eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شادی زیاد بود ولی مثل غم نشد غم چون تو را به یاد من آورد، کم نشد در این مسیر ،گاه به انصاف گفته‌ام خواست ولی همقدم نشد بی‌ چشمداشت دادم و بردی، اگر نه اوه! آن‌قدر بخشش است که نامش کرم نشد عشق است و باختن! تو هر آن‌قدر برده‌ای یک از شمارِ آن‌چه که من باختم نشد گفتم که پیر می‌شوم از یاد می‌روی مویم سفیدتر شد و تو کم نشد سوگند می‌خورم به تو ای عشق! غیر تو هر اسم اعظمی که شمردم قسم نشد شعری که استخوان تو را نشکند نگو من یک غزل نگفتم و دستم قلم نشد
هم رویٍ دست و پای گل و خار می نشست هم رویٍ قد و قـــامتٍ دیـــوار می نشست با قلب ٍکوچکش، دل ٍخیلی بزرگ داشت با آنکه خواب رفته و بیدار؛ می نشست اندازه ی زمین و زمان، حرفٍ خوب داشت جایی که سقف بر سرت آوار، می نشست اهلٍ گلایه کـــردن و دوز و کلک نبود هر چند با اهـــالی بـــازار مــــی نشست! بــا کوچک و بـــزرگ بــــلد بـــود دلبـــری با هر بهـانه ای کم و بسیار ، می نشست چشم مرا به دیــــدنٍ دنیا بــــزرگ کرد وقتی بروی چشمٍ تَـــرم، تار می نشست! آنقدر مهربان و عزیز و صــــبور بود چون کودکی که تشنه ی دیدار می نشست این یارٍ مهربان که به شیرین زبانی اش معروف گشته بود و به تکرار می نشست این یارٍ مهربانٍ گل اسمش کتاب بود ، رویٍ لب یار می نشست
هم رویِ دست و پای گل و خار می‌نشست هم رویِ قد و قـــامتِ دیـــوار می‌نشست با قلب ِکوچکش، دل ِخیلی بزرگ داشت با آنکه خواب رفته و بیدار؛ می‌نشست اندازه‌ی زمین و زمان، حرفِ خوب داشت جایی که سقف بر سرت آوار، می‌نشست اهلِ گلایه کـــردن و دوز و کلک نبود هر چند با اهـــالی بـــازار مــــی‌نشست! بــا کوچک و بـــزرگ بــــلد بـــود دلبـــری با هر بهـانه ای کم و بسیار، می‌نشست چشم مرا به دیــــدنِ دنیا بــــزرگ کرد وقتی بروی چشمِ تَـــرم، تار می‌نشست! آنقدر مهربان و عزیز و صــــبور بود چون کودکی که تشنه‌ی دیدار می‌نشست این یارِ مهربان که به شیرین زبانی‌اش معروف گشته بود و به تکرار می‌نشست این یارِمهربانِ گل اسمش کتاب بود ، رویِ لب یار می‌نشست @abadiyesher