حفظ آثار شهدای دستجرد
قبل از عملیات با آقا مهدی که در تعاون خدمت می کرد همدیگر را دیدیم و گفت: ما در عملیات بدر شرکت می کنیم. من امدادگر بودم به تمام قسمتهای مختلف جبهه رفت و آمد داشتم تا به مجروحین کمک کنم. در عملیات بدر قبل از شهادت آقا مهدی  مجدد همدیگر را دیدیم. پرسیدم چه خبر؟ گفت: دشمن خیلی با خودش تجهیزات آورده است. به خط دشمن که نگاه می کردیم مثلا در مقابل سی نفر از رزمندگان اسلام سیصد نفر عراقی بودند و جنگ سختی در گرفته بود. در عملیات بدر پشت سر ما همه جا آب بود و خشکی هم نداشتیم. بخاطر همین امداد رسانی هم کار دشواری بود. به شهید مهدی فصیحی گفتم: مهدی من بروم انگشت دست یک رزمنده که قطع شده را  ببندم و بر گردم. رفتم بغیر از آن مجروح به یک مجروح دیگر هم رسیدگی کردم و برگشتم. زمانی که برگشتم با صحنه ی شهادت آقا مهدی روبرو شدم؛ آقا مهدی بر اثر اثابت ترکش به فک و گردن به شهادت رسیده بود. جنگ به اوج خودش رسیده بود و مجروحین را با قایق ها به عقب می بردند تا از مهلکه جنگ دور کنند و فرماندهان دستور داده بودند فقط مجروحین را به عقب ببرند و با شهدا کار نداشته باشند. من رفتم کنار یک قایق ایستادم و به قایقران گفتم: ببین این شهید فامیل ماهست من باید پیکر این شهید را عقب بفرستم. گفت: نمی شود. گفتم: ببین من هر طور شده باید پیکر این شهید و بفرستم. گفت: ببین کف قایق را تخته گذاشتیم تا صاف شود که مجروحین بدحال را بتوانیم بخوابانیم حالا بگو چکار کنیم؟ گفتم:  چندتا از آن تخته ها را بردارید تا شهید و کف قایق بخوابانیم بعد دوباره تخته ها را سر جای خودش می گذاریم تا مجروحین را سوار کنید. قایقران سریع تخته ها را برداشت و من هم شهید را که در آب و گل افتاده بود بدنش پر از خون بود بلند کردم تا کنار قایق ببرم ولی خیلی وزنش سنگین شده بود به سختی پیکر شهید را بلند کردیم و کف قایق خواباندیم و بعد تخته ها را سر جایش گذاشتیم. بعد من رفتم خط که گفتند جلو نروید و بر گردید که دشمن خط را اشغال کرده است. منطقه عملیاتی ما در جاده خندق نزدیک العماره در هور العظیم در عراق بودیم. خلاصه پیکر شهید مهدی فصیحی به اصفهان فرستاده شده بود و قسمت نشد تا در تشییع و خاک سپاری پیکرش شرکت کنم و  من یک هفته بعد به مرخصی رفتم و فقط توانستم  برای عرض تبریک و تسلیت به مادر شهید به منزلشان بروم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398