. بی حیایم، ز خود گریزانم بند نفسم، خدای عصیانم! آبرودار! آبرو ریزم پر گناهم، ولی پشیمانم کمکم کن که فرصتم رفته ز سرانجام خود هراسانم دست من را بگیر، تنهایم فکر من باش، فکر جبرانم هرچه سرمایه داده بودی رفت زده دزد گنه به ایمانم کار من را خودت درستش کن ای خدای قدیم الاحسانم در عزای سرش، به سر زده ام ز قفای بریده گریانم آب بود و عطش هلاکش کرد آه از اندوه شاه عطشانم مادرش باز هم کنار تنور صورتش سوخت گفت حسین جانم ... ای که رویت نشسته خاکستر بنشین روی خاک دامانم موی تو بسته شد به روی درخت هی نچرخ، اینقدر نچرخانم اشک راهب سر تو را شسته تا سحرگاه، پیش چشمانم زینب و تو مراقب همه اید شاهدش من در این بیابانم ✍ .