سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر مشهد جلسۀ هفتم، 21 رجب 1439 کهف ولایت (قسمت چهارم) اما اگر ما بودیم، چه‌بسا می‌گفتیم: «من این‌همه کار برای خدا و امام کرده‌ام؛ حالا آبرویم را می‌برند! یعنی امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) قدرت ندارد جلوی دشمنان را بگیرد تا نیاز به بی‌آبرویی من نباشد؟!» این یعنی روحیۀ تبعیت نداریم. آیات را بلدیم، ولی جایگاهشان را نمی‌یابیم. البته اغلب نگاه توحیدی را می‌فهمیم؛ اما وقتی اتفاقی می‌افتد و در موقعیتش قرار می‌گیریم، گیج می‌شویم و نمی‌دانیم چه تصمیمی بگیریم و چطور عمل کنیم. چون مهم علم و فهم نیست؛ باید در عالمش باشیم. آن هم چه‌بسا فرد بی‌سوادی که در عالم است و چه‌بسا عالم و قاری قرآنی که به تعداد آیات برای خود حجاب گذاشته است! اگر در عالم این آیات سورۀ برویم، هیچ اتفاقی ما را دچار نمی‌کند و هرچه را آب ببرد، ما را خواب بی‌خیالی و می‌برد. وقتی هم بلایی بر سرمان بیاید، به بن‌بست نمی‌رسیم؛ چون داریم هرچه شود، از خداست، اگرچه به دست دشمن باشد. ما هیچ نمی‌دانیم؛ اما او که همه چیز می‌داند، همیشه با ماست. فقط دل ببندیم و مطیعش باشیم. البته بدون حجاب خودبینی یا ظاهرگرایی؛ که با هر حجابی در این راه بیاییم، مانع حرکتمان می‌شود. ولیّ خدا را باید با دل و بیابیم، حتی گاه بدون شناخت قبلی. شئون ظاهری در ابتدای امر، تأثیری در این یافتن و پذیرش ندارد. اگر شخص‌گرا باشیم، از اول دنبال وصل ظاهری می‌رویم و نمی‌توانیم با او حرکت کنیم؛ چون به ظاهرش مشغول می‌شویم که فرق چندانی با ما ندارد. اما اگر شخص‌گرا نباشیم، کاری به ظاهر نداریم و هرچه او خواست، همان را می‌پذیریم؛ چون می‌یابیم عالمش با ما فرق دارد و بسیار فراتر است. مطمئن باشیم کسی که حب را به دلش انداخته‌اند، حتماً ظرفیتش را قبلاً به او داده‌اند. پس توان عبور از ابتلاها را دارد و نه گله و چون و چرا می‌کند، نه دلش تنگ می‌شود و نه حتی دنبال چاره‌جویی است؛ چون می‌داند آن‌که چاره‌ساز است، وقتی درد داده، یعنی چاره را در درد دیده است. خدایا، ما را در کهف و پناهگاه سورۀ کهف ببر. ما را در کهف حصین اولیائت چنان قرار ده که از هیچ چیز، سؤال و چون و چرا نداشته باشیم و آزادانه خود را به آن‌ها بسپاریم و هرطور که رفتند و بردند، با آن‌ها برویم. پایان @Lotfiiazar