تنها ارث من از این سیارهی رنج، آرامشی است که با یاد تو به جانم مینشیند.
الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
#شب_نوشت
#خدای_مهربان_من
#آرامش
#خدایا_خیلی_دوستت_دارم
#سوره_رعد
https://eitaa.com/roznevesht
خدایا! چگونه میتوانم تو را انکار کنم؟ در حالی که ردّپایت را میان اشکهایم میبینم.
مگر میتوان تو را انکار کرد، وقتی در خلوتم حضور داری.
مگر میتوانم تو را انکار کنم، وقتی ذهنم لحظه به لحظه پیرامون یاد تو پرسه میزند.
چگونه تو را نبینم وقتی سهم مرا بیش از لیاقتم میپردازی.
چگونه تو را نبینم؟!
چگونه تو را ننویسم؟!
وقتی انعکاس حضورت در تمام زندگیام جاریست.
خدایا! هنگام درد طبیبی و هنگام غرق شدن بهترین غریق.
هنگام تفکر، تکیهگاهی و هنگام احساس، مهربان.
ما به اعتبار تو آدم شدهایم.
ما به اعتبار دریای عظیم محبتت روی پای خود ایستادهایم.
انکار چرا؟!
وقتی به دستهای یخ زده گرما میبخشی.
وقتی به ماهی دریا هم رزق میرسانی.
وقتی در تلاطم دنیا دست مرا میگیری و آنجا که از فرط ناآگاهی گِله میکنم، باز مرا میبخشی.
تو را در همان شبی دیدم که تب را از وجود کودکم بیرون بردی.
تو را در همان روزی دیدم که محبت اهلبیت را در دلم قرار دادی.
تو را آنجا دیدم که دستم را گرفتی و راه را نشانم دادی.
تو را در عصایی که مادربزرگ به آن تکیه میداد دیدم.
تو را در باغچهای که پدربزرگ گلهایش را میکاشت، دیدم .
تو را لابهلای ریشههای درخت یافتم.
تو را در اعماق زمین
در اوج آسمانها
تو را میان ستارهها دیدم.
تو را زیر باران حس کردم.
تو را لابهلای نور آفتاب،
میان روشنایی مهتاب،
وسط سردرگمی هوای مهآلود پیدا کردم.
چگونه انکارت کنم وقتی تو را نفس میکشم؟!
خدایا! از میان تمام دلایلی که برای بودنت میآورند همین یک دلیل برایم کافیست که تو در وجود من جریان داری. مثل خون در رگهایم.
انکار تو یعنی انکار خودم.
عقلم این را میگوید و احساسم نیز آن را تایید مینماید.
#روز_نوشت
#خدای_مهربان_من
#خدایا_خیلی_دوستت_دارم
#توحید
#خداگرایی_فطری
#خداشناسی_فطری
https://eitaa.com/roznevesht
هرچقدر هم که بگردی باز پیدا نمیکنی، منظورم دوست و رفیقی است که همهی خوبیها را با هم داشته باشد.
بعضی از دوستان مهربانند؛ اما شاید بخشنده نباشند،
برخی دیگر بخشندهاند؛ اما شاید دلشان رحیم و مهربان نباشد.
بعضیها همراهند اما همراز نیستند
و عدهای محرم اسرارند؛ اما همراه همیشگی نیستند.
و تو باید حداقل یکی را داشته باشی که همهی خوبیها را یکجا داشته باشد؛ یکی مثل خدا.
خداوند همیشه همراه تو بوده،
از همان کودکی،
او بغضهای بچهگیات را دیده،
خاطرات دبستان رفتنت را هم میداند، ترس و لرزهای نمرهکم آوردنت را شاهد بوده،
شرم و حیای تو را نیز تحسین نموده است.
او حتی گناهان در خلوتت را نظارهگر بوده،
غیبتهایی که پشت سر دیگران کردی را شنیده،
شادی روز تولدت را شاهد بوده،
تو را که هیچ، پدر و مادر تو را هم دیده، جوانیشان را حتی،
درددلهای تو را شنیده،
به وقت غم، پناهت بوده
و به وقت شادی کنارت.
جسارتت را تقبیح
و بر حماقتت صبر کرده،
موقع زمین خوردن دستت را گرفته
و از جا بلندت کرده،
وچه کسی همراهتر از خدا
و چه دوستی، رفیقتر از او.....
🖋زهرا ابراهیمی
#روز_نوشت
#خدای_مهربان_من
#خدایا_خیلی_دوستت_دارم
#یَا_رَفِیقَ_مَنْ_لا_رَفِیقَ_لَهُ
https://eitaa.com/roznevesht