هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ #داستانک / ادواردو
.
#آقا_محمد_مهدی، امشب، اومده بود خونه.
برای مامان جونش، از یکی از طلبههای مدرسهشون، یِ شیشه عطر #هدیه خریده.
.
آخرِ شب، رفت تو آشپزخونه و شروع کرد به شستن ظرفا.
#فاطمه_خانوم هم، که از تعطیلی مدرسههاشون به خاطر آلودگی هوا خوشحاله، با کتابی که چَن روزیه داره میخونَتِش، رفت پیشش.
کتابی در رابطه با زندگی #شهید #ادواردو_آنیلی.
شهیدی که تنها وارث خانوادهای بود که فقط درآمد خالصِ یک سالِ خانوادهشون بیش از دو سه برابرِ درآمدِ سالیانهی ایران از فروش نفت بود، اما به خاطرِ شیعه شدنِش به #شهادت میرسونَنِش و ...
.
#آقا_محمد_مهدی ظرف میشوره.
#فاطمه_خانوم یکی یکی ظرفا رو میگیره و رو اُپنِ آشپزخونه رو یِ پارچه میذاره تا آبِش بره.
و در این بین در مورد نکاتی از زندگی ادواردو با هم بحث میکنن.
.
و من ...
نگاه میکنم.
لذت میبرم.
و ...
همین.
.
👇 نظرات شما در
https://basalam.com/user/aGG/posts/42440
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ #خانواده
توی پیشدبستانی به #معصومه_خانوم گفتن یک عکس از خانوادهتون بکشین. ایشونم هنرنمایی فرمودند.
👈 از راست به چپ: آقا جون، مامان جون، #آقا_محمد_حسن(توی بغل مامان جون)، #آقا_محمد_مهدی، #فاطمه_خانوم، #معصومه_خانوم، #انسیه_خانوم.
👈 لطفا نظرات روانشناسیتونو در رابطه با این اثر فاخر هنری در لینک زیر بنویسین
https://basalam.com/@barkat/posts/29800
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ #بچه که میاد روزیشَم میاره.
.
👇 من #پنج تا بچه دارم:
♦️ #آقا_محمد_مهدی >> ۱۸ ساله >> سال پنجم حوزه؛
♦️ #فاطمه_خانوم >> ۱۳ ساله >> کلاس هفتم؛
♦️ #معصومه_خانوم >> ۶ ساله >> پیش دو؛
♦️ #انسیه_خانوم >> ۴/۵ ساله >> پیش یک؛
♦️ #آقا_محمد_حسن >> ۴ ماهه.
.
👈 در لینک زیر بنویس شما چند تا داری؟؟؟؟
https://basalam.com/@barkat/posts/12879
🌸 #داستانک / خرید بی خرید
.
ما زیاد مقید به این نیستیم که حتما برای عید نوروز خریدِ خاصی داشته باشیم؛ مگر این که بچهها و خانواده چیز رو واقعا لازم داشته باشن و خریدش ضرورت باشه.
.
#آقا_محمد_مهدی و #فاطمه_خانوم برای امسال یِ چیزایی لازم دارن.
.
امروز صبح به شوخی بِهِشون گفتم: "بچهها امسال میخوایم به جای خرید عید برای شما به چند خانوادهی مستضعف کمک کنیم که مشکلات زیادی در زندگیشون دارن."
.
هنوز حرفم تمام نشده بود دو تاشون بلافاصله گفتن: "اشکال نداره آقاجون؛ ما فعلا با همون وسایل قبلمون میتونیم سر کنیم."
.
👇 در قسمت نظرات یک چیزی براشون بنویسین 👇
https://basalam.com/user/aGG/posts/165345?sh=other-aGG-post-app
❤ طرح پایش
.
#آقا_محمد_مهدی پسر اولمه.
20 شهریور 18 سالش تمام شد.( #یازده_سپتامبر معروف به دنیا اومده✌)
امسال سال پنجم طلبگیشه.
شب چهارشنبه تا سحر با رفقای بسیجیش رفته بود برای ضد عفونی معابر سطح شهر #مشهد. چهارشنبه هم در طرح پایش خانه به خانهی #کرونا شرکت کرده بود.
.
#هم_غزه_هم_لبنان_جانم_فدای_ایران
.
👈 چون پستای آقاجونشو میخونه در لینک زیر با یک جمله بِهِش انرژی بده.
https://basalam.com/@barkat/posts/239206?sh=other-aGG-post-app
داستانکام
❤ #آقا_محمد_مهدی
❤ #کرونا
.
این روزا #آقا_محمد_مهدی مونو کمتر میبینیم.
صبحِ زود میره.
شبِ دیر میاد.
گاهیم نمیاد.
شده معاون عملیات یک قرارگاه جهادی که این روزا سخت در جهت مبارزه با کرونا در حال خدمت به مردم هستن.
.
گاهی با خودم میگفتم چطور در ایام دفاع مقدس یک جوان ۱۸ ساله میشده فرمانده لشکر؟! و آیا جَونای امروزیمون میتونن، اگه در شرایط مشابه قرار بگیرن، همچین مسئولیتهایی رو بر عهده بگیرن یا نه؟
حالا فهمیدم به وقتش میتونن.
👈 مثل این که قرارگاه جهادیشون با کمبود امکانات مواجهَن. هر کس دوست داره مثل زمان جنگ در فعالیتاشون مشارک کنه دستش بالا 🖐.
.
👈 #نشر_حدکثری
https://basalam.com/user/aGG/posts/253475?sh=other-aGG-post-app
🌸 #داستانک / اوف
.
#فاطمه_خانوم چای ریخت.
#آقا_محمد_حسن سریع اومد پشت سینی نشستو لباشو غنچه کردو پشت سر هم میگفت: "اوف اوف اوف ..."؛ یعنی داغه.
#آقا_محمد_مهدی گفت: "آره؛ اوفه" و چایشو برداشتو خورد.
بعد از خوردن چای گفت: یعنی الآن محمد حسن با خودش نمیگه این چطور اوفیه که من نباید دست بزنم ولی خودشون برمیدارنو میخورن؟!
.
یک آبنباتم اضافه اومده بود.
گذاشتمش کنار سینی.
محمد حسن برداشتِش.
گفتم: "اَهه."
گرفت سمت دهن #انسیه_خانوم.
گفتم: "انسیه جان اَزَش بگیرو بِهِش بگو اَهه و جلوش نخور، تا نگه "این چه اَهییه که خودشون میخورن؟!"
https://basalam.com/@barkat/posts/473434?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #داستانک / ممنون که هستی
.
داشتیم میرفتیم به مامانی یِ سری بزنیم.
زنگ زدم که "چیزی لازم ندارین؟"
فرمودن: فقط شیر.
.
جلوی لبنیاتی وایستادمو #آقا_محمد_مهدی رفت شیر بخره.
.
توی همین چند لحظه رو کردم به خانومَمو گفتم: " #ممنون که هستی."
.
#آقا_محمد_حسن توی بغل خانومم بود.
.
با تعجب ی نگاه به من کرد.
ی نگاه به خانوم کرد.
.
رو کردم به محمد حسنو گفتم:
بابا جان!
یاااد بگیر.
آدم باید این طوری با خانومش حرف بزنه.
همین قدر لطیف؛
همین قدر با احساس؛
همین قدر عاشقانه.
.
#آقا_محمد_حسن همچنان داشت با تعجب به من نگاه میکرد.
https://basalam.com/@barkat/posts/548742?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 ۱۹ سال پیش در چنین روزی #آقا_محمد_مهدی با اومدنش افتخار پدریشو به من داد.
الآن ایشون سال پنجم طلبگیشو تمام کرده.
.
👈 میشه دردلینک زیر بزرگترین تجربهی زندگیتونو براش بنویسی؟
.
#بیست_شهریور_1380
#یازده_سپتامبر_معروف
https://basalam.com/@barkat/posts/684708?sh=copy-aGG-post-app