کلمه انرژی زیادی از گرفته بود که انگار نفس کم آورده بودم حالا این مرد در مورد من چه فکری می کنه؟! کمی نگاهم کرد و یکی دو قدم جلو اومد. و بر خلاف تصور من، خونسرد گفت -تو تا هر وقت دوست باشی می تونی بمونی، قدمت روی چشم. ولی می تونم بپرسم چرا یکدفعه چنین تصمیمی گرفتی؟ -نه...یک دفعه نبود...چند روزه...دارم بهش فکر میکنم... سر بلند کردم و ملتمس گفتم -اصلا اینجا مزاحمتون نمیشم، اگه اجازه بدید میرم تو حسینیه، همونجا میمونم. بدون اینکه نگاه عمیقش رو از صورتم برداره، نفس عمیقی کشید و گفت -همون اول که کبودی صورتت رو دیدم، فهمیدم گه احتمالا تو شرایط خوبی از خونوادت جدا نشدی. خجالت زده نگاه ازش گرفتم و سر به زیر انداختم. -بمون! تا هر وقت که دوست داشتی بمون. اینجا رو هم مثل خونه ی خودت بدون. ولی خواستی و تونستی من رو محرم بدون و بگو تا بدونم چه اتفاقی برات افتاده؟ روی سر بلند کردن نداشتم و انگشتهام رو توی هم فشار میدادم. شرایط عضویت کانال Vip در لینک زیر😍😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433 ⛔️کپی برداری پیگرد قانونی و‌الهی دارد⛔️ 🖋نویسنده:(ن.ق) 💖💫@rozhay_eltehb 💫💖 💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖💫💖💫💖