⭕️ انقلاب و دوستی خاله خرسه‌ی اصولگراها ✅ قسمت اول؛ مزمن و لیست‌های به‌زودی، سر و کله‌ی سیاسی‌کاران اصولگرا برای تعیین تکلیف در انتخابات پیدا می‌شود. بیت‌الغزل نغمه‌ی اصولگرایان قطعاً باز هم ضرورت در برابر اصلاح‌طلبان است و با همین ادعا قطعاً ابتدا بچه‌های انقلابی را ساکت خواهند کرد و ادامه ماجراها... صدالبته میان اصولگرایان و نامزدهای پیشنهادی آن‌ها گاهی افراد صالح و سالمی هم پیدا می‌شود، اما مشکل اینجاست که از نظر اصولگرایان ما باید در برابر بسته‌های پیشنهادی آنان که پس از سهم‌خواهی‌های بچگانه و در پشت درهای بسته آماده شده، چشم‌بسته بایستیم و بگوییم: به به! همه‌شو بده! درباره‌ی این تجربه‌ی تلخ تکراری، حرف زیاد است اما فعلاً در این یادداشت می‌خواهم سردرگمی سیاسی اصولگراها را به‌مثابه یک بیماری شرح بدهم. اصولگرایان مثل هر جریان دیگری از رای نیاوردن (عدم اقبال مردم به آنان) می‌رنجند. اما متوجه نیستند که این درد، ناشی از یک بیماری است که تا درمان نشود، درد ریشه‌کن نمی‌شود. اما آن‌ها چیست؟ این بیماری پدیده‌ای است مرکب از: نداشتن ایده و آرمان‌ِ حداکثری یا جدید، از دست دادن قدرت اثرگذاری اجتماعی، فقدان توانایی مدیریت همسوی اختلاف سلایق، و در یک کلمه نداشتن قدرت برای ایجاد یک وحدت ریشه‌دار و پایدار. اما اصولگرایان حاضر نیستند این بیماری خود را کنند. چون یا متوجه بیماری نیستند و یا خوش ندارند این مشکل را به روی خودشان بیاورند. پس چه کار می‌کنند؟ صورت مسأله را تغییر می‌دهند! بیماری را به همان درد (رای نیاوردن) تقلیل می‌دهند و سپس دنبال می‌گردند. همین! حالا مسکّن این درد مزمن چه می‌تواند باشد؟ ساکت کردن منتقدان دلسوز، بایکوت کردن پیشنهادهای اساسی برای درمان و نهایتاً حرکت‌های جهشی با اسم . در واقع آن‌ها به‌جای این که دنبال ایجاد وحدت واقعی بر حول محور آرمان‌ها و ارزش‌های مشترک باشند، دنبال ایجاد صورتی ساختگی و ناپایدار از وحدت با اتکا به ایجاد وحشت هستند. مسکّن جواب می‌دهد؟ ممکن است بله، ممکن است نه. هر بار مسکّن، درد را خوب کند (یعنی به سبب ضعف رقبا یا هر عامل دیگری، انسجام موقت و حداقلی اصولگرایان منجر به رای آوردن گزینه‌هایشان بشود)، با افتخار می‌گویند: «دیدید راه حل همین بود!؟ مبادا دفعه بعد کسی حرف دیگری بزند!» اما خدا نکند درد به‌خاطر شدت بیماری خوب نشود (یعنی نتوانند مردم را قانع کنند و رای نیاورند)، آن وقت است که واویلاست! نه تنها از این که پیگیر درمان نبوده‌اند پشیمان نمی‌شوند، بلکه مقصر را انقلابیون یا آن دسته از اصولگرایان سالم و دغدغه‌مندی می‌خوانند که با صرف انرژی برای درمان، وحدتِ مسکّن‌جویی را شکسته‌اند! تکراری آنان همین تفسیر همیشگی نتایج بر اساس پیشفرض‌های بیمار نبودن و مقصر نبودن است. خلاصه، این سیاسیون حاضر نیستند بپذیرند مشکل از عمق بیماری است و از ناکارآمدی مسکّن‌ها. پس همیشه برای رای آوردن و نیاوردن، توجیهات فوق را مسلّم و بدیهی می‌دانند. حالا در عمل چندان فرقی هم ندارد که در این مسیر مغرض باشند (چون بنگاه مسکّن‌فروشی دارند و برای آباد ماندن بنگاهشان چشم دیدن پزشکان نخبه و خبره اعم از پیر و جوان را ندارند) یا متوهم باشند (یعنی واقعا بیماری را درک نمی‌کنند و مسکن را راه حل واقعی می‌دانند). در عمل آن چه اتفاق می‌افتد افزایش عمق بیماری است و ایضاً سطح توهم بیمار. البته قصه در جریان اصلاح‌طلب هم کمابیش از همین قرار است. با این تفاوت که آن‌ها، هم در مهارت‌های درمانی و هم در استعمال مسکّن‌های قوی کمی جلوترند. ولی عاقبت آنچه می‌تواند هر روز شکننده‌تر شود، اعتماد مردمی است که گمان می‌کنند جز این دو جریان مدعی (یا حد وسط و جمع بین آن‌ها مثل حسن روحانی) کسی برای نمایندگی افکار عمومی وجود ندارد، پس به‌دنبال افول روزافزون سلامت این دو جریان، سطح شوق و امید و مسئولیت‌پذیری عمومی نیز در عرصه سیاست پایین و پایین‌تر می‌آید. و این بدترین واکنشی است که می‌تواند در برابر انرژی بزرگ گام دوم انقلاب، ایجاد شود. اما بحث من در این بین، بیشتر بر اصولگرایان متمرکز است چون فعلاً آن‌ها هستند که با ادعا و نقاب گرایی، دارند از جریان انقلابی و مردم و نخبگان دلسوز و مستقل حزب‌اللهی دلبری می‌کنند و خودشان را به‌عنوان نماینده و سوپرمن آن‌ها جا می‌زنند. در حالی‌که در بهترین حالت و با فرض نیت خالص (که قطعاً در همه‌شان نیست) در واقع دارند مثل ، هرچه استعداد انقلابی و متخصص و سالم است را به پای خاله‌بازی توهمی خود فدا می‌کنند... ادامه دارد... 👇یادداشت‌های محمدجواد میری/ کانال «امّا بعد...»: 🆔 eitaa.com/smjmiry 🆔 ble.im/join/OGU5NmI2NT 🆔 t.me/smjmiry ⭕️ انقلاب