♡
#بسم_رب_العشق♡
❤️
#عشق_مجازی📱
✨
#قسمت_هفدهم📚
گوشیو قطع کردم و نشستم
از دست فاطمه کلافه شده بودم
اون از مخالفتش برای کاری که این پسره جور کرده اینم از زنگ زدنش به عرفان
عرفان ماجرا رو برام تعریف و گفت یکی بهش زنگ زده و راجب من حرف زده
حتما کار فاطمه بوده باید بشینمباهاش حرف بزنم
یه پیامک به فاطمه دادم که بیاد جلوی کتاب خونه منم از سارا و سمیرا خداحافظی کردم و راه افتادم
ده دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد فاطمه بود
_سلام آرمیتا من جلو کتاب خونم
+منم الان میام
رسیدم جلوی کتاب خونه و با چشم دنبال فاطمه گشتم که دیدمش رفتم جلو
-سلام
(خیلی سرد جواب دادم)سلام
-آرمیتا چیزی شده؟؟ناراحتی؟؟
+اومدم حرف بزنم باهات
-باشه بیا بشنیم اینجا
نشتسیم روی نیمکتی که فاطمه گفت
-خب بگو
+ببین فاطمه ما یه هفته دیگه فقط باهمیم از هم جدا بشیم من هم کار می خوام هم خونه
پس به اون کار احتیاج دارم و میرم شرمنده ولی نظر تو هم برام مهم نیست
-ارمیت
+وایسا درمورد خونم خودم یه کاری میکنم و در مورد چت کردنم با اون پسره گفتم که خودم حواسم هست لازم نیست تو زنگ بزنی به بعضیا
-ارمیتا تو دلسوزی منو نمی فهمی مگه من دشمنتم که پیشرفت و کار پیدا کردنتو نخوام ها؟
ولی دارم میگم داری غرق میشی چرا نمیفهمی آخه؟رفتنت به اون شرکت مساویه با ارتباط بیشترت با پسره ارتباط بیشتزم با پسره مساویه با
+ممنون که دلسوزی میکنی ولی گفتم که حواسم هست
-د نیست که دارم میگم از پیج عقایدت رسیدی به جایی که عکسای خودت و میزاری ایسنتا ملت لایک کنن
+تبلیغه حجابه چه ربطی داره؟
-تبلیغ حجاب اینجوری؟حتما بری تو شرکت چادرت و در میاری راحت تر باشی تا تبلیغ حجاب بدون چادر باشه آره؟
+یواش تر فاطمه حواست هست داری داد میزنی؟
صداشو یواش تر کرد و گفت:
-چیکار کنم باور کنی که دارم خواهرانه نصیحتت میکنم؟من حاظرم برگشتم کرج کار پیدا کنم برات پول بفرسم که تو نری اونجا
+دستت درد نکنه فاطمه ولی مگه خودم نمیتونم برم کار کنم پول در بیارم ؟لازم به ترحم تو هم نیست
-من رفتم بقیه امتحان و بخونم هرچی یگم حرف دلمو نمیفهمی خداحافظ
+خدافظ
خیلی از دست فاطمه ناراحت بودم چرا حس میکنه عین مامان باباها باید حواسش به من باشه مگه من بچم بابا چرا حالیش نیست من بزرگ شدم،۲۴سالمه ای خدااااا
پیاده و بی هدف راه می رفتم و فکر می کردم حداقل از باز شدن گچ پام خیلی خوشحال بودم
****
خودم هنوز مردد بودم که سر کار پیشنهادی عرفان برم یا نه ولی بالاخره تصمیم قطعیم رو گرفتم و بی صدا مشغول اماده شدن شدم تا سر ساعت برسم شرکت.....
#ادامه_دارد.....
#نویسنده:✍
#نفیسه و
#نرجس
کپی تا پایان فصل دو ممنوع پیگرد الهی دارد🚫
❤️
@afsaranjangnarm_313📱