دنیای بعد از اسرائیل
✍زينب نجیب
آرام خوابیده بود.
به صورت معصومش نگاه کردم.
دست و پایش را بوسیدم و رویش پتوی آبی لطیفش را کشیدم.
به طرف دخترم رفتم.
موهایش را نوازش کردم و به رسم هر شب بوسیدمش.
قربان صدقه قد کشیدهاش رفتم که به نظرم بلندتر شده بود.
درجه شوفاژ را تنظیم کردم و از اینکه از صبح به برنامه مطالعه و تمیز کردن خانه هر دو رسیده بودم احساس آرامش میکردم.
به سراغ کتابم رفتم.
میخواستم آخرین برنامه آن روز را تمام کنم ...اما نمیدانم چرا حال دلم بد شد.
نمیدانم مدتی است هراندازه که احساس آسایش میکنم به همان اندازه خجالت میکشم.
آخر این چه مسلمانی است که میداند کودکی آنسوتر، دیگر پتوی نرمی برای گرمشدن ندارد.
شاید دست نوازشگر مادر یا بوسههای پدر نیز گوشهای از رؤیای شیرین شبش باشد که به محض بیدار شدن بهانههایش را دوچندان میکند.
اما من به راحتی میآسایم.
این چه مسلمانی است که میداند مادرانی در حسرت بوسیدن روی ماه کودکانشان، شبها فقط از فرط خستگی سر بر بالین میگذارند و به شوق دیدن خواب طفلانشان، چشمها را میبندند. اما من غافل از این موهبت الهی، مسرور زرق و برق دنیای خودم.
نمیدانم آنجا چقدر سرد است اما میدانم نمیتوانند هوای خانه را معتدل کنند.
نمیدانم چه چیزی برای خوردن دارند، اما میدانم به میزانی نیست که سیر شوند.
نمیدانم وقتی روزه میگیرند برای افطار قوت و غذایی مییابند یا خیر.
آه از مسلمانی ما...
چقدر در غفلتیم...
چقدر نگران دعا و قرآن و زیارتیم اما...
استادم تعریف میکرد؛ مدتی پیش با یکی از بچههای غزه تماس گرفتم و بعد از گفتگویی مفصل از او سؤالی پرسیدم
به او گفتم:" فلانی ما برای شما چه کنیم؟"
مکثی کرد و گفت:" برادر درباره فردای بعد از نابودی اسرائیل بیندیشید.
ما آب و غذا نمیخواهیم.
ما میرویم تا شما بتوانید دنیای بعد از اسرائیل را طراحی کنید."
چقدر بیشتر خجالت کشیدم...
آیا الان هم در اوج آزادی، امنیت، آسایش و آرامش یادم هست که وظیفه و مسئولیتی به این سنگینی دارم؟
اصلا ببینم دنیای بعد از اسرائیل چگونه باید باشد؟
#غزه
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI