🍀💞🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀
🍀💞🍀
💞🍀
🍀
#پارت159
🍀منتهای عشق💞
لقمهای که دستم بود رو سمتش گرفتم
_بخور دیگه!
از فکر بیرون اومد. لقمه رو ازم گرفت
_دستت درد نکنه
_دو روز گذشته ولی تو هنوز ناراحتی! بیخیال نمیشی نشو ولی اینجوری هم نرو تو فکر
لبخند زد
_نگران من نباش.
_الان داری میری سرکار. دیشب شنیدم داشتی به دایی میگفتی که امروز دستگیری دارید. با این حالت، خب حق بده نگران باشم
لیوان چاییش رو براشت و کمی ازش خورد
_من رفتم تو اتاق که نشنوی!
ناخواسته لبخندم دندون نما شد
_من همه جا گوش دارم
گوشهی لبش که برای خندیدن کش اومد رو به سختی جمع کرد.
_گوش واینستا!
کوتاه خندیدم و تکهای نون برداشتم
_شرمندهم. دست خودم نیست
لقمهای گرفتم.علی دست دراز کرد و لقمه رو ازم گرفت و توی دهنش گذاشت و ایستاد.
_حالا صبر کن تا بهت بگم
مثل همیشه که به شوخی تهدیدم میکنه ته دلم ضعف رفت. اما کم نیاوردم
_وای...وای ترسیدم
خندید. ازم فاصله گرفت سر چرخوندم و نگاهش کردم. کتش رو پوشید.
_شاید امشب حسین اینا شام بیان خونمون.
_اینجوری نگو! شاید رو من چیکار کنم؟ قطعی بگو
_شرمندم
کمی نگاهش کردم صدا دار خندیدم
_علی اینجوری نه! من چیکار کنم؟ شام درست کنم یا نه؟!
_گفتم که شرمندهم
دستم رو روی هوا تکون دادم
_نگو. زنگ میزنم از دایی میپرسم
سمت میز چرخیدم و کمی پنیر روی نون گذاشتم.
سرش رو کنار گوشم آورد و جوری که انگار قراره مسابقه بدیم گفت
_زنگ بزن بپرس
صورتم رو بوسید و چاییم رو برداشت، کمر صاف کرد. و یکجا خوردش. لیوان رو روی میز گذاشت.
ابرو بالا داد و گونم رو کشید
_فسنجون بزار
خندید و سمت در رفت و گفت
_حالا یکم تو حرص بخور
از این همه هیجانش خندید و ایستادم و سمتش رفتم
_من که از کارهای تو حرص نمیخورم. کیف می کنم.
دستگیرهی در رو پایین داد و نگاهم کرد و آهسته گفت
_دلبری هم نکن که فایده نداره
✍🏻
#هدی_بانو
🚫
#کپیحرام و پیگرد
#قانونی دارد🚫
╔═💞🍀════╗
@behestiyan
╚════💞🍀═╝
پارتاول
https://eitaa.com/behestiyan/16
🍀
💞🍀
🍀💞🍀
💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀
💞🍀💞🍀💞🍀
🍀💞🍀💞🍀💞🍀