📜
#برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
عاطفه هم گریه میکرد والتماس میکرد آقا توروخدا اونا منو اذیت میکنن اونا منو دوست ندارن بزار بمونم آقا بخدا کلفتیتو میکنم .
آقا:تورو بزارم بمونی اون توله تو شکمت چی اونو کجا بزارم اگه همه یکی برن ودوتا برگردن که مگه مریضیم دختر شوهر بدیم .
مریم :با اینکه خون لبم بند نیومده بود ولی بلند شدم رفتم جلو آقامو گرفتم ودستامو دراز کردم وگفتم نمیزارم آقا ببریش اگه من یه ذره حق تو این خونه دارم اگه یه ذره هم شده تو این خونه زحمت کشیدم بخاطر من نبرش من خودم قول میدم ببرمش آقام دستشو بلند کرد که منو از سر راه برداره که عاطفه جیغ بلندی کشید وگفت آبجی ......
خودمو بهش رسوندم وگفتم چیه دردت به جونم تونترس من اینجام .رد چشمای عاطفه رو دنبال کردم لباسش خیس خیس بود وشلوارش خیس بود .ای وای خدا خاک به سرم شد بیایید کمک کنید ببریمش تو .مریم قابله اومد وکیسه آبش پاره شده بود ومریم گفت آب جوش وپارچه بیارید .رفتم سریع اب جوش گذاشتم وبا پارچه بهش دادم ورفتم جلوی آقامو گفتم :تا الان هرچی گفتی گفتم چشم هرکاری کردم مواظب بودم آبروت نره ازخیلی چیزا گذشتم بخاطر آبروی تو .زندگیمو وکسی که دوسش دارم رو فدا کردم بخاطر شما .ولی دیگه بسته دیگه خسته شدم دیوونه شدم کم آوردم اگه بلایی سر عاطفه یا بچش بیاد .پیت نفت رو برمیدارم وسط حیاط اول تورو بعد خودمو آتیش میزنم بسته دیگه پدری مثل تو نباشه بهتره کاش تو جای ننم مرده بودی کاش..
رفتم پیش عاطفه درد میکشید وداد میزد دستشو گرفتمو عرقشو پاک میکردم والتماس خدا رو میکردم خواهرم وبچش سالم بمونن .
بعد از کلی درد که عاطفه کشید بالاخره بچه بدنیا اومد یه دختر سفید ولاغر با دماغ ولبی دهن کوچولو ونازک وموهای وابروهای بور .
نفسی کشیدم خدایا شکرت ممنونم که ایندفعه هم هوامو داشتی .
پاشو عاطفه پاشو مامانی زردکت بدنیا اومد مامانی ببین خاله مریم برام اسم گذاشته به من میگه زردک .الهی بمیرم برای خواهرم خیلی زجر کشید به زور جلوی اشکامو گرفته بودم که گریه نکنم .
طفلک خواهرم حتی سیسمونی هم نداشت حتی یه لباس نبود برای بچش بپوشم .جلوی دهنمو گرفتم ورفتم تو اتاق کناری وبالش فشار دادم رو دهنمو تا صدام بیرون نره وبرای بی کسی خواهرم زار زدم .از لباسهای مرضیه بردم تن خواهرزادم کردم وگذاشتمش کنار عاطفه بلند شدم برم براش کاچی درست کنم که گفت:آبجی دیدی دوتا بچه هامو اینجا به دنیا آوردم کنار تو بدون اینکه شوهرم کنارم باشه .دلم آتیش گرفت براش خندیدم وگفت عیبی نداره بده اولین نفر من دخترتو دیدم..
.