eitaa logo
روزهای التهاب🌱
8.1هزار دنبال‌کننده
496 عکس
118 ویدیو
4 فایل
🍀هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي🍀 تنها کانال تخصصی رمانهای بانو ققنوس (ن.ق) #کپی_رمانهای_این_کانال_ممنوعععععععع_است و نویسنده این کانال رضایت ندارد. کانال دوم ما👈https://eitaa.com/eltehab2 @sha124 ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
💖💫💖💫💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖 💖💫 💖 قسمت بعد از‌ ظهر بود که با حضور سعید، خونه شلوغ تر شد. سر و صداش موقع بازی با طاها تو کل خونه پیجیده بود و بقیه هم به کارهای بامزه ی طاها می خندیدند. و برای چندمین بار، تماسهای نیما بود که مخل آرامش من شده بود و بودن در جمع خانواده ام رو به کامم تلخ می کرد. از وقتی آخرین حرفهام رو شنیده بود، پشت سر هم زنگ می زد و جوابش رو نداده بودم. اما انگار بهتره که جواب بدم و بهونه ای برای تماسهای بعدش رو دستش ندم گوشی به دست بیرون رفتم و تماس رو وصل کردم -چه خبره دوباره پشت سر هم زنگ میزنی با تشر گفت -میخوام ببینمت پوز خندی زدم و گفتم -عه؟ نقشه هات کامل شده؟ اینبار کجا قراره من رو ببری..‌ -مسخره بازی درنیار ثمین، گفتم میخام ببینمت اخمی کردم و لحنم کمی تتد شد -تو چرا فکر می کنی من اینقدر احمقم که دوباره بهت اعتماد کنم؟ کمی صداش بالا رفت -میگم باهات حرف دارم و من محکم و قاطع پاسخش رو دادم -نیما، من تا در حیاط خونمون هم با تو نمیام. اگه حرفی داری بگو اگه نداری هم دیگه مزاحم نشو تن صداش رو پایین آورد و گفت -چیزی تا جلسه ی بعدی دادگاه نمونده، می دونی که؟ -خب که چی؟ می خوای دوباره خط و نشون بکشی که طلاق نمیدی؟ من خودم می دونم چجوری به حقم برسم تو لازم نکرده خودت رو اذیت کنی -چرا داری بی خودی خودت رو علاف می کنی ؟ قبل از اینکه چیزی بگم گفت -وقتی قرار نیست طلاقت بدم، چرا اینهمه خودت رو به زحمت میندازی؟ با حرص گفتم -نه که خیلی خوشبخت بودیم با هم؟ حالادلت نمیاد طلاق بدی! -می تونستیم خوشبخت باشیم، تو نخواستی با هر کلمه حرفش حرص من رو بیشتر میکرد. -خوشبخت باشیم؟ چجوری؟ تعریف خوشبختی از نظر من و تو زمین تا آسمون فرق می کنه. من زمانی احساس خوشبختی می کنم که شوهرم آدم باشه، مرد باشه نه یه نامرد بی غیرت که اگه کسی خواست به زنش دست درازی کنه عین خیالشم نباشه. پوزخندی زدم و ادامه دادم -اما انگار خوشبختی از نظر تو یعنی زنت یکی باشه مثل اون دختره که راحت بره با بقیه سرگرم بشه تا تو هم راحت به کارت برسی تهدید وار گفت -می بندی دهنت رو یا نه؟ این اراجیف رو به مامانم هم گفته بودی... -مگه دروغ گفته بودم؟ مادرت نمی دونست چه جونوری تربیت کرده، لازم بود که بفهمه بین عصبانیتش سعی می کرد خونسرد باشه، پوز خندی زد و گفت -فعلا که ریش و قیچی دست منه. نه طلاقت میدم نه باهات زندگی می کنم. میذارم همین جوری بمونی تا خبر خوشبختی و پیشرفت من با همسرم به گوشت برسه بعد ببینم مثل الان بازم میتونی زبون درازی کنی؟ کانال Vip با 80 پارت جلو تر راه اندازی شد.😍 شرایط عضویت رو در لینک زیر ببینید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433 ⛔️کپی برداری پیگرد قانونی و‌الهی دارد⛔️ 🖋نویسنده:(ن.ق) 💖💫@rozhay_eltehb 💫💖 💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖💫💖💫💖