بسماللهالرحمنالرحیم
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
جلسۀ ششم، 20 رجب 1439
زینت بلا [1] (قسمت اول)
دانستیم که #خدا عاشق بندگانش است و این عشق ایجاب کرده مسیر #شریعت و #عبادات را برای تزکیۀ #نفس انسانها باز کند. اما علاوه بر این، امتیاز ویژهای هم برای کسانی که با اختیار در مسیر سلوک میروند، قرار داده است؛ کسانی که حتی شده، یک لحظه طعم #عشق الهی را چشیدهاند و در پی باطن و حرکت درونی رفتهاند.
اما این امتیاز ویژه و توفیق خاص، برخلاف آنچه ما تصور میکنیم، نه راحتی و اوضاعِ بر وفق مراد است و نه استجابت #دعا و #کرامت؛ بلکه بردن در کورۀ عشق است تا بتوانند از زواید و ناخالصیها پاک و رها شوند. بر این اساس، محال است کسی #محبت خدا را چشیده باشد و در میدان ابتلاها نیفتد. اما بسیاری از مردم، محبتشان در حدّ دوست داشتن است و عشق را نمییابند. برای همین، از این توفیق ویژه و این زمینۀ آماده برای پاکسازی محروماند.
گفتیم پاکسازی و دفع زواید، لازمۀ حیات و سلامت است، حتی در #جسم؛ و بدون آن، روند تکامل، نه در #ماده و نه در معنا به درستی اتفاق نمیافتد. تمام هستی، این است. حتی دانهای که میخواهد رشد کند و ثمر دهد، باید مرحله به مرحله، پوسته، جوانه، شکوفه و سایر زواید را کنار بزند؛ وگرنه نمیتواند میوه شود. حتی اگر پس از میوه شدن، خراب و فاسد شود، قابلیت رسیدن به مرتبۀ بالاتر را از دست میدهد و انسان، آن را نمیخورد.
ما هم اگر در دنیا زواید جانمان را دفع نکنیم، با قلبی کر و کور و بدون ظهور استعدادهای وجودمان به خدا میرسیم. پس باید کورۀ بلای عشق را بپذیریم تا ما را در این امر یاری کند. وقتی عاشق با درک درونی فاصلۀ خود از معشوق، میخواهد به درجۀ بالای وجودش برسد، این بلاها او را یاری میکند. پس در مسیر محبت، هر #بلا و محنتی به ما برسد، درواقع عین مهربانی و عطا و #نعمت است.
اینجاست که میگویند: «هرچه از دوست رسد، نیکوست»؛ زیرا احکام امتیازی را از عاشق جدا میکند. احکام امتیازی چیست؟ مثلاً خدا عین قدرت و بقاست و بی حدّ و نهایت؛ ولی ما ضعف و فنا داریم و محدودیم. یا اینکه خدا یگانه است و تغییر و تبدّل ندارد؛ ولی ما از صبح تا شب، هزار بار حالمان عوض میشود، حتی با نزدیکترین اطرافیانمان. اینها از وجوه تمایز ما با خداست که باید کنار رود. چگونه؟ برخی با انتخاب درست و حرکت در جهت #معرفت و #عبادت؛ و وقتی کمکم عشق در دلمان تابید و نفسمان تغییر کرد، با یاری خدا و قرار گرفتن در کورۀ ابتلاها.
..........
[1] ابنفارض، شاعر بزرگ مصری در قرن ششم هجری، قصیدۀ معروفی به نام تائیه دارد که کاملاً عرفانی است و شروح بسیاری بر آن نوشته شده است. بخشی از این بحث، به ابیات آن قصیده ناظر است.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رجب1439
#جلسه_ششم
@Lotfiiazar
بسماللهالرحمنالرحیم
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
جلسۀ دهم، 24 رجب 1439
لطیف حتی در آتش (قسمت اول)
#روح ما از روح خداست: "نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي" [1]؛ اما در عالمی آمدهایم که جسمی از آب و گل داریم. در این بین، نفسی داریم که یک رو به آسمان روح دارد و یک رو به زمین #جسم. این #نفس، همان رتبۀ عالم مثال در وجود ماست که خدا در #الست بر آن جلوه کرده است. البته با اسم «ربّ»، نه «إله»: "أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ" [2]؛ چون نفس به #تربیت و پرورش نیاز دارد و باید در معرض ربوبیت پروردگار قرار گیرد؛ و اگر اینجا به اسم «ربّ» نرسد و تربیت نشود، نمیتواند به درک جایگاه الوهیت که روح الهیاش است، برسد.
عالم مثال یا همان نفس ما، هم سایۀ جسم است و هم سایۀ روح؛ یعنی دو وجه دارد: یک وجه همرنگ و روبهرو با عالم ارواح که بسیط و #لطیف است و آیینهای است که تمام جلوات خدا از طریق روح در آن ظهور و تمثل پیدا میکند. وجه دیگرش هم روبهرو با عالم ماده است که در قالب ثقل و ظلمت #ماده آمده و شکل و ترکیب گرفته است. اگر میخواهیم به کمال برسیم، باید نفس را از این ظلمت و ترکیبات ماده برهانیم.
نفس، جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاست؛ یعنی حقیقتی که از ماده برمیخیزد و سیر میکند تا به روحانیت برسد و حیات خود را در بقا ادامه دهد. حتی کفّار جهنمی نیز این سیر را میروند و نفسشان روحانی میشود. اما اگر جسم لطیف نشود، وجهۀ رو به روح و بسیط نفس، مدفون میشود و نفس در ثقل و تاریکی و زشتی به روحانیت میرسد. اما ازآنجاکه نفس تحمل ثقل را ندارد، این برایش جهنمی میشود که از آن عذاب میکشد.
پس شناخت و ساختن نفس، برای این است که بدن لطیف شود. آنوقت همه چیزمان چشم و گوش میشود و بطن هستی را میبیند و میشنود. عالم مثال هم برای همین است که ما را از همرنگی و هموزنی عالم ثقیل دنیا و ظاهر محسوسات و تضادها و... درآورد و با استفاده از حقیقت بسیط و واحد روح، مسیر بقایمان را متعالی و توحیدی کند.
ما در الست، خدا را دیدهایم؛ اما اینجا باید با لطافتِ بدنمان ببینیم تا به #بهشت لقاء حق برسیم. این دیدن و رسیدن هم مساویِ شدن است. به عنوان مثال، خدا عفُوّ است؛ ولی ما اگر میخواهیم این اسمِ او را ببینیم و بچشیم، باید خودمان عفُوّ شویم و صفت عفو در جانمان ملکه شود؛ نه اینکه توقع داشته باشیم همه، ما را عفو کنند و خدا هم ما را ببخشد تا بچشیم.
..........
[1] سورۀ حجر، آیۀ 29: از روح خود در او دمیدم.
[2] سورۀ اعراف، آیۀ 172: آیا من پروردگار شما نیستم؟
ادامه دارد...
#خلاصه
#رجب1439
#جلسه_دهم
@Lotfiiazar
م #ماده، محبت و شهوت داریم؛ اما عشق هرگز به عالم ماده تعلق نمیگیرد و مربوط به روح است. ما همین جا باید معشوقمان را که خداست، بیابیم و با او عشقبازی کنیم؛ یعنی مشیتش را بشناسیم و بپذیریم و از آن لذت ببریم، مثل حضرت عباس(علیهالسلام).
..........
[1] سورۀ نبأ، آیۀ 40: ایکاش خاک بودم!
ادامه دارد...
#خلاصه
#میلاد_حضرت_سجاد (علیهالسلام)
#شعبان1439
#جلسه_دوم
@Lotfiiazar
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر قزوین
جلسۀ دوم، 5 شعبان 1439
بیاختیار (قسمت سوم)
ما #مشیت خدا را در مراتب جماد و نبات و حیوان یافتهایم و به ظهور رساندهایم؛ برای همین هم از #حرام میپرهیزیم و #دنیا را به نحو #حلال استفاده میکنیم. اما مشیت خدا را در #روح و انسانیتمان نیافتهایم و ظهور ندادهایم.
در عالم #ماده، #جسم ما با اسم غذا سیر نمیشود؛ بلکه مشیت خدا این است که وقتی گرسنه شدیم، سراغ غذا برویم و آن را بخوریم تا سیر شویم. در عالم روحانی نیز همین است و جان ما آب و غذا میخواهد. طبق مشیت خدا، این آب و غذا هم در عالم واقعی و عینی حاضر است. ولی ما باید #طلب و تشنگی درونمان را درک کنیم و پاسخ دهیم. چگونه؟ با توجه، تمایل و رغبت، اراده و تحقق مشیت یعنی سیری و سیرابی وجود.
اما اگر خوب بنگریم، میبینیم بیشتر ما انسانها به خود، نگاه معنوی و روحانی نداریم و کثرتها آنقدر سرمان را در مراتب دانی شلوغ کردهاند که اصلاً به فکر بقای روحانی خود نیستیم. ازاینرو هرچه از عمرمان میگذرد، به جای اینکه موانع را کنار بزنیم، بیشتر به آنها میافزاییم. ظاهراً برای خود، مال و #مقام و شأن و موقعیت جمع میکنیم؛ اما این جمع کردن، واقعی نیست و اینها به وجود انسانی ما چیزی اضافه نمیکنند؛ فقط در توهّممان خود را دارا میبینیم و داشتنها و نداشتنها خوشحال و ناراحتمان میکند. وگرنه به محض اینکه از دنیا برویم، همه از دست میروند و هیچکدام برایمان نمیمانند. فقط تعلقشان میماند و چون دستمان به آنها نمیرسد، میشود عذاب! برای همین هم از #مرگ میترسیم؛ چون نمیخواهیم آنچه را داریم، بگذاریم و برویم.
این درست نیست. نتیجهاش این میشود که دین را آنگونه که هست، پی نمیگیریم و آنقدر غلط میرویم که فرزندمان وقتی بزرگ میشود، از #نماز و #حجاب و #دین ما بدش میآید! جوابی هم برایش نداریم؛ چون خودمان نچشیدهایم و از اول برای رسیدن به #بهشت یا طلب #حاجت یا از روی عادت، نماز خواندهایم و نمیتوانیم به او بفهمانیم که این غذای بُعد انسانی و مطلوبِ جان ماست و چه بفهمیم، چه نفهمیم، واقعیت عینی دارد و تأثیر خود را میگذارد. همانگونه که شیر مادر و #محبت و آغوش او، برای رشد و سلامت کودک، لازم و مؤثر است؛ اگرچه خود کودک نفهمد.
فرق ما با اولیاءالله، در همین است، نه در ظاهر عبادات. وگرنه حتی قاتلان #کربلا نیز مانند خود کربلاییان، نماز و روزه و عمل داشتند! اگر میخواهیم ما هم مشیت انسانیمان را پیدا کنیم، راهش #معرفت است. اگر چشمۀ ناب معرفت را بیابیم، قطرهقطره هم بنوشیم، خوب است؛ لازم نیست سریع و یکشبه برسیم. معشوق ما همواره در درون با همۀ ما هست و عشقش را به پای ما میریزد. حتی اگر رذایل و آلودگیهایی که در درون داریم، رو میشود و بیرون میریزد، از لطف و #عشق اوست. پس عشقش را بپذیریم و وقتی گیر کارمان را نشانمان داد، خود را از آن پاک و خالص کنیم.
همۀ ما ظهور حق هستیم و خدا عاشق ظهوراتش است. ما نیز عاشق هستیِ خویشیم که اوست. این محبت یا همان حبّ ذات، ریشۀ همۀ محبتهاست و همۀ تمایلات به حبّ بقای ذات برمیگردد. ما انسانیم و اگرچه خدا نخواسته بُعد جمادی و نباتی و حیوانی را کنار بگذاریم، اما مشیتش این است که به فکر بقای روح و جانمان باشیم.
البته در هر رتبهای حرکت کنیم، مشیت خدا در همان رتبه برایمان ظهور پیدا میکند. زیاد میگوییم: «خدا حاجت شکم را زود میدهد»! اما این، افتخار نیست که مشیت حیوانیمان را بپذیریم و از مشیت انسانیمان غافل شویم. تازه غذای بُعد انسانی را هم اگر با توجه و تمایل و رغبت بطلبیم و اراده کنیم و با عزم و تصمیم در جهتش حرکتش نماییم، خدا میدهد. در آن صورت، کمکم به ظهور مشیت خدا در وجود انسانی و روح الهیمان نزدیک میشویم.
البته آثار دارد و اثر اصلیاش این است که حدود ما یعنی توجه و تعلقمان به کثرت و اسارتمان در قید ماده، کمتر میشود. هرچه هم حدّ و قید کمتر باشد، قدرت وجود بیشتر میشود. آنوقت راحتتر مشیت خدا را میشناسیم و میفهمیم چه باید بکنیم؛ میتوانیم تشخیص دهیم که هر خواستهای داریم یا هر کاری میخواهیم انجام دهیم، از مشیت انسانی ما ناشی شده یا خواسته و مشیت جمادی، نباتی یا حیوانیمان است.
ادامه دارد...
#خلاصه
#میلاد_حضرت_سجاد (علیهالسلام)
#شعبان1439
#جلسه_دوم
@Lotfiiazar
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر قزوین
جلسۀ دوم، 5 شعبان 1439
بیاختیار (قسمت چهارم)
نهایت، این است که ما هیچ قیدی نباید داشته باشیم و هیچ قیدی نباید برایمان خوشحالکننده یا ناراحتکننده باشد. همان که قرآن میفرماید: "لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ..." [2]. فقط در نظر داشته باشیم که حدّ و قید را باید در درون کم کرد و در #قلب، رها شد؛ وگرنه #جسم که در همین #ماده زندگی میکند و با آن ارتباط دارد. به فرمایش حضرت علی(علیهالسلام) حقیقت #زهد هم همین است [3].
اما چگونه حدود را کنار بزنیم تا بتوانیم #مشیت خدا را تشخیص دهیم؟ لازمهاش رفع #اختیار از خویش است. یاد بگیریم خواست خود را اختیار نکنیم! هرچه میشود و هر تصمیمی داریم، در قلب و درونمان تمرکز کنیم که واقعاً چرا میخواهیم این کار را انجام دهیم. اگر برای حرف و نظر این و آن یا حساب سود و زیان مادی یا حتی حسابگریهای معنوی و ثواب و #حاجت گرفتن... است، تصمیم خود را کنار بگذاریم. نه که وظایفمان را ترک کنیم و کنار بنشینیم؛ بلکه وجودی از خدا بخواهیم که اگر لازم است و طبق مشیتش است، خودش اسباب این کار را فراهم کند.
اگر واقعاً #طلب وجودمان رفع اختیار باشد و بدون ترجیح خواست خود، کار را به خدا بسپاریم، یقین داشته باشیم که او کارستان میکند. انگیزۀ قلبیاش را نیز به ما میدهد؛ طوری که یقینی وظیفهمان را بدانیم و بدون هیچ حساب و کتاب، به آن عمل کنیم؛ بعد هم دچار و عُجب و خودبینی نشویم و حساب شأن و جایگاهی برای خود باز نکنیم.
چنانکه امام حسین(علیهالسلام) وقتی خواست به #کربلا برود، حرف همۀ منتقدان خیرخواه و بدخواد را شنید. اختیار هم داشت همه را انتخاب کند. اما همه را در پیشگاه خدا گذاشت تا خدا راه را برایش باز کند. مشیت خدا نیز که احسن است، او را تا شهادت مظلومانه برد. ولی او خم به ابرو نیاورد و هیچ خواست دیگری را به دل خود راه نداد؛ که حتی اگر از ذهنش میگذشت که کربلا به گونۀ دیگری رقم بخورد، زمین و آسمان به ارادهاش میچرخیدند.
پس دقت کنید که رفع اختیار هرگز به معنای #جبر نیست؛ بلکه فانی کردن اختیار خود در اختیار خداست. حضور خدا خیلی قویتر از آن است که ما میپنداریم. اگر اختیارمان را به او بدهیم، اختیارش را به ما میدهد و امور به بهترین شکل پیش میرود؛ اگرچه در ظاهر امر، سختیهایی برایمان داشته باشد.
چه کنیم؟ خداوند در آیۀ 26 سورۀ آلعمران میفرماید:
"قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ."
بگو: خدایا، مالک همۀ مالکیتها تویی؛ به هرکس بخواهی و مشیتت باشد، میدهی و از هرکس بخواهی، میگیری؛ هرکس را بخواهی، عزیز میکنی و هرکس را بخواهی، به ذلّت میکشانی. تمام خیر و همۀ خوبیها به دست توست و همانا تو بر هرچیز توانایی.
این آیه را نه که فقط بخوانیم یا حفظ کنیم؛ بلکه آن را به جانمان بدهیم و سیر وجودی کنیم تا در عالمش قرار گیریم.
..........
[2] سورۀ حدید، آیۀ 23: تا بر آنچه از دستتان رفت، افسوس نخورید و به آنچه به دستتان رسید، سرخوش نشوید.
[3] نهجالبلاغه، حکمت 439.
پایان
#خلاصه
#میلاد_حضرت_سجاد (علیهالسلام)
#شعبان1439
#جلسه_دوم
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
4 رمضان 1439
عقل، حافظ انسانیت (قسمت سوم)
ما میپنداریم آنچه موجود است، همین #جسم و ظاهر است و زوجیت ظاهر و باطن را نمیبینیم. بینایی را از چشم و شنوایی را از گوش میدانیم؛ حال آنکه چشم و گوش، مادهاند و اگر میبینند و میشنوند، از صورتی است که در آنهاست، یعنی دو اسم الهی «بصیر» و «سمیع». اما ما از آن صورت، غافل میشویم و برای حفظ و ظهور این دو اسم، همانگونه که در خداست و او میخواهد، کار نمیکنیم.
اگر این بُعد وجود خود را بیابیم و برای آن کار کنیم، مییابیم که تمام هستی در #اختیار ماست و دیگر هیچ تنگی، فشار، اضطراب، کینه، قهر و... در دلمان نمیآید. اما ازآنجاکه اختیار داریم، وقتی #عقل در قالب مادۀ ما میآید، وجود خود را فراموش میکنیم که متصل به خداست و از خود فقط ماده را میبینیم. نگاهمان متوجه جزئیات میشود و به ابزار (مثل چشم) بیشتر از حقیقت و مقصد، بها و اصالت میدهیم. درنتیجه ماده، گوری میشود که صورت اصلی خود را در آن دفن میکنیم و سرگرم گور میشویم؛ همان که خداوند میفرماید: "أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ" [4]!
خداوند در آیات 12 تا 14 سورۀ مؤمنون با اشاره به مراتب وجود انسان میفرماید:
"وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ. ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في قَرارٍ مَكينٍ. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ."
هرآینه انسان را از عصارهای از گِل آفريديم؛ سپس او را نطفهاى در قرارگاه مطمئن [رحِم] قرار داديم؛ سپس نطفه را به صورت عَلقه [خون بسته] درآوردیم و عَلقه را مُضغه [شبيه گوشت جويده] و مُضغه را استخوان کرديم و بر استخوانها گوشت پوشانديم، سپس آفرينشی دیگر در آن انشا کرديم؛ پس مبارک است خدايى كه بهترين آفرينندگان است.
"ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونُ. ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ." [5]
سپس همانا شما پس از آن میمیرید. سپس شما در روز قیامت برانگیخته میشوید.
آفرینش دیگر پس از مراحل خلقت جسمانی، همان صورت انسانی است که تحسین خدا را بر خود برانگیخته است. تا اینجا کار خداست. اما از اینجا به بعد، انسان است که باید صورت خود را در مادهاش ظهور دهد. از همین رو خداوند او را با ضمیر "کُم" خطاب میکند و برایش موجودیت قایل میشود: "ثُمَّ إِنَّكُمْ..."؛ اما درست همین جا، انسان از نقش خود غافل میشود و میگوید: خدا کریم و رحیم است!
آیه میفرماید: وقتی صورت انسانی را گرفتید، کمکم باید بمیرید؛ و مرگ یعنی هرلحظه از رتبۀ پایین گذشتن و به کمال بالاتر رسیدن. ولی ما همین که مادهمان صورت انسانی را گرفت، حیات خود را در ماده میبینیم و نمیخواهیم آن را از دست بدهیم. البته قرار نیست ماده را رها کنیم؛ اما باید با کمک عقل، آن را به تعادل برسانیم و لطیف کنیم.
اصلاً عقل برای همین آمده که سنگینی و ظلمت #ماده را در ما بکُشد و مادهمان را نورانی کند و از فنا به بقا برساند. تأثیرات ژن و عناصر و تربیت و محیط را از ما بگیرد و وجودمان را تحت تأثیر صورت اسمائیمان قرار دهد. مطمئن باشیم هرچه از مراتب ظاهری بمیریم، یعنی از اسارت حدود، نواقص و خصوصیات آن مراتب رها شویم، در قیامتِ درونمان زنده و برانگیخته میشویم و حیات حقیقی را پیدا میکنیم.
..........
[4] سورۀ تکاثر، آیات 1 و 2 : زیادهطلبی، شما را مشغول کرد؛ تا آنجا که به دیدار قبرها رفتید!
[5] سورۀ مؤمنون، آیات 15 و 16.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_سوم
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
5 رمضان 1439
موسای روح، فرعون جسم (قسمت چهارم)
"قالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليداً وَ لَبِثْتَ فينا مِنْ عُمُرِكَ سِنينَ. وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتي فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرينَ." (شعرا/18و19)
[فرعون به موسی] گفت: «مگر ما تو را مثل فرزندی پرورش ندادیم و سالهایی از عمرت را پیش ما نبودی؟! اما تو آن کار را که نباید، کردی و نناسپاس شدی!»
این، منّتی است که #جسم و #دنیا هم در درون بر ما میگذارد: «مگر تو از اول، غذای دنیا را نخوردی؟ مگر طبیعت، تو را رشد نداد تا به اینجا برسی؟ حالا دم از روح و معنا میزنی؟ چطور میخواهی از بند اسباب و علل، رها شوی؟»
اما حقیقت آن است که هرچه #سلوک و حرکت وجودی داشته باشیم، اسباب و علل مادی، تأثیر خود را در ما از دست میدهند و آثار معنوی در وجودمان کار میکنند. پس اگر هرچه میگذرد، حرص و آرزویمان برای دنیا بیشتر میشود و کم و زیاد آن ما را بیشتر متأثر میکند، نشانۀ این است که حرکت وجودی نداشتهایم.
البته قرار نیست اسباب مادی را کنار بگذاریم؛ بلکه وقتی حق را پیدا کردیم، به سبب حضور و احاطۀ حق، همۀ اینها در دست ما هستند. اما ارتباطی که اکنون با #ماده داریم و اسیرش شدهایم، گسسته از حقّ است. آنقدر با اسباب زندگی کردهایم، که حتی تصور اینکه روزی اینها نباشند، #قلب و زبانمان را از کار میاندازد!
زمانی بود که غروبها فقط فانوس روشن میکردند و با همان نور، شام میخوردند و درس میخواندند؛ اما اکنون اگر یک شب برق برود، دنیای ما به آخر میرسد و #فرعون درونمان فریاد میزند: «دیدی بدون من نمیتوانی زندگی کنی؟! دوباره تلاش کن و مرا به دست آور.»
ما به این زندگی اصالت دادهایم و توجه به معنا در درونمان رنگ باخته است. تا به عالم مادهمان لطمه میخورد، وجودمان را قبض و فشار میگیرد؛ اما بُعد روحانیمان هرچه در معرض فشار قرار گیرد، ناراحت نمیشویم و کاری نمیکنیم. به جایی رسیدهایم که دیگر نه تنها آب و برق، بلکه حتی فضای مَجازی اگر ساعتی در دسترس نباشد، نفسمان تنگ میشود!
زندگی معنوی از ما خیلی دور است! خیلی راه داریم تا نگاهمان به اسباب و علل، درست شود. برای همین هم نه تنها در درون، بلکه در بیرون نیز همچنان فرعونیان بر دنیای ما حاکماند. هرچه هم «مرگ بر آمریکا و اسرائیل» بگوییم، تا خود را وابسته به علل و اسباب آنها ببینیم، فایده ندارد.
این یک نگاه و نگرش است. اگر زندگی ولایی داشته باشیم، وقتی اسباب و علل هستند، از آنها درست استفاده میکنیم. اما به آنها دل نمیبندیم و پابندشان نمیشویم تا اگر زمانی نبودند یا بودنشان با منافع روحمان در تضاد بود، بتوانیم رها شویم و بدون آنها زندگی کنیم.
"قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ." (شعرا/20)
[موسی] گفت: «وقتی آن کار را کردم، از گمراهان بودم.»
فرعون میگوید: تو پایت را از گلیم خودت درازتر کردی و اکنون داری علیه من انقلاب میکنی! ما هم وقتی بخواهیم علیه هوای نفس و سبک دنیامدارانۀ زندگیمان قدم برداریم، فرعونِ درونمان بر ما میشورد و این جوابی است که باید به او بدهیم:
«آری؛ من گذاشتم تو مرا پرورش دهی؛ اما گم و نادان بودم و #معرفت نداشتم که به امیال تو تن دادم و با سیستم خوشی ماده و امیال نفس زندگی کردم. الآن که واقعیت را شناختم، از تو در گریزم؛ یعنی از #جهل، خودبینی، ظاهرگرایی و هوای #نفس که همه، نشانههای فرعونیت هستند. دیگر فهمیدم که باید از اصالت داد به دنیا بترسم.»
"فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَني مِنَ الْمُرْسَلينَ." (شعرا/21)
وقتی از شما ترسیدم، گریختم؛ پس پروردگارم به من حکمت بخشید و مرا از رسولان قرار داد [تا دست بقیه را بگیرم].
آری؛ فقط اگر نگاهمان برگردد، قطعاً امدادهای الهی میرسد #عقل فعال در ما شروع به ظهور میکند.
موسی یک حقیقت است، یک نگاه است؛ اینکه چشم از اسباب برداریم و به سببساز، اعتماد و توکل کنیم. نگاهمان را وجودی کنیم. لااقل دردمند شویم از اینکه چقدر هستی را برای خود تنگ کردهایم و تنگ زندگی کردهایم؛ چقدر از وسعت درآمدهایم و کوچک شدهایم! اقلاً در درون فرار کنیم و از این نوع زندگی، راضی نباشیم و خوشمان نیاید. خیلی دنبالش نرویم و وقتی خراب شد، خودمان را برای دوباره آباد کردنش نکُشیم! خلاصه اینکه رها شویم.
پایان
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_چهارم
@Lotfiiazar
⁉️ #سایه_روشن
پس از چندین سال زانو زدن پای #معارف و #حرکت با این انوار الهی، اکنون انتظار میرود به کجا رسیده باشیم؟
🔑 آنچه مسلّم است، #علم و معرفتی که برگرفته از قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام) و مطابق با #فطرت انسانی باشد، قطعاً تأثیرگذار است؛ به ویژه برای کسانی که در این راه پیگیرند و بر مجاهدهٔ علمی و صدالبته عملی #مداومت دارند.
پس ناشکری است اگر بگوییم در این راه، فعل و صفتمان تغییر نکرده. طرز فکر و نگاهمان نیز قطعاً لطیفتر و عمیقتر شده. اما هنوز کافی نیست؛ چون خودمان عوض نشدهایم.
آری خودمان!
ما به #دنیا آمدهایم و در عالم #ماده زندگی میکنیم. اما حقیقت وجودمان #عقل است، نه ماده؛ وگرنه با #مرگِ بدن مادی از بین میرفتیم.
با این حال...
متن کامل در لینک زیر:
saehat.ir/پرسش-و-پاسخ/پرسش_پاسخ
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
📱کانال تلگرامی:👇
@Lotfiiazar
🌐 سایت:
saehat.ir
📋 #خلاصه_بحث_روز
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر
#معراج_پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)
خلاصۀ جلسۀ 104
6 #ذیالقعده_1442
جسم افلاک و غایت حرکتشان
علتِ #جسم، ماده نیست، چون #ماده فقط قابل و عین نیاز به فاعل است، پس نمیتواند فاعلِ خودش باشد. علت جسم، #صورت هم نیست، زیرا صورت، خودش نیازمند محلّی است که در آن ظاهر شود. #نفس هم علت جسم نیست، زیرا نفس خودش به توسط جسم، فعل انجام میدهد. جسم هم نمیتواند علت جسم افلاک باشد زیرا جسم افلاک...
متن کامل در لینک زیر:
hamgaman-institute.ir/خلاصه-دروس/معراج_پیامبر/جسم-افلاک-و-غایت-حرکتشان
@Lotfiiazar
📋 #خلاصه_بحث_روز
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر
خلاصۀ جلسۀ 35
9 #صفر_1444
اصل صلۀرحِم
خاستگاه اولیۀ انسان، عالم #ماده و طبیعت است. ابتدا نطفه در #رحِم مادر میرود و #رحِم، شرایط #رشد و تغذیۀ آن را فراهم میکند تا اعضای بدنش شکل گیرد و #استعدادهایی که در درونش است، به #ظهور رسد. پس از تولد نیز باز نوزاد در آغوش مادر است و از او تغذیه میکند تا قوایش فعال و قوی شود؛ ببیند، بشنود، حس کند، راه برود، حرف بزند و...
متن کامل در لینک زیر:
http://hamgaman-institute.ir/خلاصه-دروس/moharam/اصل-صلۀرحم
@Lotfiiazar