#چشــم ها را مے توان
بست و ندید
یا #نخــــواسـت
یا نگفت
#چـه ڪـنیم ، با هجـومی
ڪـه نامـش #یاد است ...❈
شادی زیاد بود ولی مثل غم نشد
غم چون تو را به یاد من آورد، کم نشد
در این مسیر ،گاه به انصاف گفتهام
#یادش_بخیر خواست ولی همقدم نشد
بی چشمداشت دادم و بردی، اگر نه اوه!
آنقدر بخشش است که نامش کرم نشد
عشق است و باختن! تو هر آنقدر بردهای
یک از شمارِ آنچه که من باختم نشد
گفتم که پیر میشوم از یاد میروی
مویم سفیدتر شد و #یاد تو کم نشد
سوگند میخورم به تو ای عشق! غیر تو
هر اسم اعظمی که شمردم قسم نشد
شعری که استخوان تو را نشکند نگو
من یک غزل نگفتم و دستم قلم نشد
#مهدی_فرجی