"میتوانیم"
✍زهرا نجاتی
چشم در چشم پزشک دوخت و گفت:" نمیخواهم بیهوشم کنید. خودم مراقب هستم تا چشمم تکان نخورد"
دکتر بعید میدانست. اما مرد پای حرفش ماند. آن قدر که دکترتعجب کرد. در کل عمل؛ حتی یکبار هم پلک نزد. با مریضش درمیان گذاشت. او گفت:" به کائنات فکر میکردم نگذاشتم ذهنم متوجه عمل شود."
دوم: به بدبختیهای زندگی که فکر میکنی؛ مثل یک اینهی پرتکرار؛ ضریب پیدا میکند؛ یکبار عرض ۳۰ ثانیه؛ کسی تورا با زبانش آتش زده و تو روزی سی بار هربار ۳۰ دقیقه بابتش اتش میگیری! خداجای حق نشسته؛ انتقام میگیرد اما تو بابت اینسی دقیقهها غمگینتر؛ خشمگینتر؛ پرکینهتر؛ میشوی؛ چرا؟
فقط چون نتوانستهای ذهنت را جمع کنی!
سوم؛ الان که بازار قدرت جذب داغ است؛ همه جا میگویند و مینویسند؛حدیثش را هم داریم که خدا نزد گمان بندهی مومنش هست؛ خوب فکر کن تا خوب شود. بد فکر نکن تا سرت نیاید.
چهارم؛ کسی که موردعمل واقع شد؛ علامه طباطبایی بود. جراحی اب مروارید داشت اما پلک نزد با قدرت کنترل ذهن. و همو راجع به این قدرت میگوید:"انسان باید تمرین کند موقع خواندن نماز؛ هرچه به دهنش آمد را از دهنش بیرونکند و فقط به خدا بیندیشد تا بتواند به خضوع و توجه در نماز برسد."
هموکه میگفت:" بارها درنمازهایم حورالعین برایم جامهای بهشتی آوردند و آنقدر نگاهشان نکردم که با نگاهی حسرت بار رفتند."
و فرصتهایی مثل نماز؛ مثل عمل؛ مثل دندانپزشکی؛ مثل تنهایی؛ فرصت خوبی است برای سنجیدن قدرت کنترل ذهن!
خوش به حال کسانی که خوب میتوانند در این خلوتها به خدا؛ به "الله نورالسماوات والارض؛ مثل نوره کمشکاه فیها مصباح؛ المصباح فی زجاجه؛ الزجاجه کانها کوکب دری یوقد م شجره مبارکه زیتونه. لاشرقیه ولا غربیه.یکاد زیتها یضی ولو لم تمسسه نار. نورعلی نور"
بیندیشند و پی ببرند!
#سبک_زندگی
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI