eitaa logo
یارقیه
144 دنبال‌کننده
473 عکس
649 ویدیو
42 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•امشب گذری کردم... ویژۀ ولادت کریم اهل بیت امام‌ حسن مجتبی علیه السلام اجراشده سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ امشب گذری کردم از کوچه ی میخانه دیدم همه مستان را دیوانه ی دیوانه ساقیِ بلاجویان شاداب و لبِ خندان می داد به سرمستان پیمانه به پیمانه من بودم و تنهایی در حلقه ی شیدایی دستی زِ کرم آمد ناگاه روی شانه گفتا منشین خاموش در محفلِ ما رندان برخیز غزل خوان شو، مستانۀ مستانه سرمست بخوان یا هُو جای نگرانی نیست مولاست که می بخشد عیدانۀ شاهانه برخواستم و خواندم یا مُحسِن و یا مُجمِل ما را بنواز امشب ای لطف کریمانه! هُو هاتفی از یثرب می گفت دَم مغرب افطار بفرمایید از سفره ی جانانه فرمود: کسی مولا فرموده بفرمایید کردند همه طاعت، فرمانِ مُلوکانه چه سفرۀ رنگینی گسترده به ایوان بود بِسمِ لَه هنگامِ افطار «حسن جان» بود ای خال و خط و چِشمت تصنیف دل آرایی نامت حَسن و حُسنت سرچشمه ی زیبایی هم قامت تو موزون هم صورتِ تو محشر پا تا سرت ای مولا! مجموعه ی غوغایی افلاک همی گردد گِرد قد و بالایت رخسارِ جهان افروز گیسو شب یلدایی ای روزی هر روزم وابسته به دستانت ای کاش که رِزقَم را همواره بیفزایی اوّل قدمِ طاها اوّل پسر مولا اوّل ثمر عشقِ صدیقه ی کبرایی ای سفره ی گسترده وی رحمت بی پایان! ما را بنواز امشب ای رأفت زهرایی کو حاتم طایی تا پیشِ تو زند زانو سالار کریمانی تو حاتم طاهایی ای حِلم خداوندی اسطوره ی صبری تو فرمانده بی لشکر سردار شکیبایی رویای شب و روزم خورشید دل افروزم عمری ست که با عشقت می سازم و می سوزم ای نام گران قَدْرَت بسم الله قرآن ها وی جنبش لب هایت آرامش طوفان ها هر کس غزلی خواند در مَدحَت تو جانا می بندد و می سوزد دیوان غزل ها را خورشیدی و چون خورشید سلطانیِ تو مُحرز ای سِـیطره ات حاکم بر سلطه ی سلطان ها ای میمنۀ هستـــی در مِیسره ی چشمت وی هم چو علی فاتح در عرصه ی میدان ها در چـشم بلا خیزت خون همه خوابـیده ای کشته ی بالفطره از حُسن تـــو انسان ها هم عرش تو را خواند هم فرش تو را خواند پایی بزن ای عرشی! در گوشه ی ویران ها لب وا کن و لبیکی آهسته بگو آخر مُردنـد به عشق تو این پاره گریبـان ها در پاسخ این پرسش «اَلمُلکْ لِمنْ اَلیوم» رو سوی تو می چرخد انگشت سلیمان ها فریاد زنم محشر از عمقِ دل مستم از طایفه ی عشقم مجنون حسن هستم :مجتبی روشن روان ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜
1_3995323448.mp3
1.6M
|⇦•خوش به حالم‌ که دلِ من ... ولادت کریم اهل بیت امام‌ حسن مجتبی علیه السلام اجراشده سال ۱۴۰۱به نفس حاج میثم مطیعی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ اسمِ خوبت، پر از آوازه‌ی عشقه میونِ سفره‌ی لطفت، رطبِ تازه‌ی عشقه آقایی دارم که بی‌نظیره می‌دونم دست منو می‌گیره عشقش از توی دلم نمیره ذکرِ خوبِ، یا حسن جان، شده تو دلای ما حک از قدومِ، پاک آقام، رمضان میشه مبارک «دخیلتم یا کریم اهل بیت..» اسمِ خوبت، با خطی شبیهِ رویا همیشه حک شده روی، شعله زردِ نذری‌ ما بارون یعنی دستای کریمش دریا یعنی چِشمای رحیمش پیچیده توخونه‌ها نسیمش زندگیِ، ما گداها، با نگاهش دیدنی شد چه آقایی! خوش به حالم، که دلِ من حسنی شد «خوش اومدی ای کریمِ اهل بیت...» اسمِ خوبت، روی پرچمای هیأت یا حسن میگن شب و روز، همه خادمای هیأت قربون دل خداییِ تو غوغای کرب و بلاییِ تو ساداتِ طباطباییِ تو همه دیدن، نوجوونات، توی کربلا چه کردن همه دیدن، کوه دَردَن، چِقَدر مثلِ تو مَردَن «خوش اومدی ای کریم اهل بیت..» ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•ای پدر جان! عجب دلی داری... به امیرالمؤمنین علیه السلام وحضرت رقیه سلام الله علیه ویژهٔ شبهای قدر اجرا شده یکم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی سلحشور •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ امام‌حسن و امام‌حسین از تشیع جنازه ی بابا که برگشتن، غریبانه، نیمه ی شب گذرشون افتاد به خرابه دیدن صدای جانسوزی از خرابه میاد.. یه پیرمردی داره ناله میزنه گریه میکنه: خدایا! امشب آقای من رو نفرستادی؟ غم‌خوار من رو‌نفرستادی؟ سنگ صبورم رو‌نفرستادی؟ امام‌حسن وامام حسین علیه السلام همدردی کردن باهاش... پیرمرد! چه کسی رو داری میگی؟ وقتی نشانه ها رو‌ داد، با پیرمرد نشستن، باهم شروع کردن گریه کردن... فرمودن: این نشانه هایی که میدی نشانه های بابای غریب ما علی است. پیرمرد شروع کرد گریه کردن. گفت: این آقا هرشب میومد به من سر میزد خودش لقمه درست می کرد تو‌ دهانم میذاشت... آقای من! مولای من! مرام شما این بود به بیچاره ها سر می زدید. مرام شما این بود به خرابه نشین ها سر می زدید. غم خوار خرابه نشین ها بودید. شما که مرده‌ و زنده ندارید حتما تو‌خرابه ی شام‌ هم اومدی آقاجان... اون‌ وقتی که صدای دردانه ی حسین بلند شد، عمه‌جان این سر مُنوّر را کمکم میکنی که بَردارم؟ شامیان ای حرامیان دیدید که من راست گفتم‌ پدر دارم...* گفت: ای پدر جان! عجب دلی دارم ای پدرجان عجب سری داری گیسویم‌ را به پات‌ میریزم تا ببینی چه دختری داری هر بلایی که بود یا میشد برسر زینبِ تو آوردند قاری من! چرا نمیخوانی چه به روز لب توآوردند؟ *گفت: بابا جان‌! بذار برات درد و دل کنم ... وقتی چشم تو را دور دیدند. وقتی دیدند بابا ندارم، برادر ندارم، عمو‌ندارم، غریب گیر آوردن..* دستی از پشت خیمه ها آمد لاجرم راه‌ چاره ام‌ گم شد در هیاهوی غارتِ خیمه ناگهان گوشواره ام‌ گم شد *وقتی بین راه که این سرهارو حمل میکردن، این نانجیبها در یکی از این منازل اتراق کردند زن وبچه یه طرف، سرها یه طرف. این‌نانجیبها به‌ مِی گُساری مشغولند... میگه دیدم نیمه ي شب یه بچه ی سه، چهار ساله ای آروم آروم با دست و پاش اومد سمت نیزه ای که سر ابی عبدالله بالا نیزه است... از پایین داره التماس می کنه به سرِ بالای نیزه... گفت: بابا! یا تو‌ بیا پایین، یا من و ببر پیش خودت... میگه دیدم یه وقت نیزه خم‌شد سر اومد تو‌ي دامن این بچه، سر رو شناخت رفت سمت سر، اما چه‌ کرده بودن با این سر... وقتی تو خرابه سر رو‌ گذاشتن مقابلش با تعجب نگاه کرد گفت: عمه جان! "هذا رَأسُ مَن؟" این سر کیه عمه جان؟ تا گفت این سر بابات حسینه..."وضعت فمها على فمه الشّریف " این لبهارو‌ گذاشت به لبهای بابا.. یه وقت زینب نگاه کرد دید سر یه طرف... سه ساله یه طرف...* ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜