🍀💞🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀
🍀💞🍀
💞🍀
🍀
#پارت18
🍀منتهای عشق💞
به محض بیرون رفتنش گفتم
_ خاله چیزی تو خونه نداره که درست کنه
ابروهای علی توی هم گره خورد
_فریزرش رو دیدی؟
با سر تایید کردم و گفتم
_خالیه خالیه
نفس سنگینی کشید
_پس چرا خریدم رو قبول نکرد!
میترسم بگم شاید نمیخواد سربارت باشه علی از من به خاطر این حرف دلخور بشه.
صدای تعارف خاله بلند شد
_ایراد نداره شما بفرمایید داخل
تو چهارچوب در آشپزخونه ایستاد
_علی جان، مادر این در رو میبندم یه چند لحظهی دیگه یا الله بگو برو بالا
منتظر جواب نموند در رو بست. علی با تعجب گفت
_عفت خانوم رو چرا آورد داخل؟!
_نمیدونم
ابروهاش بالا رفت
_تو نمیدونی! توی این خونه هر کی تکون میخوره تو تا تهش رو میدونی.
از لحن علی خندهم گرفت
_آره. ولی به جان خودم این یکی رو نمیدونم. میخوای سر در بیارم؟
سرش رو بالا داد و بشقابهایی که روی هم گذاشته بودم رو برداشت و ایستاد.
_پاشو سفره رو جمع کنیم بریم بالا.
_تو برو من ظرفها رو میشورم میام.
بشقابها رو توی ظرفشویی گذاشت و سمت در رفت. یا اللهی گفت و سربزیر بیرون رفت.
علی گفت از اومدن عفت خانم سر در نیارم ولی حس کنجکاوی رهام نمیکنه
ظرف ها رو شستم و جابجا کردم.قابلمه ها رو برداشتم و از آشپزخونه بیرون رفتم. گوشم رو تیز کردم تا صدایی از اتاق بشنوم
خاله گفت
_چه خوشرنگم گرفتی!
_این رو دامادم برام خریده
حضور مهشید بالای پله ها باعث شد تا نتونم بایستم و حرفشون رو گوش کنم
پله ها رو بالا رفتم
_سلام. تو ندیدی زن عمو تو یخچالش کشکداره یا نه؟
_سلام.نه نداره. من دارم میخوای بهت بدم؟
قیافهی آدمهایی که خیلی خسته شدن رو به خودش گرفت
_آره. دستت درد نکنه. ناهار آش داریم بی کشکنمیتونم بخورم. به رضا میگم برو بگیر میگه میخواستی زودتر بگی خستهم دیگه نمیرم
بالای پلهها رسیدم
_صبر کن الان برات میارم. چطور بوی نعنا داغت نمیاد؟!
_درست نکردم. مامانم اونسری آورده بود گذاشته بودم فریزر، الان گرم کردم.
برای اینکه ناراحتی پیش نیاره عکس العمل نشون ندادم. زن عمو آش رو ماه پیش آورد! اون آش الان فاسد شده!
در خونه رو باز کردم و رو بهش گفتم
_بیا داخل
_نه. دستت درد نکنه زود بیار رضا خیلی گرسنشه
وارد خونه شدم. علی روی مبل دراز کشیده بود و چشمهاش بسته بود. قابلمه ها رو بی صدا روی میز گذاشتم و کشک رو از داخل یخچال برداشتم و به مهشید دادم.
کاش رضا عقلش برسه از اون آش نخوره!
_چایی داریم رویا؟
_نه. الان میزارم
_میخوابم بعد میخورم.خیلی خستهم
_علی میشه برای اتاق خواب؟ آخه من میخوامناهار فردا رو بزارم سر و صدا میکنم تو بیدار میشی
سرجاش نشست
_چرا از الان؟!
_شب خونهی دایی هستیم.صبحم اذیت میشم
باشهای گفت و به سختی ایستاد و سمت اتاق خواب رفت
برای ناهار فردا قیمه میزارم. یکم هم شامی برای رضا درست میکنم. فقط خدا کنه مهشید شر درست نکنه.
پارت سوپرایز
✍🏻
#هدی_بانو
🚫
#کپیحرام و پیگرد
#قانونی دارد🚫
╔═💞🍀════╗
@behestiyan
╚════💞🍀═╝
پارتاول
https://eitaa.com/behestiyan/16
🍀
💞🍀
🍀💞🍀
💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀💞🍀