کانال ادبی از سبوی عشق سرودههای محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
#بداهه_سرایی_واژگان
#قالب_دو_بیتی
#زمستان
باز
#مهمان
دارد ای دل!
#فراوان
#برف
و باران دارد ای دل! رسد دستم به دامان وصالش؟ فغان از داغ هجران دارد ای دل! ببارد
#برف
و باران گر
#فراوان
چه غم دارم ز سرمای
#زمستان
!؟ مرا
#مهمان
مهر روی خود کن فراوان دوستت دارم کماکان
#زمستان
است و
#برف
و سردی دی مرا سوز
#فراوان
است چون نی شدم
#مهمان
بزمت، ساقی عشق! بنوشان ساقیا! ما را از آن می شبی سرد و پر از
#برف
و
#زمستان
نشسته بر دل اندوه
#فراوان
به پایان کی رسد این شام هجران؟ خدایا! کی می آید باز
#مهمان
؟
#فراوان
شد غم و اندوه و زاری هوای آمدن،
#مهمان
! نداری؟ نشسته
#برف
غم روی سر من
#زمستانم
، بهاری کن بهاری من و سرمای
#برف
و این
#زمستان
بسوزم تا به کی از داغ هجران!؟
#فراوان
انتظارش را کشیدم ز ره کی می رسد آن تازه
#مهمان
#محمد_رضا_قاسمیان
۱۴۰۱/۱۰/۰۱