بسماللهالرحمنالرحیم
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
10 ذیالقعده 1439
باور نکن! (قسمت اول)
میلاد ماه هشتم است و بحث را با مبارکبادِ این عید آغاز میکنیم. #تبریک، برکت و زیادی است و #تهنیت، گوارایی و شیرینی. ایام میگذرند؛ اما امیدواریم برکتشان را جانمان بگیرد و شیرینیاش در وجودمان بنشیند تا برایمان بماند. شرطش این است که به راهی که با #معرفت برایمان باز میکنند، #یقین داشته باشیم تا از عنایاتشان بهرهمند شویم.
همۀ ما باورهای خوب و زیادی داریم؛ اما همۀ این باورها در ما به ظهور و عینیت نرسیدهاند. یعنی درون و بیرونمان با هم هماهنگ نیست و صدق نداریم؛ چون یقین نداریم، جدی نمیگیریم، غافلیم و ماده را بر معنا، مقدم میداریم.
این هم لازم نیست چیزی بگوییم یا کاری کنیم تا آشکار شود. اگر طوری هستیم که میترسیم آبرویمان نزد خدا و اولیائش برود، بدانیم آبرویمان رفته است، چه چیزی بگوییم یا کاری بکنیم، چه نه. زیرا آنها به تمام لایههای وجود ما إشراف دارند و همه چیز در درون و بیرونمان برایشان مثل روز روشن است. اما ما اغلب نه به درون و نه حتی بیرون خود، بلکه به بیرون کار داریم، یعنی به دیگران و دنیا؛ و چشممان به این است که چه میگویند و چه فکری میکنند!
اگر هم در وجودمان حرکت کردهایم و پیش رفتهایم، همین است. فکر نکنیم لازم است حرفی بزنیم تا از درونمان باخبر شوند. باور اگر به یقین باشد، با سکوت هم خود را نشان میدهد. اما ما عادت داریم زیاد حرف بزنیم و باورهای خود را زیاد اظهار کنیم؛ چه در تنفّر از زشتیها و چه در آرزو و #طلب زیباییها و دوست داشتن زیبارویان.
اگر واقعاً #باور داریم، بدی را کنار بگذاریم و خوبی را عمل کنیم تا به #قرب و رؤیت خدا برسیم که عین خوبی است. اگر هم باور نداریم، چرا اینقدر میگوییم؟ ما حتی برای حفظ باور در ظاهر فعلمان هم نمیکوشیم و اگر در جوّ متفاوتی قرار گیریم، ظاهرمان هم عوض میشود. اما واقعاً وقتی باورهایمان ظهور ندارد، اینقدر باورشان نکنیم! لااقل به خود شک کنیم، شاید دریچهای به رویمان باز شود.
بیشتر ما گمان کردهایم که فهمیدن و باور داشتن و گفتن، یعنی عمل کردن؛ و به همین راضی شدهایم. تازه باز هم مشتاقیم که بشنویم و بفهمیم و به باورهایمان اضافه کنیم. درحالیکه باور بدون عمل فقط راه عذر را برایمان میبندد. اما اگر به هر باور اندکی که داریم، عمل کنیم، حتی بدون اینکه ذهنمان را پر از مفاهیم نماییم، به تدریج طعم سایر باورها را نیز در وجودمان میچشیم.
ما به #عشق، باور داریم، طالب و آرزومندش هستیم و میچشیم که شیرین است. اما عاشقی برایمان سخت است؛ چون پیش و بیش از آنکه معشوق را ببینیم، خود را میبینیم. برای همین اگر چیزی به ما بدهد یا چیزی از ما بخواهد، راحت میگوییم چیز دیگری بده یا بخواه.
مثل شاگردی که وقتی معلم از او سؤال میپرسد، میگوید: چیز دیگری بپرسید! او معلمش را دوست دارد؛ اما همین حرف یعنی: به آنچه شما گفته بودید، توجه نکردم و اگرچه ظاهراً در کلاستان بودم و شنیدم، درونم با شما نبود؛ وگرنه حرفهایتان را فراموش نمیکردم که پاسخ سؤالتان را ندانم و بخواهم چیز دیگری بپرسید.
..........
ادامه دارد...
#خلاصه
#ذیالقعده1439
#جلسه_اول
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
10 ذیالقعده 1439
باور نکن! (قسمت دوم)
همۀ مراتب #ولایت اعمّ از ولایت مادر، همسر، معلم، مرجع تقلید، ولیّفقیه، عالم ربّانی و... امتحانات ما برای رسیدن به ولایت خدا هستند. اگر نتوانیم در برابر این مراتب تسلیم باشیم، با اینکه دوستشان داریم، نمیتوانیم به خدا برسیم. آنوقت بی خدا، به خیال خود با خدا میرویم! که اگر بی او نبودیم، معارفی را که به جانمان میریخت، از یاد نمیبردیم؛ چون وجود ما زمان و مکان ندارد که با گذر زمان، آنچه را گرفته، فراموش کند.
شاید بگوییم ما اصل معارف را از یاد نمیبریم؛ اما در میدان عمل همیشه نمیتوانیم وظیفهمان را تشخیص دهیم. آری؛ همینگونه است. انگار دلمان میخواهد امام بیاید و بگوید چه کنیم؛ تا با خیال راحت، باورمان را ظهور دهیم. اما این هم عذر موجّهی نیست. زیرا امام اگر همیشه با ما نباشد و دستمان به او نرسد، که سودی ندارد و نمیشود او را امام دانست؛ اگر هم همیشه هست و ما نمیبینیم و نمییابیم، لااقل از خود بپرسیم چرا، تا بتوانیم مانع را برطرف کنیم!
ما آنقدر بیرونی شدهایم و چشم به بیرون دوختهایم، که خدا و امام را هم در بیرون شناختهایم و میخواهیم. اما این خدا و امامی که ما برای خود ساختهایم، بیرون از ماست و تنها با احساسات و خیالمان با اوییم؛ که اگر در جانمان بود، حتماً او را مییافتیم و در میدان عمل، بی دلیل و راهنما، سرگردان نمیماندیم که چه کنیم.
اگر معارفی را که از مکتب اهلبیت(علیهمالسلام) به ما میرسد، عمیق و یقینی دریافت کنیم، آنقدر کلی و جامع هستند که با آنها میتوانیم تکلیف خود را در جزئیات عملی تشخیص دهیم. فرق #باور و #یقین، همین است. وقتی به چیزی فقط باور داریم، هر کاری بکنیم، در بیرون کردهایم و وجودمان نچشیده است؛ برای همین اگر در جزئیات جدیدی قرار گیریم، نمیدانیم چه کنیم. اما یقین آنجاست که وجودمان چشیده و کل آن حقیقت را درک کرده است؛ برای همین اگر هم میدان تازهای پیش آید، راهمان را گم نمیکنیم و میتوانیم وظیفهمان را بشناسیم.
تفاوت دیگرش این است که باور چون وجودی نیست، بهرهای برای عالم بقای ما ندارد و هرقدر هم زیبا باشد، همین جا آثار مقطعی دارد و بس. اما یقین چون وجودی است، میماند و ابدیت ما را میسازد.
جسم ما را آن غذایی رشد میدهد که خودمان بخوریم. وگرنه دیگران هرچه بخورند، هرچند تماشا کنیم و آبدهانمان راه بیفتد و خواص غذا را هم بدانیم، تأثیری در جسممان ندارد. وجود باقیمان نیز امروز و در این دنیا باید تغذیه شود و اگر به جای اینکه خودمان بخوریم، فقط دنبال دیگران برویم و از تغذیههای آنان تقلید کنیم، در ابدیت چیزی نداریم. در دنیا هم به هرچیزی برسیم، استفاده و لذتش برایمان باقی نمیماند.
پس بیایید هرگاه دیدیم باوری ریشه در دنیای بیرون دارد و درونمان با آن همراه نیست، باورش نکنیم. بگذاریم جانمان حقیقتش را بچشد و بخورد تا با آن عجین شود و خواصش را بگیرد. وگرنه باور خشک و خالی که از بیرون بیاید و فقط در #ذهن بنشیند، چه سودی دارد؟
وقتی باورهای ما ذهنی است، اگر هم فعلی براساس آنها انجام دهیم، دنبال نتیجهایم؛ آنقدر که خودِ فعل و باور درونیمانی را از یاد میبریم. حتی در پی چشیدن لذت فعل و دیدن تأثیر آن در وجود خود نیستیم. فقط میخواهیم ببینیم وقتی این کار را کردیم، چه عایدمان میشود؛ غافل از اینکه عایدیِ ما، خود آن فعل و آثارش در وجودمان است.
ما اصلاً مسئول #نتیجه نیستیم. فعل، خودش دنبال نتیجه میرود؛ "إِنْ كَانَ شَرّاً فَشَرّاً وَ إِنْ كَانَ خَيْراً فَخَيْراً". پس اینقدر چشممان به بیرون نباشد که: کاش فلانی ببیند چه کردهایم و از ما خوشش بیاید و تشویقمان کند؛ کاش فلانی متوجه اشتباهمان نشود و آبرویمان نرود؛ کاش...! زیرا صرفنظر از اینکه دیگران چطور فکر کنند و چه بگویند و چه واکنشی نشان دهند، همین فکرها و درگیریها ما را بیچاره میکند.
بیایید به جای اینکه دنبال تأیید و لذت بردن دیگران باشیم، به وجود خودمان بیندیشیم تا با چشیدن خوبیها، #اسماء خدا را بچشیم و با درک بدیها، قبح و زشتی شیطان را دریابیم؛ که نیکی به خودی خود صرفنظر از دیگران خوب است و بدی به خودی خود، بد.
..........
پایان
#خلاصه
#ذیالقعده1439
#جلسه_اول
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
13 ذیالقعده 1439
یاران ولایی (مسلمانیِ سلمان)
قسمت سوم
امام، حقیقتی بینهایت است و ما در برابر او هیچ نیستیم. برای رسیدن به او باید همۀ شأن و شئون را مثل برگهای پاییزی از وجود خود بریزیم؛ چه شئون مادی و چه شئون معنوی، چه شأن خوبی و بزرگی و چه شأن بدی و ناقابلی. امام اصلاً تیپ و شخصیتی را که با این ادبنماییها برای خود ساختهایم، نمیخواهد و نمیپسندد.
شک داریم؟ اگر واقعاً خود را مؤدب میدانیم، پس چرا در مقابل خدا و اولیائش اینهمه نظر میدهیم و علامت سؤال و تعجب داریم؟ این بیادبی نیست؟ آیا دوست نداریم کاش امام را میدیدیم و خودمان همه چیز را برایش گزارش میدادیم؟ اما اگر او نخواسته باشد و ما سرخود چنین کنیم، اسائۀ ادب نکردهایم؟
نکند وظیفۀ خود میدانیم که اگر نزد امام باشیم، همه چیز را برایش تعریف کنیم تا آگاه شود! اما اولاً او هرچه را خدا بخواهد، میداند و نیازی به گفتن ما نیست. ثانیاً #وظیفه، آن است که خود او تعیین کند. قرار است ما نباشیم تا او باشد و ما عرضاندام نکنیم، تا او ارادهاش را در ما و از طریق ما به ظهور رساند. اما این خودسریها یعنی «من هستم»!
اینها به لفظ نمیآید. باید آنقدر سکوت در مقابل او را تمرین کنیم تا بچشیم که اگر ما نباشیم، درک حضور او چه لذتی دارد. باید در درونمان ساکت باشیم نسبت به همهمه و هیاهوی همۀ «من»ها، خوب یا بد. از خودمان کاری نکنیم [1]. اگر ساکت باشیم، ندای امام را در درونمان میشنویم که دستورش چیست؛ آنوقت عمل کنیم. میبینیم چقدر زیبا تمام زمین و آسمان، حقیقت خود را به ما نشان میدهند و هر کاری کنیم، حتی آب خوردن، آثار نورانی در ما میگذارد.
اما گرفتاری بزرگ ما این است که به جای باطن و حقیقت، درگیر ظاهریم و شخص میبینیم. امام و ولیّ خدا وقتی از خدا حرف میزنند، فقط او را نشان میدهند و اصلاً خودشان دیده نمیشوند. اما ما محو حقیقت نیستیم که به شخص توجه نکنیم. برای همین دنبال #جسم آنها هستیم و ارتباط ظاهری میخواهیم. آرزو داریم امام را ببینیم و حضوری از او بپرسیم که در ریزترین صحنههای زندگی چه کنیم. اما با اینهمه معارفی که در سیره و روایات و نیز از طریق بزرگان به ما دادهاند، در درون خود نمیرویم تا جواب را همان جا و از حقیقت وجودمان بگیریم.
فکر نکنیم اینها یعنی #هدایت شدهایم و با #ولایت امام حرکت میکنیم. ما هنوز خودمان هستیم و با او یکی نشدهایم. تازه میگوییم: «اگر شما را نبینم و کنارتان نباشم، در جهنم دنیا غرق میشوم» و اشک میریزیم: «بی تو میمیرم!»
اما مگر او بر جان ما ولایت و إشراف ندارد؟ وقتی اراده کرده از او دور باشیم و او را نبینیم، حتماً لازم است و حکمت دارد. از این گذشته اگر واقعاً بی او هستیم، دلیلی برای ماندنمان نیست؛ چه بهتر که بمیریم! ولی اگر باور داریم که با اوییم و حضورش را مییابیم، با ندیدنش نمیمیریم. واقعاً ما با اینهمه شخصبینی، در ابدیت که عالم باطن است، چه داریم؟
بیایید تمرین کنیم که وابسته به شخص نباشیم. فقط هدف و حقیقت را ببینیم؛ او را ببینیم، نه خود را. بفهمیم او در ظاهر همیشه با ما نیست. #سلمان و #ابوذر هم که در عصر غیبت نبودند، از علی(علیهالسلام) جدا شدند. رسمش همین است. پس وقتی میگویند برو، برویم و همانطور که برایمان پیش میآورند، عمل کنیم؛ نه که خودمان برنامه بریزیم.
متأسفانه شخصبینی و عدم #یقین ما به حضور امام نمیگذارد هیچوقت به او نزدیک شویم؛ با تمام خوشخدمتیهایی که به خیال خود میکنیم. از بس این «بی تو» و «با تو»ییها سرگرممان میکند، اصلاً نمیفهمیم ولایت، وادی «من تو او» نیست و ما هرجا باشیم، با اوییم؛ و چون نمیفهمیم، واقعاً «بی او میمیریم و جهنمی میشویم»!
اما برای یاران حقیقی، غیبت امام با ظهور او فرقی ندارد. نه چون همیشه او را از نزدیک میبینند و در غیبت هم به او دسترسی دارند تا دربارۀ همه چیز از او مشاوره بگیرند؛ بلکه چون قالب خود را شکستهاند و با او یکی شدهاند.
..........
[1] غیر از واجبات که چه اطاعت حق باشد و چه آمیخته به هوای نفس، باید انجام دهیم.
ادامه دارد...
#خلاصه
#ذیالقعده1439
#جلسه_چهارم
@Lotfiiazar
هدایت شده از ❤️کانال عشق
#بهار که میآید، خواهناخواه دلم هوایی میشود. درختان را نگاه میکنم. دارند دوباره جان میگیرند و شکوفه میزنند. انگار اصلاً خزان و خشک شدنی در کار نبوده است. زخمهایشان یکجا درمان میشود و دیگر اثری از یخزدگی در آنها نیست. عجب اتصالی به #ریشه دارند. چقدر از #یقین، سرشارند حتی در فصل خشکی و چه آسودهاند و آرام. گول پاییز و زمستانشان را نمیخورند و خوب میدانند که این یقین و اتصال، چگونه سبزشان میکند.
امسال باز دلم شور بهار را دارد. اما تقارن آن با میلاد امیر قلبها، تلاطمم را بیشتر کرده است.
خدایا عجب امیری دارم؛ چه مهربانپدری.
چقدر دلم به بودنش گرم است و مطمئن؛ و چقدر خیالم راحت است که پیچ و خمهایم را بلد است و میداند نیازم را و میبیند قلبم را و میبرد و میرساند.
و من خوشبختترینم که محبّ اویم و برای شبیه شدن به او میکوشم.
خدایا، این آغاز بینظیر را بر جانم مبارک و گوارا کن؛ که خوش بهاری است این بهار و من هرکه و هرچه هستم، دلم میخواهد امسال را به فال نیک بگیرم.
ساز دلمان #همنواز کیست؟
@Lotfiiazar
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
خلاصۀ #جلسۀ_ششم، #فاطمیه، 30 #جمادیالاول_1441
#بصیرت (بصیرت و #یقین علوی)
موضوعی که بايد به آن توجه کنيم اين است که در ميدان فتنهها، #مذهب عليه مذهب يا #فطرت عليه فطرت ايستاده است. چنانکه در جريان امام علی(عليهالسلام) با مارقين و ناکثین و قاسطين يا در کربلا يا شهادت امام حسن(عليهالسلام) و يا حتی در مدينۀ زمان شهادت حضرت رسول(صلیاللهعليهوآلهوسلّم) همين اتفاق رخ داد. آنچه این افراد را...
متن کامل در لینک زیر:
saehat.ir/خلاصه-دروس/بصیرت-فاطمیه/بصيرت-ويقين-علوی
@Lotfiiazar
#سایه_روشن
⁉️ چرا در اتفاقات گوناگون، حال قلبمان با خدا و اهلبیت(علیهمالسلام) عوض میشود؟ مثلاً یک لحظه به خدا یقین و توکل داریم، اما لحظهٔ دیگر پر از ترس، به دیگران امید میبندیم؟
🔑 دلیل این تغییرات، جولان #ذهن حسابگر است که در قلب اثر میگذارد و آن را به چون و چرا میاندازد. وگرنه #قلب وقتی به چیزی باور دارد، نسبت به آن دچار تغییر و تحول نمیشود.
ذهن، تحمل سختیها و ناملایمات را ندارد و خیلی از اتفاقات دنیا با محاسباتش جور درنمیآید. طبق محاسبات ذهن، همیشه همه چیز باید مطابق میل فرد باشد؛ وگرنه اوضاع درست نیست. برای همین وقتی مشکلی پیش میآید، #اعتراض میکند، مضطرب و دلسرد میشود و به هر راهی دست میزند تا وضعیت را مطابق میلش درست کند.
این در حالی است که دنیا با تمام فراز و نشیبهایش مخلوق خداست و همهٔ پدیدهها و اتفاقات آن، بستری است که برای تربیت #نفس ما قرار داده شده. فرقی ندارد خدا با جمالش به ما رو کند یا با جلالش؛ «هرچه از دوست رسد، نیکوست».
یا مثلاً آنجا که توفیقی به انسان میرسد، ذهن به او القا میکند که نتیجهٔ کارهای خوب خودش بوده و آنقدر خوشحال میشود که میخواهد همهٔ عالم را خبر کند. برعکس وقتی نقص او برایش باز میشود، ذهن سریعاً خود را راندهٔ درگاه الهی میپندارد و با دلسردی و کلافگی، به این در و آن در میزند تا با چند نفر درددل کند و از چند نفر #مشاوره بگیرد تا بتواند عیبش را برطرف کند!
برعکس، کسی که معیار حرکت نفسش را ذهن قرار ندهد، حال قلبش در تمام شرایط یکسان است. در هر شرایطی وظیفهاش را انجام میدهد. اما بالا و پایین نمیشود و طلب و #یقین و توکلش در سختی و آسانی فرق نمیکند.
برگرفته از #بیانات_استاد_لطفی_آذر
@Lotfiiazar
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
خلاصۀ 6 #رمضان_1441
#شیطان_شناسی 97
طلب و مطلوب
لازم است سنگهایمان را با خودمان وا بکینم و طلبمان را بیابیم. ببینیم چه میخواهیم؟ صادقانه از خود بپرسیم مطلوب ما چیست؟ #یقین داشته باشیم و بدانیم انسان کامل کنار #طلب ماست. "حُبُ عَلِيٍ حَسَنَةٌ" این یعنی طلب و مطلوب ما علی(علیهالسلام) است. علی کیست؟ آیا...
متن کامل در لینک زیر:
saehat.ir/خلاصه-دروس/شیطان-شناسی--محرم-1437-ه.ق/طلب_مطلوب
@Lotfiiazar
📕 #هر_ورق_پنجرهای_به_آسمان
#توحيد همان حقيقت #دين است و حقيقت دين، همان توحيد؛ که شامل #ايمان، #يقين، تسليم و تصديق میشود. هركس اين مجموعه را نداشته و گوشهای از آن در او ناقص باشد، مثلاً تسليم را داشته و تصديق را نداشته باشد، يا تسليم و تصديق را داشته و يقين و ايمان را نداشته باشد، توحيد ندارد و در ظاهر و باطن و دنيا و آخرت، ناقص خواهد ماند.
برگرفته از کتاب #توحید_ولایی، جلد اول
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
📱کانال تلگرامی:👇
@Lotfiiazar
🌐 سایت:
saehat.ir
📋 #خلاصه_بحث_روز
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
خلاصۀ 13 #ربیعالاول_1442
#زندگی_حضرت_زینب (سلاماللهعلیها) 12
روح ایمان
روح ایمانِ مؤمنان آن است که در آنچه از اسما و صور الهی، که علیالاتصال از روح قدسی به آنان افاضه میشود، نفسِ خود را مالک نبینند و در آن تصرف نداشته باشند. نه در اقبالش و نه در ادبارش با قدم خودی نروند و از خود، نظری نداشته باشند. چنين روح ایمانی مختص مؤمنان اهل #یقین است. روح #ايمان در ما چيست؟ میخواهیم همه چیز مال ما باشد و هستی طبق میل ما بچرخد! حاضریم همه، حتی حضرات را به پای خود بکشانیم. اما خودمان در محاذات با آنها حرکتی نکنيم! اوج حرکتی هم...
متن کامل در لینک زیر:
saehat.ir/خلاصه-دروس/ربیع%E2%80%8Cالاول-99/روح-ایمان
@Lotfiiazar
هدایت شده از ⚜ بزم اندیشه ⚜
خدا میداند شب نیمهٔ شعبان چه خبر است از بارش انوار و فیوضات الهی.
فقط یک #باور و #یقین میخواهد تا #قلب بتواند انوار بینظیری را که به واسطهٔ حضرت حجت(عجّلاللهفرجه) در این شب نازل میشود، دریافت کند.
برگرفته از #بیانات_استاد_لطفی_آذر
#نیمه_شعبان
#میلاد_حضرت_مهدی (عجلاللهفرجه)
🌐 Saehat.ir
📱 @Lotfiiazar
26.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنجا که فرد در تشخیص #وظیفه به اضطراب میافتد و نمیتواند با #یقین...
📱@Lotfiiazar
🌐 hamgaman-institute.ir
🍃🍃🍃🍃
⁉️ چرا در اتفاقات گوناگون، حال قلبمان با خدا و اهلبیت(علیهمالسلام) عوض میشود؟ مثلاً یک لحظه به خدا یقین و توکل داریم، اما لحظهٔ دیگر پر از ترس، به دیگران امید میبندیم؟
🔑 دلیل این تغییرات، جولان #ذهن حسابگر است که در قلب اثر میگذارد و آن را به چون و چرا میاندازد. وگرنه #قلب وقتی به چیزی باور دارد، نسبت به آن دچار تغییر و تحول نمیشود.
ذهن، تحمل سختیها و ناملایمات را ندارد و خیلی از اتفاقات دنیا با محاسباتش جور درنمیآید. طبق محاسبات ذهن، همیشه همه چیز باید مطابق میل فرد باشد؛ وگرنه اوضاع درست نیست. برای همین وقتی مشکلی پیش میآید، #اعتراض میکند، مضطرب و دلسرد میشود و به هر راهی دست میزند تا وضعیت را مطابق میلش درست کند.
این در حالی است که دنیا با تمام فراز و نشیبهایش مخلوق خداست و همهٔ پدیدهها و اتفاقات آن، بستری است که برای تربیت #نفس ما قرار داده شده. فرقی ندارد خدا با جمالش به ما رو کند یا با جلالش؛ «هرچه از دوست رسد، نیکوست».
یا مثلاً آنجا که توفیقی به انسان میرسد، ذهن به او القا میکند که نتیجهٔ کارهای خوب خودش بوده و آنقدر خوشحال میشود که میخواهد همهٔ عالم را خبر کند. برعکس وقتی نقص او برایش باز میشود، ذهن سریعاً خود را راندهٔ درگاه الهی میپندارد و با دلسردی و کلافگی، به این در و آن در میزند تا با چند نفر درددل کند و از چند نفر #مشاوره بگیرد تا بتواند عیبش را برطرف کند!
برعکس، کسی که معیار حرکت نفسش را ذهن قرار ندهد، حال قلبش در تمام شرایط یکسان است. در هر شرایطی وظیفهاش را انجام میدهد. اما بالا و پایین نمیشود و طلب و #یقین و توکلش در سختی و آسانی فرق نمیکند.
برگرفته از #بیانات_استاد_فاطمه_ميرزايی
🍃🍃🍃🍃
https://eitaa.com/eshgh14