سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . همه رفته بودن سرخونه زندگیشون وزندگی ما به حالت عادی بر
📜 🩷 . حیف که خودم جایی ندارم وگرنه عمرا میزاشتم خواهرم پاشو اینجا بزاره قدم خودشو بچش به روی چشمم بود .با شنیدن صدای ما موسی که تو اتاق بالا خواب بود خمیازه ای کشید واومد بیرون وگفت چه خبره باز .؟ مریم :به به خوش غیرت ما بفرما زن وبچتو برات آوردیم تحویل بگیر واقعاکه حیف خواهرمن که افتاد زیر دست تو .تو مثلا مردی .نه برادرمن هرکی نر بود دلیل نمیشه مرد هم باشه .ننش اومد جلو گفت هوی گفته بودن زبون درازی ولی من نمیزارم این زبونت بچه منو بچزونه خواهرتو میخوای دلت زیادی میسوزه براش بردار ببرش هری . مریم:خواهرم خودش میخواد اینحا باشه منم تا آخر پشتشم اگه یه درصد نمیخواست مطمئن باش همین کارو میکردم .باز هم ننش انگشت اشارشو رو هوا گرفت واومد حرف بزنه که موسی گفت :بسته دیگه ننه برو کنار . رفتیم نشستم تو خونه عاطفه طفلک از ترس طعنه زدن تموم چیزایی رو که خریده بودم براش رو باز کرد ویکی یکی گذاشت وسط تا همشون ببینن با چه ذوقی هم توضیح میداد که چیه .من نگاش میکردم ولبخند میزدم بهش تا دلش قرص بشه .گفتم آقا موسی نمیخوای بیای زردک رو ببینی وبگید اسمش چی میشه بالاخره .؟ ننه موسی پوزخندی زد وگفت هه زردک انگار اجاق کورمون روشن شده افتخارم میکنن . مریم:دوست نداشتم جوابشو بدم تا خدایی نکرده ذوق عاطفه کور نشه .موسی بعد از یه ساعتی که اونجا بودیم با اصرار من جلو اومد وزردک رو گرفت وگفت ننه چی بزاریم اسمشو .؟ننه هم سری تکون دادو گفت به من چه اینا خو همه کارارو خودشون کردن ازکجا معلوم اسم انتخاب نکرده باشن ؟موسی :اخمی کرد وگفت ننه این بچه منه اسم بگو . ننه موسی :باشه فقط بخاطر تو اسمش زهرا باشه خوبه .مریم :مبارکه زردک من شده زهرا خانم خیلی هم اسم قشنگیه . عاطفه وزهرا کوچولو رو بردم تو اتاقشون وکلی هم به عاطفه سفارش کردم مواظب بچه باشه وحتی یه لحظه هم تنهاش نزاره .آخه معلوم نبود این قوم الضالمین چی تو سرشون میگذره .ننه احمد حتی نیومد بچه رو نگاه کنه یا بغلش کنه .به موسی هم دیگه چیزی نگفتم چون میدونستم فایده نداره وموسی فقط به حرف مادرش گوش میکنه برای همین اصلا باهاش همکلام نشدم دیگه .خداحافظی کردیم وراه افتادیم ولی دلم پیش عاطفه وزردک مونده بود چقدر بهشون عادت کرده بودم گفتم مهدی چه جوری من الان تو خونه طاقت بیارم جای زردک خیلی خالیه اصلا دلم نمیخواد برم تو اون خونه ببینم داداش تو نمیخوای بچه دار بشی تا منم عمه بشم وسرم گرم بشه یکم .مهدی سرخ شد وسرشو پایین انداخت .خندیدم وبادست موهای فرفری شو بهم ریختم.