🪴🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴 🪴 رمان 📿 به نویسندگی 💄 تند گفتم: _مگه دروغ میگم؟ حرفای بدی که پشت من درست شده بیشتر بخاطر ازدواج سهراب با ریحانه‌ست تا فرار کردنم از خونه! طرف از خونش فرار کرد، دوستش با نامزد سابقش نامزد کرد. دستامو تو دستش فشرد و آهی کشید: _ما الان کجاییم؟ _چی؟ _ما الان کجاییم میگم؟ _تو ماشین! اخم‌غلیظی کرد و گفت: _مجلس عروسی ما دوتاست. اونوقت از اون سهراب پفیوز حرف میزنین؟ کرم از خود سهرابه که دست از سر تو برنداشت و گیرش رو به دوستت داد. جمع کن این مسخره‌بازی‌هاتو حلما! یه طوری رفتار نکن انگار عاشقش بودی و شکست عشقی خوردی _واسم مهم نیست هیچی! اون نباید اینکارو میکرد. سهراب برام مهم نیست، ریحانه دوست‌من بود! _حالا نیست! فهمیدی که خیانتکاره و دوستت نیست. توقعت ازش اومد پایین و لقب دوست رو نداره. بس کن حلما 📵 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸 @HAjee79 🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🪴 🪴🪴 🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴 🪴🪴🪴🪴🪴