«پاییز»
شب است و خلوت شبانه خویش را مثل همیشه با آهنگ بیکلام شروع کردم.
تشنهی نوشتنم!
اما چه بنویسم؟ تا آرام گردد این دل بیقرار و دور افتاده از یار!
خستهام ! همانند برگ پاییزی در زیر پای رهگذاران. آه گفتم پاییز! پاییز زیبای من کجایی؟
من را میرنجانی اما رنجت را دوست دارم.
بغضهای بی هنگامت که من را اسیر اشک میکنند را دوست دارم.
رنگ به رنگ شدنت را و از اینکه یک رنگ نیستی! را دوست دارم.
پاییز من بیا! بگذار همهی درختان شهرم به افتخارت دوباره شکوفه بزنند.
کارون به افتخارت برای پرندهگان دریایی ضیافتی بگیرد.
آسمان برای ما ناز کند و نبارد و گاه خاک ببارد.
پاییز جان دلتنگتم زود برگرد.
«دروغ میگویند که تو را دوستت ندارند که
عاشقی با تو معنا میشود و بس!»
#سیده_الهام_موسوی#داستان#نویسنده#نویسندگی#شهدا#فارسی#نوشتن#متن#تکست#شعر#شاعر#شعر_کوتاه#دلنوشته#غزل#انتظار#مداحی#داستان#دلتنگی#باران#عکاسی#محرم#عشق#عاشقانه#کربلا#شهدا#شوق_پرواز#مهدویت#کپی_مجاز_نیست@ShugheParvaz