✍️ بازخوانی یک کتاب 👓 «علم تحولات جامعه؛ پژوهشی در فلسفه‌ی تاریخ و تاریخ‌گرایی علمی» ⛳️ قطعه‌ی شماره‌‌ی 10 ب) نظریه‌ی قهرمان‌گرایی یا اصالت شخصیت نظریه‌ی دوم در مکاتب که تا حدودی بنیان‌گذار آن شمرده می‌شود، نظریه‌ی اصالت شخصیت و قهرمان‌گرایی است. بنا به عقیده‌ی طرف‌داران این نظریه، قهرمان‌ها نقش قاطعی در تعیین سرنوشت یک تمدن دارند. نتایجی که کارلایل از این نظریه اتخاذ کرد، بعدها و را به خود جلب کرد. در واقع، تا حدودی و را می‌توان پدران اصلی نظریه‌ی اصالت شخصیت به‌معنای علمی آن دانست؛ زیرا از سرچشمه‌ی افکار این دو نفر بود که مسیر واقعی اندیشه‌ی قهرمان‌گرایی بستر واقعی خود را طی کرد و به نتیجه‌ی جبری آن، یعنی فاشیسم و منجر شد. بنیان فکری این نظریه بر این باور استوار است که قهرمان با محیط خویش به مبارزه برمی‌خیزد و ناگواری‌ها و تلخی‌های فراوانی را متحمل می‌شود؛ اما از این لحاظ که روح خود را درک کرده است، به‌ناچار جامعه و مردم را به تبعیت از اراده‌ی خود وامی‌دارد و مسیر تاریخ را تعیین می‌کند و بدین‌ترتیب، جامعه را به‌سوی کامیابی سوق می‌دهد و به تاریخ و تمدن معنی می‌بخشد؛ لذا قهرمان اصلی‌ترین عامل تکامل و پیدایش تاریخ است. بنابراین برای شناخت درست تاریخ باید زندگی روحی و شخصیت قهرمانان بزرگ هر دوره را (نظیر اسکندر، سزار، عیسی، بودا و ... ) مورد تحقیق قرار داد. اگرچه نمی‌توان همه‌ی معتقدین به اصالت فرد در جامعه و تاریخ را پیرو این مکتب دانست، اما فرانسیس ، ، ، ؛ و مرکانتیلیست‌هایی هم‌چون ، هانری ماین و فردریک مادیتلند از پیروان این مکتب فلسفه‌ی تاریخ هستند. خطای این مکتب فکری آن است که فراموش می‌کند شخصیت‌های بزرگ، به‌نوبه‌ی خودشان، محصول و مجری ضروریت‌های زمان خود هستند. ویژگی آن‌ها این است که این ضروریت‌ها را درک کرده‌اند و معنای جدید را - که در حال تکوین است - زودتر از معاصران خود دریافته‌اند. نقش این نوابغ فقط در تفسیر صورت ظاهری وقایع است، اما این امر ایشان را قادر نمی‌کند که تغییرات عمیق در علل کلی‌تری باشند که حرکت تاریخ محصول آن می‌باشد. علل کلی‌تری که قهرمان‌ها معلول آن‌ها شمرده می‌شوند. @doranejadid