سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . از ماجراهایی که گذرانده بودم برای منیژه تعریف میکردم که
📜 🩷 . من جلوی بیمارستان پیاده شدم وآقام رفت دنبال کارهای خونش .حتی نیومد اعظم یا بچه رو ببینه یا حتی بپرسه زنده هستن یا نه ..رفتم تو بیمارستان وبه خانم پرستار گفتم ببخشید اتاق اعظم هدایت کجاست .گفت اتاق بیست تخت چهار .رفتم تو اتاق چهارتا تخت بودن که زایمان کرده بودن ودورو اطرافشون شلوع بود از فامیل وخواهر ومادر همه .طفلک خواهرم اعظم تنها تنها مچ دستشو گذاشته بود رو چشماش ازتنهاییش آتیش گرفتم .رفتم جلو وگفتم مبارکه مبارکه آبجی من بازم مامان شده بغلش کردم بوسش کردم یه دختر سفید ولاغر وضعیف که تا اون موقعی اسمی نداشت زاییده بود .چون یکمی زود به دنیا اومده بود وزردی داشت باید تو بیمارستان میموند .به آبجیم گفتم میرم بیرون زود برمیگردم رفتم وبا کمی پولی که داشتم موز وشیرینی وکمپوت گلابی گرفتم وبرگشتم پیش خواهرم .نمیخواستم پیش هم تختی هاش خجالت بکشه وبه دست اونا نگاه کنه که خوراکی میخورن .کمپوت براش باز کردم دادم بهش یکم جون گرفت رنگ به رو نداشت .غروب قرار بود خواهرم مرخص بشه وبچه بمونه .نمیدونم آفتاب از کدوم طرف دراومده بود عباس پول بیمارستان خواهرمو داده بود واعظم رو مرخص کردم وبردم خونشون باز هم اون خونه شلوغ وخالی از وسیله .با خودم گفتم اینجوری نمیشه نمیتونم با آقام برگردم باید چندروز پیش اعظم بمونم .خونه رو تو این چندروز که اعظم نبود عباس به گند کشیده بود .همه رو ریختم بیرون اب وجارو ومرتب کردم ویه تشک پاره پوره هم برای اعظم انداختم که بخوابه .اما خونه سرد سرد بود چراغ خاموش هرکاری کردم روشن نشد تا اینکه دیدم اصلا نفت نداره که حتی یه چکه دیگه پولم نداشتم من .غروب آقام اومد دم در وگفت باید بریم گفتم بیاتو آقا اعظم خونه است گفت نه دیرمون میشه به شب میخوریم .یه چنددقیقه این پا اون پا کردمو گفتم آقا من یه چند روز بمونم پیش اعظم خیلی وضعش بده بچشم بیمارستان مونده توروخدا قول میدم وقتی اومدم سه برابر بشینم رو قالی که عقب نمونم به خاک ننم .گفت اگه سکینه دردش بگیره چی کسی خونه نیست دیگه نمیشه راه بیوفت .اینقدر التماس کردم و قول کارکردن های زیاد ونخوستن لباس واین چیزا گفتم تابالاخره راضی شد بمونم ولی به شرطی که هروقت خودش ممدعلی روفرستاد دنبالم برگردم حتی اگه فردا هم بود باید برم .آقام رو راهی کردم یه ذره بهم پول داد ورفت .رفتم یه خورده خرت وپرت برای شام خریدم .فرداصبح هم رفتم سرصف نفت ...