هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ / ادواردو . ، امشب، اومده بود خونه. برای مامان جونش، از یکی از طلبه‌های مدرسه‌شون، یِ شیشه عطر خریده. . آخرِ شب، رفت تو آشپزخونه و شروع کرد به شستن ظرفا. هم، که از تعطیلی مدرسه‌هاشون به خاطر آلودگی هوا خوش‌حاله، با کتابی که چَن روزیه داره می‌خونَتِش، رفت پیشش. کتابی در رابطه با زندگی . شهیدی که تنها وارث خانواده‌ای بود که فقط درآمد خالصِ یک سالِ خانواده‌شون بیش از دو سه برابرِ درآمدِ سالیانه‌ی ایران از فروش نفت بود، اما به خاطرِ شیعه شدنِش به می‌رسونَنِش و ... . ظرف می‌شوره. یکی یکی ظرفا رو می‌گیره و رو اُپنِ آشپزخونه رو یِ پارچه می‌ذاره تا آبِش بره. و در این بین در مورد نکاتی از زندگی ادواردو با هم بحث می‌کنن. . و من ... نگاه می‌کنم. لذت می‌برم. و ... همین. . 👇 نظرات شما در https://basalam.com/user/aGG/posts/42440