eitaa logo
❤️کانال عشق
318 دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
12.7هزار ویدیو
99 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر مشهد جلسۀ ششم، 20 رجب 1439 زینت بلا (قسمت سوم) ما که نمی‌توانیم خودمان رها شویم؛ بگذاریم او رهایمان کند. شاکر باشیم؛ که اگر داشته‌هایمان را از دست نمی‌دادیم، به آن‌ها دل می‌بستیم و می‌کردیم. اصلاً اگر خدا هرچه می‌داد، نمی‌گرفت، ما فقط روی حجاب می‌آوردیم. تصور کنید همین اگر نبود، چه می‌شد؟ در راه ، از دست دادن، قشنگ است؛ حرکت و شدن است، لازمۀ است. پس کاری به بیرون نداشته باشیم و ببینیم در درونمان چه می‌گذرد و این‌ها با جانمان چه می‌کند. وقتی عشق قدیم خدا - که "نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي"، "هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ" و "نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ" [2] - در درون با ماست، در بیرون هر بلایی برسد، بهترین ذخیره را داریم و احدی نمی‌تواند به عشقمان آسیب برساند. کسی که در مسیر سلوک می‌رود، اول از دین‌دارانی ضربه می‌خورد که سطحی و ظاهری می‌اندیشند. پس از آن هم کارشکنی بی‌دینان است. او اگرچه ابتدا از این سختی‌ها ناراحت شود، غیرت عشق نگهش می‌دارد. کم‌کم می‌فهمد حتماً گیری در درونش دارد که در بیرون سرزنشش می‌کنند و آن گیر، این است که به خاطر خودش عمل و مجاهده کرده و بُعد جدیدی از حجاب یعنی خودبینی و عُحب در درونش شکل گرفته است. برای همین سعی می‌کند در درون و با نفس خود بجنگد تا این حجاب را کنار بزند، نه اینکه با افراد بیرونی بجنگد. وقتی در بلاهایی که به ما می‌رسد، می‌کنیم، کم‌کم به بردباری می‌رسیم و حلم خدا را می‌چشیم. پس می‌بینیم که بلاها دلیل بر زیبایی خدا و جای و ستایش اوست. به همین ترتیب وجوه امتیاز ما یکی‌یکی کنار می‌رود و با تخلق به اوصاف خدا، شیرینی آن‌ها را می‌یابیم؛ چون او مطلق است و برای یافتن و ظهورش باید همۀ قیدها را برداریم. این بلاها زینت است و فاصلۀ بین ما و او را برمی‌دارد. اگر طالب اوییم، باید فشار بکشیم؛ وگرنه زمین و زمان را استخدام می‌کند و همه چیز به ما می‌دهد و ما همچنان در بند زواید و تعلقات خود اسیر می‌مانیم! اگر در مقابل سوختن‌ها مقاومت کنیم، جای سوزش‌ها زخم می‌شود و درد می‌گیرد و ما از کسی که سوزانده، بدمان می‌آید. بنابراین حجابمان بیشتر می‌شود. اما اگر سوختن را بپذیریم، او همچون مادری مهربان، ما را گرم در آغوش می‌گیرد؛ طوری که عین التیام است و دیگر زخمی نمی‌ماند. این موجب شدت عشقمان می‌شود. خدا شراب عشق را از ازل به ما نوشاند. اما بنیاد عشق را زمانی گذاشت که امر به هبوط کرد و انسان را از احسن‌تقویم به اسفل‌سافلین فرستاد. یعنی بنیاد عشق، با دوری و مفارقت بنا نهاده شده است. او عشق را به انسان چشانده و از او "بلی" گرفته [3]؛ اما بعد او را از خود و از جنّت اسمائش دور کرده است. چرا؟ چون می‌خواهد عاشق را هم معشوق و محبوبِ زمین و آسمان کند؛ وگرنه عشق و عاشقی برای عاشق، کمال نمی‌شود. .......... [2] سورۀ حجر، آیۀ 29: از روح خود در او دمیدم ؛ سورۀ حدید، آیۀ 4: او با شماست، هرجا باشید ؛ سورۀ ق، آیۀ 16: ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم. [3] اشاره به آیۀ 172، سورۀ اعراف ؛ آیۀ الست. ادامه دارد... @Lotfiiazar
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر مشهد جلسۀ هشتم، 22 رجب 1439 چرا فراق؟ (قسمت اول) دانستیم هر نوع پیش‌زمینۀ ذهنی و دریافت شخصی از مراتب حیات و هستی، قید و حجاب است و می‌تواند مانع فیض‌گیری از و وجود و درنتیجه ثقیل ماندن و در مسیر حرکت به سوی حق شود. گفتیم از عمیق‌ترین قیدها، پیش‌زمینۀ و عمل و حتی است. دیدیم حضرت در ظاهر، مقامش خیلی بالاتر از آن بندۀ مخصوص خدا بود؛ پیامبر اولوالعزم بود، اعجاز داشت، می‌گرفت، مردم را هدایت می‌کرد و... . اما با اینکه ظاهری و فعلی و حتی تخلق اوصافی به فضایل الهی داشت، دنبال چیز دیگری بود تا قلبش تکان بخورد و حرکت کند. خدا هم خواست خود را و مقام را به او نشان دهد؛ همان مقامی که در هبوط به آدم، در آتش به و در شکم نهنگ به نشان داده و آن‌ها را در عالمش برده بود. موسی با بندۀ مخصوص خدا ملاقات کرد و به او گفت: «آمده‌ام تابع تو باشم؛ چون می‌خواهم حرکت و رشد کنم.» اما پاسخ شنید: «تو استطاعت با من را نداری.» موسی باز اصرار کرد و بالأخره با او همراه شد؛ فقط به این شرط که هیچ سؤالی نپرسد. اما همین که او کشتی را سوراخ کرد، موسی گفت: کار بدی انجام داده و می‌خواهد مردم را به کشتن دهد! این دیگر سؤال هم نبود، بلکه محکوم کردن بود؛ همان کاری که با علی(علیه‌السلام) کردند و او را محکوم و برایش حکم صادر نمودند. آن بندۀ خاص به موسی یادآوری کرد که قرار بود چیزی نپرسد. اما موسی باز دست برنداشت و خواست در مسیر تبعیت بماند: "قالَ لاتُؤاخِذْني بِما نَسيتُ وَ لاتُرْهِقْني مِنْ أَمْري عُسْراً." [1] [موسی] گفت: مرا به آنچه فراموش کردم، مؤاخذه نکن و کارم را بر من سخت نگیر. یعنی: زیاد به رویم نیاور و سرزنشم نکن! حالا یک خطا مرتکب شده‌ام؛ ببخش و این‌قدر سخت نگیر. اما مسئله، ارتباط شخصی نبود که جای بخشیدن باشد؛ ولایت بود و می‌خواست راه ببرد. پس سخت‌گیری لازم بود. خلاصه، آن دو دوباره به راه افتادند؛ تا آنکه جوان نورسیده‌ای را دیدند و بندۀ خدا او را کشت. موسی دوباره معترض شد که: «چرا این جوان را بی‌دلیل کشتی؟! این چه کار عجیبی بود که کردی؟» آن بندۀ خاص هم بر موسی اتمام حجت کرد که: «نگفتم صبر نداری؟» و موسی گفت: «اگر پس از این چیزی پرسیدم، دیگر همراهی‌ام نکن!» .......... [1] سورۀ کهف، آیۀ 73. ادامه دارد... @Lotfiiazar
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 5 رمضان 1439 موسای روح، فرعون جسم (قسمت اول) در سورۀ خواندیم که آیات الهی را برای ما تبیین می‌کرد؛ آن هم از نوع رؤیت و دیدن، نه دانستن و فهمیدن: "أَوَلَمْ يَرَوْا...". (شعرا/8) رؤیت، درک اسرار هستی است که با دیدۀ حاصل می‌شود و جاذبۀ عشق ، وجود فرد را می‌گیرد. دانستیم قانون زوجیت در تمام مراتب هستی برقرار است و همۀ موجودات در راستای این قانون، سیر کمال خود را طی می‌کنند. اما کمال همۀ آن‌ها در این است که مورد استفادۀ قرار گیرند. پس انسان نه تنها مسئول کمال خود، بلکه مسئول کمال تمام مراتب موجودات است. همۀ هستی دست به کارند تا انسان بتواند خلیفۀ خدا شود؛ همه تسلیم انسان‌اند و می‌دانند که برای او خلق شده‌اند. انسان هم برای خداست؛ نه که خدا به او نیاز داشته باشد و بخواهد خلأ خود را پر کند؛ بلکه از سر و احسان، خواسته انسان را نمونه و مظهر خود کند. او با تمام صفات کمالی خود با انسان است و نیروی عقل را نیز به او داده تا بتواند این صفات را به ظهور برساند. سورۀ شعرا پس از بیان زوجیت به عنوان آیۀ الهی، جریان حضرت را نقل می‌کند: "وَ إِذْ نادى رَبُّكَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمينَ. قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلا يَتَّقُونَ." (شعرا/10و11) و هنگامی که پروردگارت موسی را ندا داد: «به سوی قوم ظالمان برو؛ قوم فرعون، آیا تقوا پیشه نمی‌کنند؟ ظاهر آیات مربوط به قوم بنی‌اسرائیل است که تحت سلطۀ فرعونیان ظالم قرار گرفته بودند و خداوند حضرت موسی را فرستاد تا آنان را نجات دهد. اما ازآنجاکه ، کتاب انسان است و رابطۀ او با خدا را بیان می‌کند، قطعاً فقط درس تاریخ نمی‌دهد؛ که اگر این بود، ارزش این‌همه و را نداشت. برای همین، تفسیر انفسی می‌خواهد تا سرّ آیات آن را در وجود خود بیابیم. تنها در این صورت است که می‌توانیم با آن کنیم و بالا رویم. پس فقط دنبال یک موسی و تاریخی در قرآن باشیم. ما نیز در درون خود، هم نیروی فرعونی داریم و هم نیروی موسوی که همان و انسان کامل است. یک بُعد وجودمان روحانی و نور محض است؛ اما بُعد جسمانی ما، ظالم است و قوای روحانی را تحت تسلط خود می‌گیرد. پس در قدم اول سلوک با قرآن باید مصداق این دو بُعد را در خود بیابیم و بشناسیم. قوم فرعون، ندارند؛ و اصل تقوا در درون ما سپری است که طبق آن، هرچه شرّ و نقص باشد، به بُعد جسمی برمی‌گردد و هرچه خیر و کمال به بُعد روحی. پس اول باید بفهمیم قوا و اعضای ما اقتضای ظلم دارند؛ چنان‌که حضرت آدم تا از درخت منهیه چشید و بُعد مادی برایش آشکار شد، گفت: "رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا..."[1] . پس نباید به این بُعد فرعونی، بها و اصالت دهیم. اما اغلب ما غیر از سود و زیان و اقبال و ادبار جسممان چیزی ندیده‌ایم. گفتیم جریان حضور خدا در جسم ما فعلی است، نه ذاتی. در رتبۀ بسیار نازل، مثل اینکه دو نفر فقط به خاطر ظاهر و ثروت، به هم علاقه داشته باشند؛ معلوم است وفاداری آن‌ها بسیار کمتر است از دو نفر که روحشان با هم است. پس چرا ما معیت ذاتی را با معیت فعلی، یکی می‌گیریم؟ چرا در غذا خوردن، «خدا روزی‌رسان است» را با تلاش خود همراه می‌کنیم، اما در حرکت روحی نمی‌خواهیم تلاش کنیم و می‌گوییم خدا خودش می‌بخشد و کارها را ردیف می‌کند؟ خدا در وجود ماست؛ تقوا این است که زیبایی‌اش را پیدا کنیم و ظهور دهیم. این، کاری است که موسی می‌کند. .......... [1] سورۀ اعراف، آیات 22 و 23. ادامه دارد... @Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 5 رمضان 1439 موسای روح، فرعون جسم (قسمت چهارم) "قالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليداً وَ لَبِثْتَ فينا مِنْ عُمُرِكَ سِنينَ. وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتي فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرينَ." (شعرا/18و19) [فرعون به موسی] گفت: «مگر ما تو را مثل فرزندی پرورش ندادیم و سال‌هایی از عمرت را پیش ما نبودی؟! اما تو آن کار را که نباید، کردی و نناسپاس شدی!» این، منّتی است که و هم در درون بر ما می‌گذارد: «مگر تو از اول، غذای دنیا را نخوردی؟ مگر طبیعت، تو را رشد نداد تا به اینجا برسی؟ حالا دم از روح و معنا می‌زنی؟ چطور می‌خواهی از بند اسباب و علل، رها شوی؟» اما حقیقت آن است که هرچه و حرکت وجودی داشته باشیم، اسباب و علل مادی، تأثیر خود را در ما از دست می‌دهند و آثار معنوی در وجودمان کار می‌کنند. پس اگر هرچه می‌گذرد، حرص و آرزویمان برای دنیا بیشتر می‌شود و کم و زیاد آن ما را بیشتر متأثر می‌کند، نشانۀ این است که حرکت وجودی نداشته‌ایم. البته قرار نیست اسباب مادی را کنار بگذاریم؛ بلکه وقتی حق را پیدا کردیم، به سبب حضور و احاطۀ حق، همۀ این‌ها در دست ما هستند. اما ارتباطی که اکنون با داریم و اسیرش شده‌ایم، گسسته از حقّ است. آن‌قدر با اسباب زندگی کرده‌ایم، که حتی تصور اینکه روزی این‌ها نباشند، و زبانمان را از کار می‌اندازد! زمانی بود که غروب‌ها فقط فانوس روشن می‌کردند و با همان نور، شام می‌خوردند و درس می‌خواندند؛ اما اکنون اگر یک شب برق برود، دنیای ما به آخر می‌رسد و درونمان فریاد می‌زند: «دیدی بدون من نمی‌توانی زندگی کنی؟! دوباره تلاش کن و مرا به دست آور.» ما به این زندگی اصالت داده‌ایم و توجه به معنا در درونمان رنگ باخته است. تا به عالم ماده‌مان لطمه می‌خورد، وجودمان را قبض و فشار می‌گیرد؛ اما بُعد روحانی‌مان هرچه در معرض فشار قرار گیرد، ناراحت نمی‌شویم و کاری نمی‌کنیم. به جایی رسیده‌ایم که دیگر نه تنها آب و برق، بلکه حتی فضای مَجازی اگر ساعتی در دسترس نباشد، نفسمان تنگ می‌شود! زندگی معنوی از ما خیلی دور است! خیلی راه داریم تا نگاهمان به اسباب و علل، درست شود. برای همین هم نه تنها در درون، بلکه در بیرون نیز همچنان فرعونیان بر دنیای ما حاکم‌اند. هرچه هم «مرگ بر آمریکا و اسرائیل» بگوییم، تا خود را وابسته به علل و اسباب آن‌ها ببینیم، فایده ندارد. این یک نگاه و نگرش است. اگر زندگی ولایی داشته باشیم، وقتی اسباب و علل هستند، از آن‌ها درست استفاده می‌کنیم. اما به آن‌ها دل نمی‌بندیم و پابندشان نمی‌شویم تا اگر زمانی نبودند یا بودنشان با منافع روحمان در تضاد بود، بتوانیم رها شویم و بدون آن‌ها زندگی کنیم. "قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ." (شعرا/20) [موسی] گفت: «وقتی آن کار را کردم، از گمراهان بودم.» فرعون می‌گوید: تو پایت را از گلیم خودت درازتر کردی و اکنون داری علیه من انقلاب می‌کنی! ما هم وقتی بخواهیم علیه هوای نفس و سبک دنیامدارانۀ زندگی‌مان قدم برداریم، فرعونِ درونمان بر ما می‌شورد و این جوابی است که باید به او بدهیم: «آری؛ من گذاشتم تو مرا پرورش دهی؛ اما گم و نادان بودم و نداشتم که به امیال تو تن دادم و با سیستم خوشی ماده و امیال نفس زندگی کردم. الآن که واقعیت را شناختم، از تو در گریزم؛ یعنی از ، خودبینی، ظاهرگرایی و هوای که همه، نشانه‌های فرعونیت هستند. دیگر فهمیدم که باید از اصالت داد به دنیا بترسم.» "فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَني مِنَ الْمُرْسَلينَ." (شعرا/21) وقتی از شما ترسیدم، گریختم؛ پس پروردگارم به من حکمت بخشید و مرا از رسولان قرار داد [تا دست بقیه را بگیرم]. آری؛ فقط اگر نگاهمان برگردد، قطعاً امدادهای الهی می‌رسد فعال در ما شروع به ظهور می‌کند. موسی یک حقیقت است، یک نگاه است؛ اینکه چشم از اسباب برداریم و به سبب‌ساز، اعتماد و توکل کنیم. نگاهمان را وجودی کنیم. لااقل دردمند شویم از اینکه چقدر هستی را برای خود تنگ کرده‌ایم و تنگ زندگی کرده‌ایم؛ چقدر از وسعت درآمده‌ایم و کوچک شده‌ایم! اقلاً در درون فرار کنیم و از این نوع زندگی، راضی نباشیم و خوشمان نیاید. خیلی دنبالش نرویم و وقتی خراب شد، خودمان را برای دوباره آباد کردنش نکُشیم! خلاصه اینکه رها شویم. پایان @Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران شب بیست و سوم رمضان 1439 تأثیر عالِم (قسمت دوم) خداوند در آیۀ 122 سورۀ توبه می‌فرماید: "وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ." و روا نیست تمام مؤمنان [برای جهاد] کوچ کنند. پس چرا از هر گروه، عده‌ای نمی‌روند تا در دین، تفقّه کنند و هنگامی که برگشتند، قومشان را بیم دهند؟ باشد که آن‌ها بترسند و [از زشتی‌ها و نواقص] بر حذر باشند. این یکی از عمیق‌ترین وظایف در میدان جنگ و ، چه با کفر و شرک درونی و چه بیرونی است. اگر افرادی نباشند که بتوانند با و دقت نظرشان در دین، مردم را بیدار کنند و دل‌ها را تکان دهند، هزاران می‌روند و جنگ نظامی پیروز می‌شود. اما جنگ نرم به قوّت خود و بلکه شدیدتر از قبل می‌ماند. متأسفانه در جوامع اسلامی، گاه آن‌قدر که به جنگ‌های سیاسی و نظامی و اقتصادی اهمیت داده می‌شود، جهاد فرهنگی اصلاً مهم به حساب نمی‌آید و فرهنگ دینی مردم، در حاشیه می‌ماند. حال آنکه اگر گروه‌هایی برای سایر جهادها تلاش و جان‌فشانی می‌کنند، گروهی نیز باید برای جهاد فرهنگی و عمیق‌اندیشی در دین بکوشند. طبق این آیه، پایۀ تمام جهادها جهاد علمی است؛ البته همان علم سه‌مرحله‌ای که از حدیث پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) گفتیم. فقاهت نیز به مرجعیت و فروع دین محدود نمی‌شود؛ بلکه دقت و تأمل عمیق در تمام مسائل و معارف دینی اعمّ از اصول و فروع دین را در بر می‌گیرد. نتیجه‌اش نیز ، و نورانیت است؛ چیزی که حتی در علم مقدمات دین اگر بر پایۀ معرفت و اصلاح نباشد، وجود ندارد. همان‌گونه که فقه، انسان را به اعمال و عبادات ظاهری آشنا می‌کند، تفقّه نیز وظایف و درونی‌اش را به او می‌شناساند. فرد متفقّه می‌داند را چطور عرضه کند که وجود مخاطب، خودش طالبِ خواندن نماز و انجام سایر فروع شود؛ نه که مجبور به نماز شود یا از ترسِ حرف‌های بد و بیراه خانواده و رانده شدن، نماز بخواند. متفقّه، چنان افراد را بیم می‌دهد و حقیقت را نشانشان می‌دهد که در درون خود، درد بی‌نمازی را بچشند و جای خالی آن را حس کنند، پس دنبالش بروند؛ نه اینکه با تحقیر و توهین و سؤال و جواب مداوم، آنان را به خواندن نماز وادارد. اما متأسفانه ما اغلب خودمان اهل تفقّه نیستیم و درنتیجه در تربیت فرزندانمان نیز تفقّه نداریم. مدام نصیحت و امر و نهی‌شان می‌کنیم؛ اما حرف‌هایمان جای خود را در وجود آن‌ها پیدا نمی‌کند و دلشان را به درد و سوز نمی‌آورد. یعنی نمی‌توانیم دین را چنان به خوردِ جانشان دهیم که طالب دین شوند و از نداشتنش احساس خلأ کنند. این مشکل بزرگی برای فرد و جامعه است که ذهن پر از الفاظ و مفاهیم دینی یا غیردینی، اما قلب خالی از نور معرفت باشد و نتواند دلی را تکان دهد. ریشۀ این مشکل، ظاهربینی است؛ اینکه به مادیات و صورت قضیه، بیشتر از روح و جان و مردم اهمیت می‌دهیم. انذار را هم در این خلاصه کرده‌ایم که چون خود را بهشتی و دیگران را جهنمی می‌بینیم، به هر قیمتی شده، آن‌ها را بترسانیم و امر و نهی کنیم؛ درحالی‌که خودمان نه منکر را می‌شناسیم و کنار گذاشته‌ایم، نه به معروف، معرفت داریم و آن را عملی کرده‌ایم! ادامه دارد... @Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 27 رمضان 1439 ید بیضا (قسمت دوم) علاوه بر سورۀ شعرا، در آیات دیگر نیز از این معجزه سخن گفته شده؛ ازجمله: "وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى." [2] جناح، بال پرواز ماست یعنی و . ضمیمۀ دست به جناح یعنی را به جانب عقل و بدن را به جانب نفس بکشانیم تا بدن، و عقلمان لطیف و نورانی شود و به جای وهم و عقل جزئی، تحت تسلط روح باشد. طبق آنچه در لغت‌نامه‌ها آمده، بیضا، سفیدی، نور و روشنایی است؛ برترین رنگ و به معنای شادی و مسرّت در مقابل سیاهی که غم و اندوه است. هم یعنی نعمت، بخشندگی و نکویی؛ حجت بسیار روشن و آشکار؛ دستی که بدون منّت و خواهش، انواع حاجت‌ها را برآورده می‌کند. این مسئله در انسانی بسیار مهم است. حتی انسان‌هایی که ظاهراً خیلی مؤمن نیستند، ولی دست باز و بی‌منّت دارند، خداوند در مقطعی به آن‌ها توفیق می‌دهد و برمی‌گردند. اما کسانی که ظاهراً متشرّع‌اند و برعکس، دست باز ندارند و حسابگرند (نه مقتصد)، یعنی مشکل می‌دهند و خرج می‌کنند حتی برای خودشان، در ظاهر دین و هستی می‌مانند و هیچ‌گاه نمی‌توانند به عمق الهی برسند. سوء هم در لغت‌نامه‌ها و ، به معنای بد و قبیح، زشتی، عیب، فساد عمل، ضرر و زیان، ناراحتی، هرچه انسان را غمگین کند، توجه به بُعد شخصی و بدن (مثل جریان حضرت آدم در جنّت اسماء)، گمراهی، استکبار و خودبینی، پیروی هوای نفس، گناه و تجاوز، شرک و کفر، هلاک و... آمده است. راه نجات از سوء نیز تکفیر است: "...عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ..." [3]. درواقع سوء، ناپسندی‌هایی است که علاجش پوشاندن است و یا از طریق هجرت و اذیت کشیدن در راه خدا محقّق می‌شود، یا با صدقه، نماز، زکات، ایمان، عمل صالح، تقوا، پرهیز از کبائر و مهم‌تر از همه، دیدن برهان ربّ و به عقل فعال وصل شدن. همچنین با توبۀ سریع و بدون تأخیر؛ یعنی وقتی هریک از مصادیق سوء آمد، سریعاً یک خوبی و حسنه بیاوریم که بتواند آن را بردارد. با نزع قدرت، از همۀ این سوءها بری شد؛ ما هم در رتبۀ خود می‌توانیم بری شویم و از بیماری توهم و تخیل نجات یابیم. درواقع تمام قدرت‌ها و تمام موجودیت ما نور است؛ اما چون در قالب مادی اشیاء ظهور پیدا کرده، ظلمانی شده و اگر از این ظلمت کنده شود، همان نور است. یعنی فکر و خیال و قدرت‌های بدنی ما مثل دیدن و شنیدن، تا وقتی در قالب محدود ماده‌اند، نورشان پنهان است. باید از محدودیت این قالب کنده شوند تا نورشان روشن شود. دست، مظهر قدرت و فعالیت موسی بود و خدا به او فرمود آن را نزع کند و بر گریبان نهد. یعنی: در مقابل تو دست‌بسته‌ام؛ "مُقَدِّمُكُمْ أَمَامَ طَلِبَتِي وَ حَوَائِجِي وَ إِرَادَتِي فِي كُلِّ أَحْوَالِي وَ أُمُورِي" [4]. برای همین وقتی بیرون آمد، جز نور الهی از آن مشاهده نمی‌شد. .......... [2] سورۀ طه، آیۀ 22: دستت را به پهلویت ضمیمه کن و آن را درخشنده و بی عیب بیرون آور؛ این هم نشانه‌ای دیگر. [3] سورۀ تحریم، آیۀ 8: باشد که پروردگارتان سیّئات شما را تکفیر کند و بپوشاند. [4] زیارت جامعۀ کبیره: شما را بر طلب، نیازها، خواسته‌ها و اراده‌ام در تمام امور و احوالم مقدم می‌دارم. ادامه دارد... @Lotfiiazar
هدایت شده از ❤️کانال عشق
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 28 رمضان 1439 رها و بی‌رنگ (قسمت سوم) در آیۀ 32 سورۀ قصص نیز آمده است: "اسْلُكْ يَدَكَ في جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقينَ." [5] موضوع واحد است؛ اما قرآن، آن را با تعابیر گوناگون آورده تا رتبه‌های مختلف، حقیقت را دریابند و بیدار شوند. اینجا هم مطلب را با واژۀ "اسْلُكْ" بیان کرده و یعنی داخل کردن، نفوذ و راه پیمودن معنوی و اعتقادی. جناح نیز که گفتیم به معنی بال و بازوست و «سلوک ید در جناح» که آیه فرموده، کنایه از خضوع و خشوع و اخلاص است. خدا خواسته حضرت از خود و از هر رنگی کاملاً جدا شود و با فروتنی به پیشگاه او رود. یعنی: با نور قدرتی که خدا در قلبت تجلی کرده، دستت را بیرون آور و قدرتت را به کار گیر. رَهب نیز اضطراب و ترس است؛ یعنی: هرآن از خودت بترس تا دچار خودبینی و خودخواهی نشوی. این مأموریت، جدی است و باید با قاطعیت، سکون و آرامش دل و بدون اضطراب بروی تا پیروز شوی. ید بیضا، نشان از قدرت انسان دارد و در همۀ انسان‌ها هست. در اصل، عین نور است؛ اما چون در قالب ماده آمده، ممکن است اسیر توهم و دچار سوء، بیماری و زشتی شود. انسان برای آنکه از این ظلمت و سوء درآید، باید دست خود را در تمام مراتب وجودش بسته نگه دارد و بگذارد حیات، علم، اراده و قدرت خدا ظهور پیدا کند و او گوش و چشم و زبانش شود. این همان رهایی است که همیشه می‌خواهیم داشته باشیم و برای بیعت با امام زمان و حضرت حجت(عجّل‌الله‌فرجه) چاره‌ای جز آن نداریم. وگرنه عمل و و اعتقادمان به تنهایی کارساز نیست؛ چون همه را با دست خود و با حول و قوّه و فهم خود انجام می‌دهیم. درواقع به جای ، فهم دینی داریم و بیشتر طبق فهم خود عمل می‌کنیم تا اصل دین. باید به برسیم، یعنی خلاصی از خود؛ و این برای ما مستلزم احتیاط در همه چیز است. یعنی چشم و گوش و... را از هرچه به درستی‌اش اطمینان نداریم، ببندیم؛ که «این دهان بستی، دهانی باز شد» و چشم و گوش و سایر قوا نیز. آن‌وقت همه چیز را آن‌گونه که هست، می‌فهمیم و دنیا و زشت و زیبایش را درست می‌بینیم. در غیر این صورت، خیلی از ابتلائات الهی را زشت و برعکس، عمل سوء خود را حسنه می‌بینیم؛ چون خود را می‌بینیم. اما اگر چشم درونمان باز شود، می‌بینیم که هستی، همه زیباست و تنها زشتی، همان و سوء ماست. خدایا، ساعات آخر این مبارک‌ترین ماه است و کم‌کم سفرۀ عامّت دارد جمع می‌شود. تو در این دَم آخر، کرور کرور و بی‌حساب می‌بخشی؛ که اگر بخواهی حساب بکشی، کارمان زار است. حالا که به لطفت ما را در این روزها و شب‌ها زنده نگه داشته‌ای، معجزه‌آسا و درهم، همۀ تعلقات و رنگ‌هایمان را بگیر و رهایمان کن. ما نمی‌توانیم! خیلی ضعیفیم. حتی قدرت درک و هضم شنیده‌ها را نداریم که بفهمیم و عمل کنیم؛ از بس فرهنگ زندگی‌مان از آن دور است. اما تو می‌توانی در چشم بر هم زدنی، همۀ سوء را در ما تکفیر کنی و علم و اراده و قدرت و حیاتی را که ذهنمان به آن معنا داده، بر ما بپوشانی تا وجودمان نورانی شود. در این فرصت واپسین از تو می‌خواهیم آنچه در روزهای گذشته کوتاهی کرده‌ایم، بر ما ببخشایی و آنچه در ساعات آینده قابل جبران است، به همۀ ما عنایت فرمایی؛ ای مهربان‌ترین. .......... [5] دستت را در گریبانت ببر تا درخشنده و بدون سوء درآید و آن را از ترس به سینه‌ات ضمیمه کن؛ این‌ها دو برهان از پروردگارت به سوی فرعون و قومش است که همانا گروه فاسقان‌اند. پایان @Lotfiiazar
علّامه ؛ 🍃طهارت باطن مهمّ ترین شرط فهم و الی الله است. با آلودگی گناه نمی توان به عالم ملکوت که سر تا سر پاکی است ، وصال یافت. @Arefin ، و است. 🍃کار بدون نام خدا، لوجه الله نیست و هالک است. همه چیز هالک است و این بدان معنیست که همین حالا هالک است نه در آینده. در مورد انسان هم خیلی کارهایش که لوجه الله نبوده به مقصد نرسیده اما الان نمی بیند و در آخرت میبیند که در همان زمان انجام کار نرسیده بوده است و تازه کشف شده است.(اعمالهم کسراب بقیعه...لم یجده شیئا) پس نفع موقتی هم ندارد که بعدا بخواهند از او بگیرند و تنها خیال می کند داشته لذت میبرده است مانند سراب است که در واقعیت چیزی نداشته و خواص آنرا میدیدند. @Arefin
🔴 #استاد_فاطمی_نیا 🔴 گاهی تحمل #همسر_بداخلاق، خودش نوعی سلوك است. 💠 یكي از اولياء خدا كه بسيار مرد بزرگي بود و گفته اند امام زمان (علیه السلام) در #تشييع جنازه او حاضر بودند، #همسر بسيار بداخلاقی داشت كه سی و پنج سال او را شكنجه می‌داد ولی او تحمل می‌كرد! 💠 بله، تحمل كنيد، اصلا خيلی از اينها با #تحمل و گذشت حل می‌شود. 💠 گاهی هم اگر تحمل شود، مثل نماز شب، برای انسان #سلوك الی الله است. 🍃❤️ @zanashooi_amoozesh
#مهمترین_شرط_سلوک 🌹علّامه حسن زاده آملی: 🍃طهارت باطن مهمّ ترین شرط فهم و #سلوک الی الله است. با آلودگی گناه نمی توان به عالم ملکوت که سر تا سر پاکی است ، وصال یافت. #کانال_عارفین @Arefin
📘 حقیقت ماه ، يافتن جایگاه واقعی خود در عالم هستی است. این ماه، بستر مناسبی برای آغاز است، که تنها با در سایه‌ جذبه‌ و در جهت مانع‌زدایی در وجود، حاصل می‌شود. در ذی‌القعده بايد حرکت در را آغاز کنيم، تا با ورود به ماه بعد که است، بتوانيم تعلقاتی را که در قلبمان راسخ شده‌اند، ذبح نماييم و... 🔸🔸🔸🔸🔸 ذی‌القعده، قعود در جایگاه بندگی نویسنده: فاطمه میرزایی اهرنجانی کاری از واحد تألیفات مؤسسه همگامان با مسیر ولایت 🔸🔸🔸🔸🔸 💳 لینک خرید: https://zarinp.al/256380
📋 سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر خلاصۀ جلسۀ40 شیعه،شاهد امام با شناخت انوار، کرامات و نیکوی و به او، به و خود می‌رسد؛ البته شناخت شهودی و حضوری که درنهایت، را به جایی می‌رساند که "مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت" شود؛ چنان‌که شد. اما منظور از چیست؟ شهود و شهادت دادن، شرایطی دارد. اولین ... متن کامل در لینک زیر: http://hamgaman-institute.ir/خلاصه-دروس/moharam/شاهد-امام @Lotfiiazar