شادی زیاد بود ولی مثل غم نشد غم چون تو را به یاد من آورد، کم نشد در این مسیر ،گاه به انصاف گفته‌ام خواست ولی همقدم نشد بی‌ چشمداشت دادم و بردی، اگر نه اوه! آن‌قدر بخشش است که نامش کرم نشد عشق است و باختن! تو هر آن‌قدر برده‌ای یک از شمارِ آن‌چه که من باختم نشد گفتم که پیر می‌شوم از یاد می‌روی مویم سفیدتر شد و تو کم نشد سوگند می‌خورم به تو ای عشق! غیر تو هر اسم اعظمی که شمردم قسم نشد شعری که استخوان تو را نشکند نگو من یک غزل نگفتم و دستم قلم نشد