«مادر خلقت» ✍م.اکبری کودکی ات در آن محاصره ی سخت اقتصادی گذشت، وقتی مادرت را در آن روز های دشوار از دست دادی، مادری هایت آغاز شد... پس از مادر، وظایفش به تو رسید. مراقبت از پدر، پدری که تکیه گاه همه‌ی مستضعفان و یتیمان و مسکینان بود و مأموریت بزرگ رسالت را بر عهده داشت. پس از بیرون آمدن از محاصره، سختی ها شدت گرفت و مشرکان مکه تصمیم به قتل پدرت گرفتند، هجرت پنهانی به یثرب آغاز شد، در آن روز های نا امنی، فداکاری پسر عموی پدر و خوابیدن در بستر به جای پدر، آرامش آفرین بود برایت... پسر عمو از آن مهلکه نجات یافت ، وقتی تورا در راه رساندن به پدرت همراهی کرد و از هیچ فداکاری فرو گذار نکرد، دلت آرام گرفت... یارِ وفادار و مخلص پدر، همسرت شد، و دوباره برایت آرامش به ارمغان آورد... وقتی داشتی زخم های همسرت که از جنگی سخت بازگشته بود را تیمار می کردی مادری هایت ادامه یافت... خداوند چهار فرزند به تو عطا کرد که با تربیت آنان به بهترین وجه ممکن ،مادری کردن هایت را به اوج برسانی... اما قصه ی مادری هایت همین جا تمام نمی شود، تو حالا مأموریت بزرگی داشتی... مادری برای همه‌ی انسان های محتاجِ هدایت... و تو این مأموریت را به قیمت سنگینی پذیرفتی... قیمتش شد پهلوی شکسته ات... فدا کردن بهترین مخلوقات خدا، پدر و همسر و ده فرزند از نسلت... حتی از شش ماهه ی کوچک هم دریغ نکردی؟! وقتی در غمگین انگیز ترین شب تاریخ به همسرت گفتی به فرزندانم تا روز قیامت سلام مرا برسان... مادری کردن هایت تمامی نداشت... تا روز قیامت مادری میکنی زهرا جان... ومن مثل همیشه مبهوت مادری هایت هستم... فقط می توانم در روضه هایت از عمق جان بگریم و فریاد بزنم که چرا قدر مادری هایت دانسته نشد و چه زود پر کشیدی؟! ای مادر زخمی و رنج کشیده ی تاریخ، مرا هم در آغوش بگیر... @AFKAREHOWZAVI