مرا بانرگسِ چشمت نگاهی دلربا کردی
شدم مست از نگاهت با غمِ خود آشنا کردی
گرفتار آمدم با آذرخشِ رعدِ چشمانت
نگاهی بر تن و جانم فتاد آتش بپا کردی
چنان آتش زدی باشعلۀ چشمت نگاهم را
نهادی اتش اندر دل به عشقت مبتلا کردی
در آن دم سوختم مانند ِشمع از شعلۀ چشمت
شدم پروانۀ عاشق شَرَر برجانِ ما کردی
درآتشخانۀ چشمت شرر با عشق میجوشد
جهنّم گر بُوَد کانجا بهشتم را بنا کردی
زَهی چشمانِ یونس را فکندی درغمِ عشقت
چرا آخرنگاهت را زچشمانم جدا کردی؟
#یونسی_یونس
#غزلـــــیات13
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن