سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
جلسۀ ششم، 20 رجب 1439
زینت بلا (قسمت دوم)
چون اصل در #سلوک، خواستن است. کافی است بخواهیم در جاذبۀ #عشق قرار گیریم؛ ما را میبرد. گفتیم وقتی ما با آگاهی خواستیم و تغییر کردیم، خدا هم تغییرمان میدهد؛ حتی اگر ساعتی به مرگمان مانده باشد. یعنی حتی اگر در بستر مرگ بودیم و دیدیم اطرافیان و فرزندان، همه، ما را رها کرده و دنبال سهم میراث خویشاند و آنوقت از همه بریدیم و منقطع شدیم، خدا هم ما را از دامن #جلال به جمالش میبرد.
البته نه اینکه برزخمان آسان باشد؛ بلکه آنقدر فشارهای سخت را متحمّل میشویم تا جانمان نیز پاک و رها گردد. فشارهایی که به بیان #قرآن، حاضر میشویم همۀ عزیزان و هرچه را داریم، بدهیم تا از عذاب آن نجات یابیم. اما پس از این عذابها و فشارها، عاقبتمان خیر و جمالی میشود و #قرب خدا را درک میکنیم.
کسی که این سننِ خلقت را بشناسد، در بند تعلقات نمیماند و همین جا با عشق، وجوه امتیازش را از دست میدهد تا وجوه اتحاد یعنی اوصاف الهی از او ظهور پیدا کند. آنوقت دنیا را آب ببرد، او را خواب میبرد؛ یعنی هیچ شرایط بیرونی در درون و جانش تأثیر نمیگذارد. برای همین هر رنج و آسیبی در عشق، به انسان برسد، به جای شکایت، شکر دارد؛ چون مقتضیِ رسیدن به اتحاد است.
پس معلوم میشود چرا حبیب خدا، پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) باید بیشترین اذیت و فشار را در این راه متحمّل شود؛ چون قربش بیشتر و درجۀ توحیدش بالاتر است. البته شاید در حساب #عقل جزئی، این فشارها ظلم باشد. اما #محبت، همین است و خدا چون جلواتش را دوست دارد، نمیخواهد آلوده و ناخالص باشند و نتوانند او را نشان دهند. محنتها نشانۀ این است که او خودش میخواهد جلواتش را به خود نزدیک کند.
واقعاً اگر این فشارها نبود، اینهمه خودبینی و خودخواهی و اوصاف رذیله را چگونه میخواستیم از بین ببریم؟
مسئله اینجاست که اگر اینجا این وجوه امتیاز را از دست ندهیم، فردا به زور، همه چیز را از ما میگیرند. طوری که حتی پوست و گوشت و استخوانمان را هم نمیتوانیم با خود ببریم. آنوقت خدا را ظالم میبینیم و از او بدمان میآید! اما اگر #معرفت داشته باشیم، در از دست دادنها، عشق او را میبینیم و با #اختیار میدهیم.
ببینید؛ ما هرچه شأنمان بالا میرود، برای خود، حد و حدود بیشتر میگذاریم و کمتر میتوانیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم. چه شأن در مال و #مقام و چه عُجب و خودپسندی در دین و معنا یا #طمع و طلبکاری از خدا. پس همان بهتر که خدا هرچه به ما میدهد، بگیرد و نگذارد در محدودیتش بمانیم. زیرا آنچه در مسیر سلوک از دست میدهیم، باعث انکسار و شکست خودیها میشود و دل از آن خالی میگردد.
ما از خدا ممنونیم که سیستم بدنمان را طوری تنظیم کرده که زواید را از ما بگیرد. اما چرا وقتی میخواهد زواید شأن و روحیهمان را بگیرد، اعتراض و شکایت میکنیم؟! بدانیم اگر زواید را از دست ندهیم و بگذاریم در درونمان برود، دیگر به وحدت نمیرسیم؛ چون چیزهایی داریم که خدا ندارد. بیایید مثل خدا باز باشیم؛ دست و دل و فکرمان را باز بگذاریم. وقتی خدا از طریق مخلوقات و جلواتش میخواهد چیزی از ما بگیرد، با عشق بدهیم. از چه میترسیم؟ اگر به او بسپاریم، وقتی گرفت، به جای ناراحتی تشکر میکنیم که سبکتر شدهایم. دیگر هم دنبال باعث بیرونی این اتفاق نمیگردیم.
وقتی همه چیز را به خودش بدهیم، میبینیم که درونمان خالی میشود. تا جایی که حتی اگر کسی به شئونی که برای خود قائل شدهایم، توهین کند، نه خودمان ناراحت میشویم و نه از او ناراحت میشویم. نه اینکه فقط با حرفهای دیگران درونمان تکان بخورد و فشار بکشد! دیگر چه رسد به اینکه کاری هم علیه ما بکنند! مگر ما که هستیم که یک «بالای چشمت ابروست»، به پر قبایمان بربخورد؟!
ادامه دارد...
#خلاصه
#رجب1439
#جلسه_ششم
@Lotfiiazar
بسماللهالرحمنالرحیم
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
جلسۀ یازدهم، 25 رجب 1439
طهارت کاظمی (قسمت اول)
در روایت لقاء، ولایت امام صادق(علیهالسلام) را گفتیم و اکنون ادامۀ روایت:
"وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَلْقَى اللَّهَ طَاهِراً مُطَهَّراً، فَلْيَتَوَالَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الْكَاظِمَ(علیهالسلام)."
و هرکس دوست دارد خدا را در حالی ملاقات کند که طاهر و مطهّر است، #ولایت موسیبنجعفر(علیهالسلام) را داشته باشد.
صفت طُهر، پاکی است که پاک میکند و با طاهر و مطهّر بودنش سالک را پیش میبرد تا به #لقاء خدا میرساند. #طهارت، هم جنبۀ مادی دارد که پاکی از انواع نجاسات مادی است و هم جنبۀ معنوی دارد که پاکی از نجاسات معنوی اعمّ از #نیت فاسد، عقیدۀ منحرف، #صفت رذیله یا #فعل باطل را در بر میگیرد.
مصداق عینی طهارت، تطهیر وجودی اهلبیت(علیهمالسلام) است که در #قرآن به آن اشارۀ صریح شده [1]. البته این طهارت در زندگی مادی و سیرۀ آنان نیز کاملاً مؤثر و مشهود است و اگر میخواهیم آن را بشناسیم، باید ببینیم چطور خوردند و خوابیدند، چطور پوشیدند، چطور ازدواج کردند، چطور صبر کردند و چطور سکوت نمودند و در کل، چگونه زندگی کردند که از پلیدی و ناپاکی پاک شدند.
البته مقام نورانی آنان که معصوم و پاک از هر پلیدی است، جای خود؛ اما از سوی دیگر هم خدا اراده کرده آنان را در میدان پلیدی و ناپاکی بیندازد تا عصمتشان در دنیای پر از جلوهگریهای #نفس ظهور پیدا کند. چون آنها اسوهاند و باید با هر چیزی که ما در دنیا با آن روبهرو هستیم، روبهرو شوند تا بتوانیم عملکردشان را ببینیم و راه بیاموزیم. البته حرکت با سیرۀ معصومان(علیهمالسلام) یعنی در شرایط خودمان، در همان موضع و جایگاهی قرار گیریم که آنان بودند؛ نه اینکه فقط کتب تاریخ را بخوانیم.
در طهارت، اصل پاکی منظور است، نه نتیجۀ آن؛ و شرط این پاکی، #اختیار است که هرکس پاکی را به اختیار بپذیرد، محبوب خداست: "...إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ" [2]. برای همین است که هرکس باشیم و هرقدر در وجودمان طاهر باشیم، باز در میدانی قرار میگیریم که پر از ناپاکی است تا بتوانیم از بین پاکی و ناپاکی، یکی را اختیار و #انتخاب کنیم؛ وگرنه وقتی دو راه نباشد، امکان انتخاب هم نیست و طهارت اختیاری حاصل نمیشود.
پس معلوم میشود این طهارت، حرکت خود #سالک است؛ نه صرفاً امداد و موهبت الهی. به طور کلی هرجا پای اختیار در میان نباشد، ارزشی هم در کار نیست. مثل اینکه خدا به همۀ ما نزدیک است؛ اما این برای ما کمال نیست، چون به اختیار ما نیست. ارزش و کمال، آنجاست که ما هم این #قرب را درک کنیم و به خدا نزدیک شویم و مظهر او گردیم.
..........
[1] سورۀ احزاب، آیۀ 133 (آیۀ تطهیر): "...إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً"؛ همانا خدا فقط خواسته پلیدی را از شما اهلبیت بردارد و شما را پاک کند.
[2] سورۀ بقره، آیۀ 222: همانا خداوند توبهکنندگان و پاکیزگان را دوست دارد.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رجب1439
#جلسه_یازدهم
@Lotfiiazar
بسماللهالرحمنالرحیم
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
10 ذیالقعده 1439
باور نکن! (قسمت اول)
میلاد ماه هشتم است و بحث را با مبارکبادِ این عید آغاز میکنیم. #تبریک، برکت و زیادی است و #تهنیت، گوارایی و شیرینی. ایام میگذرند؛ اما امیدواریم برکتشان را جانمان بگیرد و شیرینیاش در وجودمان بنشیند تا برایمان بماند. شرطش این است که به راهی که با #معرفت برایمان باز میکنند، #یقین داشته باشیم تا از عنایاتشان بهرهمند شویم.
همۀ ما باورهای خوب و زیادی داریم؛ اما همۀ این باورها در ما به ظهور و عینیت نرسیدهاند. یعنی درون و بیرونمان با هم هماهنگ نیست و صدق نداریم؛ چون یقین نداریم، جدی نمیگیریم، غافلیم و ماده را بر معنا، مقدم میداریم.
این هم لازم نیست چیزی بگوییم یا کاری کنیم تا آشکار شود. اگر طوری هستیم که میترسیم آبرویمان نزد خدا و اولیائش برود، بدانیم آبرویمان رفته است، چه چیزی بگوییم یا کاری بکنیم، چه نه. زیرا آنها به تمام لایههای وجود ما إشراف دارند و همه چیز در درون و بیرونمان برایشان مثل روز روشن است. اما ما اغلب نه به درون و نه حتی بیرون خود، بلکه به بیرون کار داریم، یعنی به دیگران و دنیا؛ و چشممان به این است که چه میگویند و چه فکری میکنند!
اگر هم در وجودمان حرکت کردهایم و پیش رفتهایم، همین است. فکر نکنیم لازم است حرفی بزنیم تا از درونمان باخبر شوند. باور اگر به یقین باشد، با سکوت هم خود را نشان میدهد. اما ما عادت داریم زیاد حرف بزنیم و باورهای خود را زیاد اظهار کنیم؛ چه در تنفّر از زشتیها و چه در آرزو و #طلب زیباییها و دوست داشتن زیبارویان.
اگر واقعاً #باور داریم، بدی را کنار بگذاریم و خوبی را عمل کنیم تا به #قرب و رؤیت خدا برسیم که عین خوبی است. اگر هم باور نداریم، چرا اینقدر میگوییم؟ ما حتی برای حفظ باور در ظاهر فعلمان هم نمیکوشیم و اگر در جوّ متفاوتی قرار گیریم، ظاهرمان هم عوض میشود. اما واقعاً وقتی باورهایمان ظهور ندارد، اینقدر باورشان نکنیم! لااقل به خود شک کنیم، شاید دریچهای به رویمان باز شود.
بیشتر ما گمان کردهایم که فهمیدن و باور داشتن و گفتن، یعنی عمل کردن؛ و به همین راضی شدهایم. تازه باز هم مشتاقیم که بشنویم و بفهمیم و به باورهایمان اضافه کنیم. درحالیکه باور بدون عمل فقط راه عذر را برایمان میبندد. اما اگر به هر باور اندکی که داریم، عمل کنیم، حتی بدون اینکه ذهنمان را پر از مفاهیم نماییم، به تدریج طعم سایر باورها را نیز در وجودمان میچشیم.
ما به #عشق، باور داریم، طالب و آرزومندش هستیم و میچشیم که شیرین است. اما عاشقی برایمان سخت است؛ چون پیش و بیش از آنکه معشوق را ببینیم، خود را میبینیم. برای همین اگر چیزی به ما بدهد یا چیزی از ما بخواهد، راحت میگوییم چیز دیگری بده یا بخواه.
مثل شاگردی که وقتی معلم از او سؤال میپرسد، میگوید: چیز دیگری بپرسید! او معلمش را دوست دارد؛ اما همین حرف یعنی: به آنچه شما گفته بودید، توجه نکردم و اگرچه ظاهراً در کلاستان بودم و شنیدم، درونم با شما نبود؛ وگرنه حرفهایتان را فراموش نمیکردم که پاسخ سؤالتان را ندانم و بخواهم چیز دیگری بپرسید.
..........
ادامه دارد...
#خلاصه
#ذیالقعده1439
#جلسه_اول
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
13 ذیالقعده 1439
یاران ولایی (ولایت رضوی)
قسمت ششم
آه که ما هم اگر اینها را بفهمیم، آزاد و رها میشویم. اما چون خدا و امام را در بیرون میبینیم، آنها را نیز مثل عمه و خاله میبینیم که میترسیم نظرشان دربارۀ ما عوض شود. برای همین مدام برای خود، دفاعیه صادر میکنیم تا اثبات شود که ما خوبیم و مشکل از دیگران است. یا اگر خیلی خود را شکسته باشیم، نهایتاً اعتراف میکنیم که خرابیم. غافل از اینکه همین اعتراف هم درواقع دفاعی است برای اینکه پای خود را پیش بکشیم!
اما مگر امام، عالم نیست؟ مگر نمیداند در دل ما چه خبر است؟ مگر نمیداند دیگران راست گفتهاند یا دروغ؟ البته اگر شخص ببینیم، میگوییم: «نه، از کجا بفهمد؟» اما وقتی ادعا داریم او ظهور حقّ و ولیّ کامل است، دیگر چه جای شک و سؤال؟! قطعاً بدون اینکه چیزی بگوییم، همه چیز را میداند. حرف و نظر دیگران هم چیزی را عوض نمیکند. مگر انکه ما به جای رضایت خدا و امام، دنبال رضایت خود و مردم باشیم!
یکی دیگر از یاران امام رضا(علیهالسلام) احمدبنعمر بود که نقل شده در منا به خدمت آن حضرت رسید. عرضه داشت: «فدایت شوم؛ ما خانوادهای خوشحال و غرق نعمت بودیم؛ اما خدا همه را از ما گرفت تا حتی به کسانی محتاج شدیم که پیش از این محتاج ما بودند!» امام فرمود: «چه حال خوبی داری!» گفت: «حال من آن است که گفتم!» فرمود: «آیا دوست داری قدری مانند ستمکاران زندگی کنی و در عوض دنیا برایت پر از طلا شود؟» پاسخ داد:«نه به خدا.»
حضرت خندید؛ "فَضَحِكَ". سپس فرمود: «از اینجا که به عقب برگردی، چه کسی حالش از تو بهتر است؟ درحالیکه گنجی داری که آن را به زمین پر از طلا نمیفروشی! آیا مژدهای به تو بدهم؟» گفت: «آری، خدا مرا با تو و پدرانت شاد کند.» آنگاه امام پس از نقل روایتی فرمود: «سزاوار است کسی که خدا را با عقل میشناسد، از تأخیر روزیاش نگران نشود و خدا را در قضایش متهم نکند. اکنون راضی شدی؟» گفت: «آری؛ از خدا و از شما اهلبیت.» [3]
اگر میخواهیم بدانیم #ضحک رضایی چیست و امام کجا میخندد، این یک نمونهاش. او بر ازدستدادهها افسوس نمیخورد؛ بلکه وقتی میبیند کسی ایمان دارد و ارزش ایمانش را میداند، خوشحال است و میخندد، حتی اگر دنیایش بر باد رفته باشد. ولی ما اگر در چنین شرایطی قرار گیریم، از همه طلبکاریم. اگر هم کسی برایمان درددل کند که چه چیزهایی از دست داده، برایش دل میسوزانیم و دردش را بیشتر میکنیم.
آن یار به خندۀ امام راضی شد و خوشحال رفت. اما شاید اگر ما بودیم، انتظار داشتیم حالا که همه چیزمان را از دست دادهایم و تازه باورمان این است که خدا همه را از ما گرفته، لااقل امام چیزی کف دستمان بگذارد و بعد روانهمان کند!
مگر غیر از این است؟ تازه اگر خیلی خودساخته باشیم، طمع معنوی داریم. مثلاً وقتی همسرمان بیمار میشود، به او خدمت میکنیم تا گناهانمان بخشیده شود. درحالیکه این، وظیفه است و قرار نیست سر آن با خدا و امام معامله کنیم. اگر هم آمرزیده شویم، فضل آنهاست، نه استحقاق ما.
به طور کلی هیچ عمل نیکی ما را سزاوار آن نمیکند که به #قرب خدا برسیم یا از او توقع بخشش داشته باشیم. خداست که به #فضل و عنایتش ما را میبخشد و به خود نزدیک میکند؛ و خوشبختانه او دائمالفضل است.
خلاصه، روشن است که ما آیینۀ امام نشدهایم تا نشان دهیم که هیچ علم و قدرت و سمع و بصر و هیچ اثری نیست جز خدا. وگرنه اینهمه خود را نمیدیدیم و از همه چیز رها بودیم. میدانستیم هرچه هست، مال خداست و او اگر به کسی چیزی داده، برای این است که آن فرد باید داشته باشد و اگر از کسی گرفته، برای این است که او نباید داشته باشد. همه چیز حکمت و سرّ دارد و به خیر و صلاح است؛ اگرچه ما ندانیم.
پس نه دادنهای خدا، دلیل خوبی بنده و تکریم اوست و نه ندادنهای خدا، دلیل بدی بنده و اهانت به او. هرکس در هر حالی که هست، باید وظیفهاش را بفهمد و ببیند در قبال دارایی یا نداریاش چه باید بکند. اصلاً ما در دنیا جز وظیفه، هیچ کاری نداریم و وظیفه یعنی اطاعت امر؛ فقط گاهی سخت است و گاه آسان. یکی در فقر، وظیفه دارد و یکی در ثروت؛ یکی در بیماری، یکی در سلامت؛ یکی در نعمت و وصل و #جمال، یکی در نقمت و هجر و #جلال. فرقی ندارد.
..........
[3] بحارالأنوار، ج69، صص45-46.
ادامه دارد...
#خلاصه
#ذیالقعده1439
#جلسه_چهارم
@Lotfiiazar
قیمت #قرب
یاران امام حسین(علیهالسلام) یکشبه یار نشدند. آنها عمری سیر باطنی داشتند و آنبهآن از خود گذشتند تا به ظهر #عاشورا رسیدند؛ تا زهیری شدند که تمام اموالش را گذاشت و رفت، یا وهبی که از تازهعروسش چشم پوشید، یا مادری که سر فرزندش را به سپاه دشمن برگرداند!
آنها نیز مانند ما اقتضای خیر و شرّ را داشتند. اما آنقدر در میادین #امتحان، امیال و خواستههای خود را فانی کردند تا مصداق کسانی شدند که امام دربارهشان فرمود: «بهتر از یاران خود ندیدم».
این مقام، نتیجۀ سیرِ پیدرپی آنها بود، نه فقط مشاهدۀ امام. پس راه رسیدن به آن برای ما هم باز است. اما اینکه فکر کنیم در کنار امام بودن کار سادهای است و ما هم اگر در #کربلا بودیم، حتماً ایشان را یاری میکردیم، تصور غلطی است. مگر آسان است در یک روز تمام هستی خود را کنار بگذاریم و از هرچه داریم، بگذریم؟ وقتی پس از سالها تلاش هنوز رذایل را کنار نگذاشتهایم و مثلاً آنجا که خشمگین میشویم و میخواهیم انتقام بگیریم، نمیتوانیم میل خود را نبینیم و آرام باشیم، چگونه خیال یاری امام را در سر داریم؟!
برگرفته از #بیانات_استاد_لطفی_آذر
@Lotfiiazar
#شوال، شوق یا سستی؟
آنکس که از ماه مبارک #رمضان درست بهره برده است و از خاصيت شويندگی شبهای #قدر برخوردار شده، باید روحش آیینۀ صاف و زلالی شده باشد که جمال محبوب در آن منعکس است. چنين بندهای، به مراتب بالاتر راه پیدا کرده است و با شوق و تلاشی خستگیناپذیر، در مسیر بینهایت قدم میگذارد تا به لذت #قرب دست یابد.
اما عدهای با وجود #روزه و انجام اعمال #مستحب اين ماه، از اثرات آن حقیقتاً بهرهمند نشدهاند و نوعی سستی در وجودشان حاکم است! علت آن است که با وجودی که دستان #شیطان در اين ماه بسته بوده است، اما مکاید شیطانی از دو راه میتواند به جان آدمی نفوذ کند: «اهمال و سستی» و «ایجاد آرامش کاذب».
برای مانع شدن از نفوذ اين دو حالت در وجود، باید با شروع ماه شوال، هدفمند زندگی کرد و #فرهنگ_ولایی را در ریزترین امور زندگی محور قرار داد. این خواسته حاصل نمیشود، مگر با ثابت قدم بودن در مسیر #محبت اهلبیت(علیهمالسلام)؛ چراکه آنان باب ورود به خوبیها هستند: "...وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأتُوا الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلٰكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ وَأتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أبْوَابِهَا..."؛ "أینَ بابُاللّهِ الّذِی مِنهُ یُؤتی".
برگرفته از #بیانات_استاد_لطفی_آذر
@Lotfiiazar
قیمت #قرب
یاران امام حسین(علیهالسلام) یکشبه یار نشدند. آنها عمری سیر باطنی داشتند و آنبهآن از خود گذشتند تا به ظهر #عاشورا رسیدند؛ تا زهیری شدند که تمام اموالش را گذاشت و رفت، یا وهبی که از تازهعروسش چشم پوشید، یا مادری که سر فرزندش را به سپاه دشمن برگرداند!
آنها نیز مانند ما اقتضای خیر و شرّ را داشتند. اما آنقدر در میادین #امتحان، امیال و خواستههای خود را فانی کردند تا مصداق کسانی شدند که امام دربارهشان فرمود: «بهتر از یاران خود ندیدم».
این مقام، نتیجۀ سیرِ پیدرپی آنها بود، نه فقط مشاهدۀ امام. پس راه رسیدن به آن برای ما هم باز است. اما اینکه فکر کنیم در کنار امام بودن کار سادهای است و ما هم اگر در #کربلا بودیم، حتماً ایشان را یاری میکردیم، تصور غلطی است. مگر آسان است در یک روز تمام هستی خود را کنار بگذاریم و از هرچه داریم، بگذریم؟ وقتی پس از سالها تلاش هنوز رذایل را کنار نگذاشتهایم و مثلاً آنجا که خشمگین میشویم و میخواهیم انتقام بگیریم، نمیتوانیم میل خود را نبینیم و آرام باشیم، چگونه خیال یاری امام را در سر داریم؟!
برگرفته از #بیانات_استاد_لطفی_آذر
🌐 Saehat.ir
📱 @Lotfiiazar
📋 #خلاصه_بحث_روز
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر
خلاصۀ جلسۀ 22
24 #محرم_1444
بر محور محبت خدا
#محبت و #قرب خدا شعار نیست؛ آثار دارد. واضحترین تابلو برای دیدن این آثار هم #قیام امام حسین(علیهالسلام) و یاران و اهلبیت اوست که پس از قرنها نه فقط در امت #شیعه و حتی مسلمانان، بلکه در تمام جهان کار میکند و به عنوان گرایش به باطن هستی، دلهای آماده را راهیِ حرکت از ظاهر به باطن میسازد. خلاصه آنکه...
متن کامل در لینک زیر:
http://hamgaman-institute.ir/خلاصه-دروس/moharam/بر-محور-محبت-خدا
@Lotfiiazar
📋 #خلاصه_بحث_روز
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر
خلاصۀ جلسۀ 24
26 #محرم_1444
ادب و رضا در برابر محبوب
چگونه میشود کسی را دوست داشته باشیم و دنبال فرد دیگری برویم؟ و به جای او فرد دیگری را بنشانیم و با او #انس بگیریم؟ #قرب خدا لحظه به لحظه و همیشه افاضه میشود و ما میخواهیم این آگاهی را به #شهود بنشینیم و درک کنیم. #شناخت خداوند شهودی است و باید هر لحظه آن را به شهود نشست. تصور کنید استاد در کلاس درس صحبت میکند، شاگردان مدام هر پنج دقیقه یکبار، کلاس را ترک میکنند و مجدد برمیگردند! این عمل خلاف #آداب کلاس و بسیار #ناپسند است. خداوند نیز...
متن کامل در لینک زیر:
http://hamgaman-institute.ir/خلاصه-دروس/moharam/ادب-و-رضا-در-برابر-محبوب
@Lotfiiazar