بسماللهالرحمنالرحیم
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
27 رمضان 1439
ید بیضا (قسمت اول)
پس از بیان فرار موسوی، از معجزۀ #عصا گفتیم؛ حیاتی که در باطن علل و اسباب است و اگر ظاهرشان کنار رود، کار خدایی میکند. دیدیم هر تکیهگاهی که ظاهر جمادی دارد، چنین است و در پسِ پرده، به وجود قوی حق متصل است. ما نیز با شناخت وجه جمادی و کنار زدن آن و نیز شناخت وجه عالی و به کار گرفتن آن، به تعلق اصلی وجودمان که عین ربط و اتّکا به عظمت و قدرت الهی است، میرسیم و میتوانیم مشکلات درونی و بیرونی را حل کنیم.
اعجاز دوم #موسی که پس از عصا آمده، ید بیضاست: "وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرينَ" [1].
نزع یعنی کندن و هرکس ادعایی در #دین و #محبت خدا دارد، حتماً باید نزع داشته باشد. دست به ویژه دست راست هم نشان قدرت و توانمندی است. حضرت موسی وقتی خود را کنار گذاشت و اولاً با انداختن عصا، اتّکا به اسباب بیرونی را کنار زد و ثانیاً با دستبسته شدن در مقابل خدا از قدرت خود دل کَند، نور قدرت الهی برایش آشکار شد و #فرعون را به راحتی مغلوب کرد. درحالیکه تا وقتی نزع انجام نشده بود، شکست یا #هدایت فرعون، ممکن نبود.
به طور کلی هرکس بخواهد قدرت درونی و برهان خدایی را آشکار کند، حتماً باید از قدرت خود بکَند و در مقابل خدا سپر از دست بیندازد؛ تا بتواند بر فرعونیت و قومش که همان لشکر جهل و نفس امّارهاند، پیروز شود. البته منظور این نیست که ضعیف شود؛ بلکه یعنی قدرتهای موهومی را که به او شأن و شئون میدهد و او خود را صاحب آنها میبیند، کنار بزند تا بتواند به قدرت الهی و وجود خداییاش قدرتمند شود.
موسی اول دستش را نزع کرد و بعد دستش نورانی شد. ما نیز باید هر دستی را که در محدودۀ تولد تا مرگ متعلق به ماست و هر قدرتی را که در دنیا و برای جلب سود و دفع ضرر دنیا برایمان کار میکند، نزع کنیم تا ظلمتش از بین برود و وجه الهیاش که تضعیفکننده و شکستدهندۀ دشمن است، روی کار بیاید.
البته هر قدرتی از خداست؛ اما تنها کسی این را میفهمد، که هرگز خود را نبیند و دست خود را نزع کند. معجزۀ عصا و #ید_بیضا نیز یعنی: هرچه در بیرون یا درون برایت مهم است و خود جزئیات را تعریف میکند، باید کنده شود.
البته نزع، این نیست که اسباب و قدرتها را دور بیندازیم؛ بلکه یعنی وجود خود را رها کنیم تا فقط نیاز و لذت بُعد مادهمان با آنها برآورده شود؛ اما قلبمان از آنها لذت و بهره نبرد و به عالم خودش بپردازد.
..........
[1] سورۀ شعرا، آیۀ 33: و دستش را [از گریبان] کَند؛ پس در مقابل بینندگان، سفید و درخشنده بود.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_یازدهم
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
27 رمضان 1439
ید بیضا (قسمت دوم)
علاوه بر سورۀ شعرا، در آیات دیگر نیز از این معجزه سخن گفته شده؛ ازجمله:
"وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى." [2]
جناح، بال پرواز ماست یعنی #روح و #عقل. ضمیمۀ دست به جناح یعنی #نفس را به جانب عقل و بدن را به جانب نفس بکشانیم تا بدن، #خیال و عقلمان لطیف و نورانی شود و به جای وهم و عقل جزئی، تحت تسلط روح باشد.
طبق آنچه در لغتنامهها آمده، بیضا، سفیدی، نور و روشنایی است؛ برترین رنگ و به معنای شادی و مسرّت در مقابل سیاهی که غم و اندوه است. #ید_بیضا هم یعنی نعمت، بخشندگی و نکویی؛ حجت بسیار روشن و آشکار؛ دستی که بدون منّت و خواهش، انواع حاجتها را برآورده میکند.
این مسئله در #سلوک انسانی بسیار مهم است. حتی انسانهایی که ظاهراً خیلی مؤمن نیستند، ولی دست باز و بیمنّت دارند، خداوند در مقطعی به آنها توفیق #توبه میدهد و برمیگردند. اما کسانی که ظاهراً متشرّعاند و برعکس، دست باز ندارند و حسابگرند (نه مقتصد)، یعنی مشکل میدهند و خرج میکنند حتی برای خودشان، در ظاهر دین و هستی میمانند و هیچگاه نمیتوانند به عمق #معرفت الهی برسند.
سوء هم در لغتنامهها و #قرآن، به معنای بد و قبیح، زشتی، عیب، فساد عمل، ضرر و زیان، ناراحتی، هرچه انسان را غمگین کند، توجه به بُعد شخصی و بدن (مثل جریان حضرت آدم در جنّت اسماء)، گمراهی، استکبار و خودبینی، پیروی هوای نفس، گناه و تجاوز، شرک و کفر، هلاک و... آمده است.
راه نجات از سوء نیز تکفیر است: "...عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ..." [3]. درواقع سوء، ناپسندیهایی است که علاجش پوشاندن است و یا از طریق هجرت و اذیت کشیدن در راه خدا محقّق میشود، یا با صدقه، نماز، زکات، ایمان، عمل صالح، تقوا، پرهیز از کبائر و مهمتر از همه، دیدن برهان ربّ و به عقل فعال وصل شدن. همچنین با توبۀ سریع و بدون تأخیر؛ یعنی وقتی هریک از مصادیق سوء آمد، سریعاً یک خوبی و حسنه بیاوریم که بتواند آن را بردارد.
#موسی با نزع قدرت، از همۀ این سوءها بری شد؛ ما هم در رتبۀ خود میتوانیم بری شویم و از بیماری توهم و تخیل نجات یابیم. درواقع تمام قدرتها و تمام موجودیت ما نور است؛ اما چون در قالب مادی اشیاء ظهور پیدا کرده، ظلمانی شده و اگر از این ظلمت کنده شود، همان نور است. یعنی فکر و خیال و قدرتهای بدنی ما مثل دیدن و شنیدن، تا وقتی در قالب محدود مادهاند، نورشان پنهان است. باید از محدودیت این قالب کنده شوند تا نورشان روشن شود.
دست، مظهر قدرت و فعالیت موسی بود و خدا به او فرمود آن را نزع کند و بر گریبان نهد. یعنی: در مقابل تو دستبستهام؛ "مُقَدِّمُكُمْ أَمَامَ طَلِبَتِي وَ حَوَائِجِي وَ إِرَادَتِي فِي كُلِّ أَحْوَالِي وَ أُمُورِي" [4]. برای همین وقتی بیرون آمد، جز نور الهی از آن مشاهده نمیشد.
..........
[2] سورۀ طه، آیۀ 22: دستت را به پهلویت ضمیمه کن و آن را درخشنده و بی عیب بیرون آور؛ این هم نشانهای دیگر.
[3] سورۀ تحریم، آیۀ 8: باشد که پروردگارتان سیّئات شما را تکفیر کند و بپوشاند.
[4] زیارت جامعۀ کبیره: شما را بر طلب، نیازها، خواستهها و ارادهام در تمام امور و احوالم مقدم میدارم.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_یازدهم
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
27 رمضان 1439
ید بیضا (قسمت سوم)
ما نیز باید نگاه و تفکر خود را به وجود، داراییها و قدرتهایمان درست کنیم. اگر نور وجودمان روشن شود، دیگر اینهمه «چهکنم» و بنبست نداریم. چگونه؟ دست خود را ببندیم تا قدرت حقیقی بیاید و عقلمان را به #روح بسپاریم تا به نور #هدایت روشن شود؛ وگرنه با #نفس، موافق و همگام میشود و به توهم، روی میآورد و دیگر حقایق الهی را نمیپذیرد.
اینجاست که خود را به هر آب و آتشی میزند تا دنیایش تأمین باشد، اما از آخرتش غافل میشود. مثلاً سلامت جسم خود یا فرزند از سلامت روح برایش مهمتر میشود. چون کار نفس، تدبیر معاش است و گذرا؛ و کار روح، تدبیر معاد است. تدبیر معاش و ساختن #دنیا نیز بدون در نظر گرفتن مدبّر حقیقی که خداست، مکدّر و محدود به جزئیات و سود و زیان شخصی میشود و دیگر نور ندارد.
چنین نفسی، قدرت دریافت مواهب ربّانی را ندارد و #وحی الهی را که هر لحظه هست، نمیگیرد. البته هرگز به هیچکس مانند انبیاء وحی نمیشود. اما تعلیم #اسماء، آنبهآن از فاعل(خدا) به همۀ انسانها افاضه میشود و آنها هر لحظه باید قابلیت داشته باشند تا بپذیرند.
درواقع خدا با علم اسمائش با همۀ ما ارتباط برقرار میکند که پیوسته به جانمان وحی میشود؛ نه که یک بار تعلیم اسماء کرده باشد و دیگر تمام. قرآن نیز برای این وحی شده تا ما را به ارتباط درونیمان با خدا، توجه دهد. ولی ما نه این وحی بیرونی را درمییابیم و نه آن وحی درونی را.
خدا دائمالفیض است. ما نیز اگر موحّدیم و واقعاً میخواهیم در مراتب #توحید حرکت کنیم، باید قابلیت دائمی داشته باشیم؛ یعنی به اسباب بیرونی و درونی نظر نداشته باشیم تا نفسمان که در حال تعین گرفتن است، بتواند از روح و عالم اسماء، نور قدسی و صفای الهی بگیرد، به علم و قدرت تشخیص برسد و از جرئیبینی، احساسی بودن و چرتکۀ سود و زیان مادی زدن، رها شود.
خلاصه آنکه عصای #موسی و #ید_بیضا، دو #معجزه بود که نه تنها برای نابودی #فرعون، بلکه آمد تا خود موسی از هرچه دور و بر خود میبیند و حتی از خود و هرچه در درون خود به آن اتّکا دارد، چشم ببندد و به فنای ذات برسد. چنانکه در آیۀ بعد میفرماید: "لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى" [5]؛ و این ارائۀ آیات آفاقی و انفسی برای نفس موسوی بود.
اشاره کردیم که جریانات گوناگون زندگی حضرت موسی و قوم بنیاسرائیل، از پربسامدترین آیات قرآن است که در بسیاری از سورهها به آن اشاره شده و این، درجۀ اهمیت آن را نشان میدهد. حال آنکه از زندگی پیامبراسلام(صلّیاللهعلیهوآله) اینهمه مطلب نیامده؛ چون مقام آن حضرت، مخصوص خودش است و اصلاً قابل تعلیم نیست که کسی بخواهد حقیقت آن را در خود جستجو کند. او خودش آیۀ کبرای خداست.
البته او برای ما اسوه است؛ ولی ازآنجاکه حتی ترک اولی نداشته، حرکت سایر انبیاء به ویژه حضرت موسی را راحتتر میتوانیم بشناسیم و با آن سیر کنیم. اما نکند اینها برایمان شعار شود! نکند فقط بشنویم و همین شنیدن را جایگزینِ شدن بدانیم! زمان، زمان بدی است و شرایط برای دریافت این حقایق، خیلی سنگین است. در این فریبستان، نفْسها ضعیف و علمها حصولی شده است. اما باز ما آرزومندیم و طلب درک حقیقت را داریم.
قدری زحمت بکشیم؛ عاشقانه و عارفانه، نیاز قوی خود را درک کنیم، سر خوانِ سخاوتمندانۀ قرآن برویم، با آن انس بگیریم و برای درک تعابیر انفسی، آن را به نطق بکشیم. بدانیم قرآن، منتظر است تا دوستی، آشنایی، در مقابلش بنشیند و او آنچه را پیوسته در خزانۀ وجودش نورافشانی میکند، به #قلب آن دوست برساند.
خدای مهربان، همواره به داد ما رسیدهای و میرسی؛ اما باز تو به ما نزدیکی و ما از تو دوریم. سادهترین حرفهای تو و اولیائت را حتی نمیفهمیم که بخواهیم عمل کنیم! دیگر بیا و این فاصله را معجزهآسا بردار.
..........
[5] سورۀ طه، آیۀ 23: تا از بزرگترین آیات خود به تو نشان دهیم.
پایان
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_یازدهم
@Lotfiiazar
بسماللهالرحمنالرحیم
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
28 رمضان 1439
رها و بیرنگ (قسمت اول)
آیۀ 22 سورۀ طه را در توضیح #ید_بیضا مرور میکردیم. دانستیم این موضوع، کنایه از آن بود که: اگر نزد خدا دست قدرت و اختیار خود را ببندی و تواضع و خشوع داشته باشی، نورانیت درونت ظهور پیدا میکند و از هر نقص و عیب و زشتی، پاک میشوی.
و این لازمۀ حرکت حضرت #موسی بود. چون هرکس میخواهد فرعون بیرون را شکست دهد، حتماً باید پیش از آن، #فرعون درونش یعنی لشکر جهل را شکست دهد و تعلقات، باورها و امیالی را که به عالم تولد تا مرگش محدود است، در درون بشکند، تا قدرت الهی از طریق او ظهور پیدا کند و بتواند در مقابل فرعون بایستد.
گفتیم دربارۀ ما نیز همین است و باید از تمام حول و قوّۀ خود در پیشگاه خدا ببُریم. نه اینکه ابزار و آلات را از دست بدهیم و خود نیز بیکار و باطل در گوشهای بنشینیم؛ بلکه هم ابزار و هم قدرت خود را در مسیر خواست خدا و به حول و قوّۀ او ظهور دهیم. یعنی در هیچ تصمیم و هیچ اخلاق و اندیشهای که نهایتاً در فعلمان ظاهر میشود، پای میل خود را راه ندهیم. برخلاف اینکه ما عادت کردهایم تصمیمها و گرایشهای خود را سریع و بدون تأمل، به فعل درآوریم!
خداوند حتی به پیامبر خود میفرماید: وقتی #وحی میرسد، نباید عجله کند و سریعاً آن را به زبان آورد یا نفسش را در آن دخالت دهد [1]! اما ما که ماییم و پیامبر نیستیم، اصلاً به وحی درونی خود توجه نمیکنیم که بخواهیم آن را درک نماییم. حتی باور نداریم که در درون به ما وحی میشود و در هر امر، اول اوست که تصمیم میگیرد و اگر آرام باشیم، با ندای قلبمان از خواست و ارادهاش آگاه میشویم. پس ما قبل از هر چیز باید باور کنیم که: "لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ"؛ و آنگاه حول و قوّۀ خود را به او بسپاریم.
انبیاء و اولیاء در مقابل خدا، تمام آزادیها را از خود سلب کردهاند و هیچ برداشتی از خود ندارند که بخواهند خواست و ارادۀ خدا را طبق آن تفسیر کنند. ازاینرو همان چیزی را برداشت میکنند که خدا میخواهد. ولی اغلب ما که مدّعی بندگی و ایمانیم، برداشتهای شخصی و پیشزمینههای ذهنی داریم و این از مشکلات عمیقی است که باعث تشتّت و تفرقه بین دینداران شده است.
به عنوان مثال، این روایت را بسیار شنیدهایم که: "حُبُّ عَلِيٍّ(علیهالسلام) حَسَنَةٌ لَايَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ" [2]. برداشت و ذهنیت ما از این روایت، آن است که اگر محبت علی(علیهالسلام) را داشته باشیم، هرچه بدی کنیم، ضرری به ما نمیرسد! حال آنکه این یعنی #محبت علی(علیهالسلام) ذاتاً حسنه است که در دل هرکس باشد، در عمق سیّئه هم برود، ضرر نمیبیند. نه که مرتکب #گناه شود و گناه در او تأثیر نگذارد؛ بلکه سیّئه در جان او راه نمییابد و اصلاً گناه نمیکند.
مثلاً اگر مجبور شود در جمع غیبت بنشیند، آنقدر حضور حق در وجودش قوی است که نه غیبت میکند و نه گوشش غیبت میشنود؛ نه اینکه تازه چون محبّ است، با خیال راحتتر غیبت کند و به امید بخشش باشد! وگرنه سیّئه اصلاً نمیگذارد نور محبت در دل انسان، سالم بماند و محبّ هم اگر گناه کند، محبتش آسیب میبیند. آنوقت میشود مثل خیلی از ما که عمری است هم محبت داریم و هم گناه میکنیم!
..........
[1] سورۀ طه، آیۀ 114 و سورۀ حاقّه، آیات 44 تا 46.
[2] نهج الحق و كشف الصدق، ص259.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_دوازدهم
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
28 رمضان 1439
رها و بیرنگ (قسمت دوم)
اینگونه است که ما خدا، پیامبر، امام و #دین را طبق آنچه دلمان میخواهد و میلمان میکشد، میسازیم و تصور میکنیم. نه از روی عمد که شرک باشد؛ اما آنچه در رتبۀ خود میخواهیم، همان را میفهمیم و بعد میگوییم خدا گفته یا روایت است! درواقع براساس آنچه ذهنمان از سود و زیان پذیرفته، حرف دین را میشنویم و عمل میکنیم. برای همین حتی خیرات و عباداتمان ظلمانی است و نتیجۀ نورانی ندارد.
در بُعد کلان هم نتیجهاش این است که دینداران، 72 فرقه میشوند و در دست همه، کتاب #قرآن است و همه میگویند به پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) اعتقاد دارند! درحالیکه انسانها اگرچه مراتب دارند، در نفخ روح و تعلیم اسماء، فرقهفرقه نشدهاند. اما اینجا همه با هم میجنگند؛ چون با خودشان در جنگاند و نه تنها با دیگران، که با خود نیز طبق ذهنیاتشان رفتار میکنند و نماز و عبادتشان هم در همین محدوده است. غافل از اینکه فهم ذهن، غلط یا لااقل ناقص است.
آری؛ ما در لوای دین، اینهمه بیراهه میرویم! خودمان هم میدانیم؛ چون #آرامش و سکون نداریم و خدایی که با ذهنیاتمان ساختهایم، به ما اطمینان #قلب نمیدهد. نه خودمان آرامش داریم و نه به کسی میتوانیم آرامش دهیم.
#جسم و #روح در اصل، متعادلاند؛ اما جسم و روح ما تعادل ندارند و به هرکدام بخواهیم برسیم، دیگری آسیب میبیند و در درون و بیرون به هم میریزیم. میخواهیم اخلاقمان را درست کنیم، عبادتمان خراب میشود. سراغ عبادت میرویم، عُجب و ریا میگیریم. دنبال #دنیا میگردیم، آخرتمان بر باد میرود. به آخرت میچسبیم، دنیایمان فاسد میشود!
اینها همه یعنی عدم تعادل. درحالیکه مزرعۀ #آخرت، همین دنیاست و همه چیز، اینجا باید به تعادل برسد؛ نه اینکه منتظر باشیم یاد خدا، فردا آراممان کند! محال است با اینهمه اضطراب و تزلزل بمیریم و #برزخ و ابدیت خوبی داشته باشیم. واقعاً اینهمه ناآرامی، آنهم در قشری که به خدا معتقدند، از کجاست؟ مگر نه اینکه حقیقت وجود همۀ ما عین #اسماء خداست؟ پس کو؟ چرا اینقدر از دست خود و یکدیگر خستهایم؟
ما با خدا دشمنی نداریم؛ اما او را درست نشناختهایم و دین و #عبادت را عوضی گرفتهایم. این مشکل هم تنها با کسب علوم مقدماتی یا انجام صوری عبادات حل نمیشود. راه نجات، آزادی درون و رهایی ذهن از برداشتهای شخصی است تا عقلمان از اسارت توهم و #خیال درآید.
آیۀ بعد که ید بیضا را مطرح کرده، آیۀ 12 سورۀ نمل است:
"وَ أَدْخِلْ يَدَكَ في جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ في تِسْعِ آياتٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقينَ." [3]
یعنی: دست عقل و وجود علمیات را که از خدا تعلیم اسماء دیده و متصل به قلبت است، بر سینه بگذار که وجهۀ رو به دنیای قلب است؛ تا اسماء و آیات الهی در تو ظهور پیدا کند و درنتیجه عقلت فعالتر شود.
ما تا وقتی قدرت و عقل و علم خود را آزاد و یله نگه داریم، همهاش در سوء است؛ چون به توهم و تخیل و تعلق تبدیل میشود. اما در عوض، هر اندیشه، اخلاق، حرف، کار، حبّ و بغض و هرچیز دیگر وقتی بدون سوء یعنی بدون نشانه و رنگی از خود ما در آن باشد، قطعاً فرعونشکن میشود. وقتی هم توانستیم نیروهای خود را فرعونشکن کنیم، نشانهها و آیات خدا در قلبمان ظهور پیدا میکند و حیات، قدرت، اراده، علم، سمع، بصر و تکلّممان خدایی میشود. چنانکه موسی وقتی لشکر جهل و نفس امّاره را کنار زد، عصایش حتی از سنگ هم چشمه جوشاند و آب آورد.
به طور کلی همۀ اعمال و عبادات، نشانه دارند که اگر خود را کنار بزنیم، آشکار میشود. مثلاً #نماز: "...تَنْهٰى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ..." [4]؛ یعنی نفس امّاره را قلع و قمع میکند. اما کدام نماز ما چنین کرده است؟ ما، هم نماز میخواهیم و هم گناهمان را تحت لوای دین، توجیه میکنیم. فرزندانمان نیز نماز را بینشانه خواندهاند و از فحشا و منکر دور نشدهاند. برای همین با اینکه به خیال خود، آنها را دینی تربیت کردهایم، میبینیم وقتی پایشان به دانشگاه میرسد یا صاحب مال و مقامی میشوند، چه میکنند و چقدر از دین، فاصله میگیرند.
..........
[3] و دستت را در گریبانت داخل کن تا درخشنده و بدون سوء درآید، در نُه نشانه به سوی فرعون و قومش؛ همانا آنان گروه فاسقاناند.
[4] سورۀ عنکبوت، آیۀ 45.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_دوازدهم
@Lotfiiazar
هدایت شده از ❤️کانال عشق
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
28 رمضان 1439
رها و بیرنگ (قسمت سوم)
در آیۀ 32 سورۀ قصص نیز آمده است:
"اسْلُكْ يَدَكَ في جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقينَ." [5]
#ید_بیضا موضوع واحد است؛ اما قرآن، آن را با تعابیر گوناگون آورده تا رتبههای مختلف، حقیقت را دریابند و بیدار شوند. اینجا هم مطلب را با واژۀ "اسْلُكْ" بیان کرده و #سلوک یعنی داخل کردن، نفوذ و راه پیمودن معنوی و اعتقادی. جناح نیز که گفتیم به معنی بال و بازوست و «سلوک ید در جناح» که آیه فرموده، کنایه از خضوع و خشوع و اخلاص است.
خدا خواسته حضرت #موسی از خود و از هر رنگی کاملاً جدا شود و با فروتنی به پیشگاه او رود. یعنی: با نور قدرتی که خدا در قلبت تجلی کرده، دستت را بیرون آور و قدرتت را به کار گیر.
رَهب نیز اضطراب و ترس است؛ یعنی: هرآن از خودت بترس تا دچار خودبینی و خودخواهی نشوی. این مأموریت، جدی است و باید با قاطعیت، سکون و آرامش دل و بدون اضطراب بروی تا پیروز شوی.
ید بیضا، نشان از قدرت انسان دارد و در همۀ انسانها هست. در اصل، عین نور است؛ اما چون در قالب ماده آمده، ممکن است اسیر توهم و دچار سوء، بیماری و زشتی شود. انسان برای آنکه از این ظلمت و سوء درآید، باید دست خود را در تمام مراتب وجودش بسته نگه دارد و بگذارد حیات، علم، اراده و قدرت خدا ظهور پیدا کند و او گوش و چشم و زبانش شود.
این همان رهایی است که همیشه میخواهیم داشته باشیم و برای بیعت با امام زمان و حضرت حجت(عجّلاللهفرجه) چارهای جز آن نداریم. وگرنه عمل و #عبادت و اعتقادمان به تنهایی کارساز نیست؛ چون همه را با دست خود و با حول و قوّه و فهم خود انجام میدهیم. درواقع به جای #دین، فهم دینی داریم و بیشتر طبق فهم خود عمل میکنیم تا اصل دین.
باید به #اخلاص برسیم، یعنی خلاصی از خود؛ و این برای ما مستلزم احتیاط در همه چیز است. یعنی چشم و گوش و... را از هرچه به درستیاش اطمینان نداریم، ببندیم؛ که «این دهان بستی، دهانی باز شد» و چشم و گوش و سایر قوا نیز. آنوقت همه چیز را آنگونه که هست، میفهمیم و دنیا و زشت و زیبایش را درست میبینیم.
در غیر این صورت، خیلی از ابتلائات الهی را زشت و برعکس، عمل سوء خود را حسنه میبینیم؛ چون خود را میبینیم. اما اگر چشم درونمان باز شود، میبینیم که هستی، همه زیباست و تنها زشتی، همان #گناه و سوء ماست.
خدایا، ساعات آخر این مبارکترین ماه است و کمکم سفرۀ عامّت دارد جمع میشود. تو در این دَم آخر، کرور کرور و بیحساب میبخشی؛ که اگر بخواهی حساب بکشی، کارمان زار است. حالا که به لطفت ما را در این روزها و شبها زنده نگه داشتهای، معجزهآسا و درهم، همۀ تعلقات و رنگهایمان را بگیر و رهایمان کن.
ما نمیتوانیم! خیلی ضعیفیم. حتی قدرت درک و هضم شنیدهها را نداریم که بفهمیم و عمل کنیم؛ از بس فرهنگ زندگیمان از آن دور است. اما تو میتوانی در چشم بر هم زدنی، همۀ سوء را در ما تکفیر کنی و علم و اراده و قدرت و حیاتی را که ذهنمان به آن معنا داده، بر ما بپوشانی تا وجودمان نورانی شود.
در این فرصت واپسین از تو میخواهیم آنچه در روزهای گذشته کوتاهی کردهایم، بر ما ببخشایی و آنچه در ساعات آینده قابل جبران است، به همۀ ما عنایت فرمایی؛ ای مهربانترین.
..........
[5] دستت را در گریبانت ببر تا درخشنده و بدون سوء درآید و آن را از ترس به سینهات ضمیمه کن؛ اینها دو برهان از پروردگارت به سوی فرعون و قومش است که همانا گروه فاسقاناند.
پایان
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_دوازدهم
@Lotfiiazar
بسماللهالرحمنالرحیم
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
29 رمضان 1439
بنده و معبود (قسمت اول)
امسال شروع ماه مبارک رمضان، روز پنجشنبه بود و ما به یُمن این تقارن، وارد سه سورۀ قرآن شدیم که روایت شده خواندن آنها در هر پنجشنبه و شب جمعه، موجب جذب #محبت الهی و رسیدن به مقام ولایت است. از قضا پایان این ماه هم پنجشنبه شد و البته هنوز بحث ما تمام نشده است. امید که پس از رمضان نیز سیر انفسی با آیات قرآن را ادامه دهیم و این بحث برایمان راهگشا باشد.
در سورۀ #شعرا، چند موضوع زوجیت، فرار موسوی، احتجاج توحیدی در مقابل #فرعون، معجزۀ #عصا و #ید_بیضا را تبیین کردیم. اکنون به جریان حضرت #ابراهیم در این سوره میرسیم:
"وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهيمَ. إِذْ قالَ لِأَبيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ. قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفينَ. قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ. أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ."
و خبر ابراهیم را بر آنان تلاوت کن؛ هنگامی که به پدر و قومش گفت: «چه میپرستید؟» گفتند: «بتهایی که همواره ملازم عبادتشان هستیم.» گفت: «آیا وقتی آنها را میخوانید، میشنوند؟ یا نفع و ضرری به شما میرسانند؟» [1]
در جای خود گفتهایم هر عبادتی برگرفته از عبودیت نیست؛ اما هر عبودیتی لزوماً #عبادت و ملازمت بر بندگی را در پی دارد. اما حضرت ابراهیم میداند که #عبودیت، نشانه دارد و نشانهاش این است که معبود بتواند عبادت و دعای بنده را بشنود. البته نه با گوش مادی؛ بلکه سمع وجودی که وقتی او میشنود، بنده نیز آن را دریابد.
پس ما نیز اگر میخواهیم بدانیم وقتی خدا را میخوانیم، صدایمان را میشنود، باید خودمان ندای او را در درونمان بشنویم که عبادت و دعایمان قبول شده و نشانۀ قبولی، آرامش و سلم و رضاست.
برای همین است که گفتهاند اگر میخواهیم ببینیم خدا از ما راضی است یا نه، ببینیم خودمان از خودمان راضی هستیم یا نه؛ و اگر میخواهیم بدانیم فرشتگان و اولیاء خدا چقدر از وجود ما خوشحالاند و افاضۀ فیض میکنند، ببینیم خودمان چقدر از دست خودمان در آرامشیم؛ یعنی چقدر در مقابل پدیدههای تکوینی و احکام تشریعی آرامش داریم.
دقت کنید؛ منظور از صنم و بت در اینجا، تنها اشیاء خارجی و مصنوعات مادی نیست؛ بلکه هر بتی است که تراشیدۀ #ذهن انسان باشد و او آن را معبود خود بگیرد، اگرچه تعین و تجسّم خارجی نداشته باشد. پس حتی اگر کسی خود را موحّد بداند، اما خدا را نه آنگونه که هست، بلکه آنطور که خودش میخواهد، تصور کند، مصداق این آیات میشود.
..........
[1] سورۀ شعرا، آیات 69 تا 73.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_سیزدهم
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
29 رمضان 1439
بنده و معبود (قسمت دوم)
نشانۀ دیگر، این است که معبود بتواند به بنده، هم نفع و هم ضرر برساند. اما هیچ بت و صنمی چنین نیست و قدرت نفع و ضرر رساندن به کسی را ندارد. چنانکه وقتی حضرت #ابراهیم بتها را شکست، دوباره برای مردم، خاطرنشان کرد که این بتها قدرتی ندارند و نه تنها نمیتوانند از خود در برابر ضرر دفاع کنند، بلکه برای شما هم سود و زیانی ندارند [2].
اما معبود حقیقی یعنی حضرت الله، هم «ضارّ» است و هم «نافع»؛ و این استدلال حضرت ابراهیم، درجۀ بالایی از توحید است که میگوید معبود باید دستش در سود و زیان، باز باشد. البته از طرف دیگر هم بنده باید این موضوع را بپذیرد.
ما مالک اعضای بدن خود هستیم و برای همین وقتی به آنها سود یا ضرر میرسانیم، تسلیماند. حمام میرویم و کیسه و سنگپا میکشیم، مو و ناخن خود را کوتاه میکنیم، دست خود را میخارانیم و فشارهای دیگری نیز به #جسم میآوریم تا از آن مراقبت کنیم. از سوی دیگر هم به دست خود کرِم میزنیم، مویمان را شانه میکنیم، لباس خوب میپوشیم و... . اما هیچیک از اعضای بدنمان نه آنجا که فشار است، ناله و اعتراض میکنند و نه جایی که به آنها میرسیم، فکر میکنند استحقاقش را داشتهاند. آنقدر تسلیماند که حتی تصورش را نمیکنیم چیزی بگویند!
اما مگر خدا هم مالک ما نیست؟ پس چرا اینقدر به او چون و چرا میگوییم؟ وقتی ابتلای سخت میآید، میگوییم به ما اهانت کرده و معترضیم که: «چرا من»! وقتی هم نعمت و راحتی میدهد، فکر میکنیم نتیجۀ خوبیهای خودمان است؛ پس برای خود حساب باز میکنیم و توقعمان بالا میرود که همیشه خدا همینطور گرامیمان بدارد.
همان که قرآن کریم میفرماید: "إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً. إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً. وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً." [3]
به عنوان مثال وقتی عزیزی را از دست میدهیم، درست است که نسبت به او عاطفه داریم و با یاد خاطراتش اشک میریزیم. اما این دلیل نمیشود که دلمان بلرزد، چون و چرا کنیم و فکر کنیم حالا که او رفته، چه بر سرمان میآید؛ انگار خدایی در کار نیست! آیا تا به حال شده به این بیندیشیم که کسی یا چیزی که خدا گرفته، از اول هم مال خودش بوده و حتماً خیر و صلاحی وجود داشته که اکنون آن را گرفته است؟ پس اصلاً آیا میتوانیم اسم کار او را ضرر بگذاریم؟
آری؛ ما در مقابل خدای ضارّ و نافع، کلی سؤال و اعتراض داریم! دربارۀ اشیاء، آنقدر حس مالکیت داریم که حتی فکرش را نمیکنیم علیه ما معترض شوند. اما خود را مملوک خدا نمیبینیم؛ چون به او معتقدیم، اما ایمان و شهود نداریم و عابد هستیم، نه عبد! برای همین وقتی یک گوشه از زندگیمان به هم بریزد، زمین و زمان را به هم میدوزیم.
این نگاه، مشرکانه است. اگر فرعون "أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى" [4] گفت، ما هم خود را صاحب همه چیز میبینیم و خدا را فقط باور داریم، آن هم در ذهن؛ که اگر وجودی بود، در مقابل #ربوبیت و کارهای او صدایمان درنمیآمد.
خدا مالک ما و همه چیز است؛ با این حال به ما اختیار مالکیت داده تا ببیند چه کسی #اختیار خدا را بر اختیار خود برمیگزیند و میبیند که مالک، اوست. اما ما باز خود را مالک میبینیم و در مقابل خواستههای او تسلیم نمیشویم.
البته عالم تکوین و طبیعت، حتی جسم ما که اختیار مستقل ندارد، مملوک و عبد خداست و اعتراضی در برابر او ندارد. اما ما به عنوان موجودات مختار، تکوین را هم متوهّمانه مملوک خود میبینیم و آنوقت انتظار داریم همه طبق میل ما عمل کنند. درحالیکه محال است. اصل مالکیت، ریشه در #ولایت خدا دارد و ولایت، سرپرستی و مالکیت تامّ است. محال است کسی با هریک از مراتب ولایت درافتد و زمین و زمان و هرچه هست، با او درنیفتند!
..........
[2] سورۀ انبیاء، آیات 51 تا 67.
[3] سورۀ معارج، آیات 19 تا 21 : همانا انسان، حریص و کمطاقت آفریده شده؛ چون شرّ به او رسد، جزع و فزع میکند و اگر خیر به او رسد، بخل میورزد.
[4] سورۀ نازعات، آیۀ 24 : من پروردگار برتر شما هستم!
ادامه دارد
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_سیزدهم
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
29 رمضان 1439
بنده و معبود (قسمت سوم)
همه چیز، عبدند و وقتی ببینند کسی در جایگاه مملوکیت خود نسبت به خدا غلط حرکت میکند، نه تنها تحت #اختیار او قرار نمیگیرند، بلکه به او ضرر میرسانند. این درواقع #ولایت است که در مقام «ضارّ» ظهور پیدا میکند و «ضارّ» بودن خدا به همین معناست. او در بطن تمام هستی است و با تمام هستی به چنین فردی پشت میکند.
بنابراین هرچه دنبال عوامل و موانع بیرونی باشیم، به جایی نمیرسیم؛ چون تا خودمان به سوی خدا برنگردیم، هیچ چیز به ما برنمیگردد.
چگونه برگردیم؟ نگاهمان را درست کنیم. با تقلید ظاهری نمیتوانیم به محبوب نزدیک شویم؛ نگاهمان باید توحیدی و همسنخ با محبوب شود. وگرنه با نگاه غلط و طبق همان اندیشهای که هستی را علیه ما کرده، نمیتوانیم شرایط پیشآمده را جبران کنیم و هستی را با خود هماهنگ سازیم.
این اشتباه است که گمان کنیم با خدا آشتی داریم، وقتی با مظاهرش و تمام هستی قهریم! چون مظاهر او در مسیر مملوکیت او حرکت میکنند و اگر ذرهای مالکیت در ما ببینند، دیگر با ما روراست نیستند و اصلاً نمیتوانند باشند.
ما اصلاً صدای هستی را نمیشنویم که بفهمیم خدا از ما چه میخواهد. بعد هم به هستی اعتراض میکنیم که درست شود؛ حال آنکه هستی، درست است و وظیفهاش همین است که وقتی کسی با معبود خود کج رفت، با او کج برود؛ اگرچه آن فرد طبق دریافتهای ذهنی خود، گمان کند طبق فرمان معبودش عمل کرده است.
در آیات بعد، پاسخ مردم به استدلال حضرت #ابراهیم آمده است:
"قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ. قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ. أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ. فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لي إِلاَّ رَبَّ الْعالَمينَ." [5]
گفتند: «[نه؛] اما پدرانمان را بر این مرام یافتیم.» گفت: «آیا نمیبینید آنچه شما و پدران گذشتهتان میپرستیدید، دشمن من هستند؟ مگر پروردگار جهانیان.»
یعنی آنها به ظهور #ربوبیت خدا کار نداشتند و سنّتی که در آبا و اجدادشان دیده بودند، برایشان مهم بود. مثل خیلی از ما که دینمان را موروثی میگیریم و دیگر برای واکاوی و عمیقاندیشی، وقت و حال و انرژی نمیگذاریم. نتیجهاش این میشود که هیچ حرف جدیدی را حتی اگر بهحق باشد، نمیپذیریم.
در طول تاریخ همواره همین بوده و کسانی که براساس جمود ظاهری و ذهنیات خود با دینشان حرکت کردهاند، هر حرف جدید را تکفیر نمودهاند؛ به ویژه عالمان و اندیشمندان آن دین. برای همین حضرت ابراهیم به قوم خود گفت: «نوع پرستش و دین شما، دشمن است»؛ نه کفر و بیدینیتان! بعد هم ربّالعالمین را به آنان معرفی کرد.
البته خبر و شعار نداد؛ بلکه عیناً به آنها نشان داد. کجا؟ آنجا که بتها را شکست یا وقتی به فرمان نمرود، در آتش رفت. حتی جبرئیل که آمد و پرسید چه میخواهی، به او اعتنا نکرد؛ چون میدید خدا بالاتر است و آنچه بخواهد و لازم باشد، خودش میکند [6].
برخلاف ما که تا پایمان در آتش نرفته، ادعایمان تا عرش اعلی بالا میرود. اما همین که خبری شود، دیگر همان ادعا را هم نمیتوانیم بکنیم، چه رسد به عمل؛ چون ادعا عینیت میخواهد و باید در درونمان واقعیت داشته باشد!
..........
[5] سورۀ شعرا، آیات 74 تا 77.
[6] الإحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص24.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_سیزدهم
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
29 رمضان 1439
بنده و معبود (قسمت چهارم)
"الَّذي خَلَقَني فَهُوَ يَهْدينِ. وَ الَّذي هُوَ يُطْعِمُني وَ يَسْقينِ. وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ. وَ الَّذي يُميتُني ثُمَّ يُحْيينِ. وَ الَّذي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لي خَطيئَتي يَوْمَ الدِّينِ." [7]
کسی که مرا خلق کرد، پس هدایت نمود. او به من غذا و آب میدهد و چون بیمار شوم، شفایم میبخشد؛ کسی که مرا میمیراند و سپس زنده میکند؛ و کسی که امید دارم خطای مرا در روز قیامت ببخشاید.
یعنی چه خلقت و #هدایت و چه تغذیۀ جسم، چه روزیهای مادی و چه روزیهای معنوی، همه را او داده و ما را مظهر خود کرده است. پس در همۀ اینها باید دنبال او بگردیم؛ نه که حساب تعدادِ رکعات نماز و روزهها و حجّ و زیارات خود را داشته باشیم و بخواهیم از او پاداشِ اندازه بگیریم. اگر او را ببینیم، اصلاً یادمان نمیماند چه کارهایی برایش کردهایم. در آخر هم او را بدهکار خود نمیدانیم که باید ما را ببخشد؛ بلکه امیدواریم طبق شأن خداییاش ما را ببخشد.
اما وقتی به جای خدا علل و اسباب را ببینیم، وقتی آنها نباشند، خدا را هم نمییابیم. مثلاً وقتی نان و برنجمان تأمین نباشد، فکر میکنیم دیگر خدا نیست و روزیمان را نداده است. نماز هم میخوانیم؛ اما برای خدایی که حضورش را در وجود خود نمییابیم. چرا؟ چون اینطور میبینیم که آسمان میبارد، زمین میرویاند، همسر پول درمیآورد و میخرد، خودمان هم میپزیم و میخوریم؛ پس وقتی اینها نباشند، روزی به ما نمیرسد!
اما روزیرسان فقط خداست و اینها همه، اسباب ظاهری کارند. تنها اوست که "یَرزُقُ و لایُرزَق" و "یُطعِمُ و لایُطعَم" است؛ یعنی نیازِ همه را برطرف میکند و خودش به هیچکس و هیچچیز نیاز ندارد. اما بقیه هرچه و هرکه باشند، روزیشان را از خدا میگیرند. پس نمیتوانند روزیده باشند؛ چون نسبت به چیزی مالکیت ندارند. ما هم اگر روزی را از آنها ببینیم، هزار و یک رذیله، توقع، طمع، دشمنی و... در پیاش میآید.
تجربهاش را هم زیاد داریم. کم نیستند پولدارهایی که همه چیز دارند، اما #آرامش ندارند و نمیتوانند از ثروتشان خوب استفاده کنند. کسانی هم هستند که پول ندارند، اما زندگیشان پرروزی و پربرکت است؛ چون به خدا اطمینان و اعتماد دارند و در سایۀ ربوبیتش با آرامش زندگی میکنند.
این یعنی پول، روزی و روزیرسان نیست. ولی چون ظاهرش پر زرق و برق است، ما نمیخواهیم این نقد را از دست بدهیم و دنبال #برکت و آرامشی باشیم که تجربهاش نکردهایم و چون نمیدانیم یعنی چه، آن را نسیه میپنداریم.
توحید ابراهیمی، این است که نه آب و غذا ما را سیر و سیراب میکند، نه پول و سلامتی به ما چیزی میدهد. اینها همه، کار خدایی است که هر لحظه ما را با جلالهایش در بُعد ناسوتی میمیراند و با جمالهایش در بُعد ملکوتی زنده میکند. پس ما از او طلبکار نیستیم؛ که هرچه در معرفت و عمل برای او کار کرده باشیم، همه از نیرو و توفیق خودش است. تازه باز هم موحّد تامّ نیستیم و خطیئه داریم که امیدواریم ببخشد؛ "أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لي خَطيئَتي".
..........
[7] سورۀ شعرا، آیات 78 تا 82.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_سیزدهم
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
29 رمضان 1439
بنده و معبود (قسمت پنجم)
این پروردگار جهانیان است که #ابراهیم معرفی میکند، نه برداشت ذهنی او از خدا؛ یعنی #ربوبیت او در تکوین و تشریع بیان مینماید. اما کسی که فقط محدودۀ خودش را ببیند، انسانی کوچک با خدایی محدود میشود که نه تنها با دیگران تفرقه دارد، بلکه در درون خود نیز هزار و یک فرقه دارد و از صبح تا شب با توجه به اتفاقات و شرایطی که برایش پیش میآید، بارها دینش و خدایش عوض میشود!
یک دقیقه، خدا برایش عزیز و دوستداشتنی میشود و هزار باز قربانصدقهاش میرود؛ یک دقیقه، دلش از او میگیرد و هزار سؤال و شکایت نسبت به او دارد. حتی حالش در نماز و #قرآن و معنویت هم عوض میشود. غافل از اینکه خدا ربّالعالمین است با همۀ ظهوراتش؛ چه ظهورات ناسوتی که پر از تضاد و کشمکش است و چه ظهورات ملکوتی که عین #آرامش است. همه با هماند؛ ولی انسان محدود نمیتواند ببیند و مدام حالش در مظاهر ربوبیت عوض میشود.
برعکس، کسی که خدا را ربّالعالمین میبیند، نه ربّ محدود خود، همۀ خواستههای خدا برایش یکی است و در خوشیها و ناخوشیها دنبال هیچ چیز نمیگردد، جز خدا. البته به حرف نیست؛ باید در عالمش برویم. اینقدر به ذهنیات، افکار، فرهنگ و سیستم زندگی خود نچسبیم و خود را در دریای ربوبیت خدا رها کنیم.
حضرت ابراهیم پس از اینکه به خدایی خدا اعتراف کرد و همه چیز را از او دید، تازه دست به دعا برمیدارد:
"رَبِّ هَبْ لي حُكْماً وَ أَلْحِقْني بِالصَّالِحينَ. وَ اجْعَلْ لي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ. وَ اجْعَلْني مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعيمِ. وَ اغْفِرْ لِأَبي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ. وَ لا تُخْزِني يَوْمَ يُبْعَثُونَ." [8]
پروردگارا، به من #حکمت ببخش و مرا به صالحان برسان؛ برایم زبان صدق در امتهای آینده قرار ده. مرا از وارثان بهشت و نعمت پایدارت بگردان. پدرم را بیامرز که همانا از گمراهان است؛ و مرا در روز بعث، خوار نکن.
ابتدا از خدا حکمت خواست، یعنی #معرفت به حقیقت اشیاء؛ همان که پیامبراکرم(صلّیاللهعلیهوآله) از خدا خواست: "رَبِّ أرِنَا الأشْيَاءَ كَمَا هِىَ" [9]. ابراهیم از خدا خواست این روش و دین توحیدی او را تا امتهای آخر ادامه دهد و هر کاری برای تربیت او لازم است، همین جا انجام دهد تا به گونهای به عالم بعث منتقل نشود که آنجا خوار و رسوا گردد. کی؟
"يَوْمَ لايَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ. إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ." [10]
روزی که مال و فرزندان سود نمیبخشد، مگر کسی که با #قلب سلیم نزد خدا آمده باشد.
ما هرچه دعا کنیم، سلامت کامل و ماندگار جسمی در #دنیا میسّر نیست و هرکس هرچه هم سالم باشد، بالأخره ناسلامتی برایش پیش میآید تا بهانۀ مردنش شود. روند عالم طبیعت، این است. پس اگر خود را وقف سلامت جسم در دنیا کنیم، فقط انرژیهایمان را هدر دادهایم برای چیزی که نمیتواند باشد.
اما در مقابل، همه میتوانند از نظر معنوی، سالم زندگی کنند؛ البته اگر با طلبهای کاذب، این فرصت را ازدست ندهند. پس بیشتر، سلامت معنا را برای خود و دیگران از خدا بخواهیم که متعلق به قلب و نگاه و بینش است و طبق این آیات، تنها این سلامتی است که در ابدیت به دردمان میخورد؛ وگرنه آن روز حاضریم همه چیز را بدهیم تا نجات پیدا کنیم؛ همان اشیاء و افراد و علل و اسبابی که در دنیا با عشقشان زندگی میکردیم و روزی خود را از آنها میدیدیم.
..........
[8] سورۀ شعرا، آیات 83 تا 87.
[9] شرح اصول كافی ملاّصدرا، ج2، ص110.
[10] سورۀ شعرا، آیات 88 و 89.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_سیزدهم
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
29 رمضان 1439
بنده و معبود (قسمت ششم)
عزیزان، #رمضان به پایان رسید. اما پایان رمضان، #عید_فطر است که حقیقتش تنها با #معرفت حق، محقّق میشود. فطر در لغت یعنی حدوث تحول بعد از نقض حالت اولیه. همانگونه که هنگام افطار، حالت اولیهمان که گرسنگی است، کنار میرود و با خوردن و آشامیدن، حالتمان عوض میشود. فطر هم افطار معنوی است.
البته ما هر روز در این ماه، فرصت داشتیم و باید شخصیتمان زیر و رو میشد و از آنچه بود، وضع بهتر و بالاتری پیدا میکرد. اما اگر هم چنین نبوده، لااقل در عید فطر باید واقعاً آدم دیگری شویم و دیگر آن فرد سابق نباشیم.
افطار یعنی نفی اختیار از خود برای پذیرش تحولی که رمضان در جان ما به فعلیت رسانده؛ یعنی اطاعت و #تسلیم در برابر حق، تا چنان از خودیها بشکنیم که او ظهور پیدا کند. این هم فقط محدود به روز عید نیست؛ بلکه روند زندگی هر روزمان تا سال بعد باید همین باشد. اما اگر در این روز آمرزیده نشویم و افطار معنوی نکنیم، تا سال بعد با خود و هستی درگیریم و نمیتوانیم آن را موافق خود کنیم؛ چون هستی، موافق خداست.
کار هم به إنشاءالله و ماشاءالله درست نمیشود. خدا ما را آفریده، شرایط رشدمان را هم گذاشته تا بذر وجودمان مدام شکافته شود و فعلیتهای جدید بپذیرد. بقیۀ کار با خودمان است تا حرکت کنیم؛ نه اینکه سالها در خور و خواب، غم و شادی، حبّ و بغض و سایر شئون زندگی حیوانی بمانیم و فعلیتمان تغییر نکند!
او کار خود را کرده و به ما نزدیک است. اکنون ماییم که باید به او نزدیک شویم؛ نه اینکه مدام بخواهیم دستمان را بگیرد و بالا بکشد. بعد هم توقع داشته باشیم در هر مسئله، نشانهای ظاهری سر راهمان بگذارد تا وظیفهمان را بفهمیم یا اولیائش را بفرستد که به ما مشاوره دهند و بگویند چه کنیم. تازه اگر هم خطا کردیم، برای راضی کردنش فقط هی بگوییم: «ببخش»! اما واقعاً به اینها نیست و هرچه از این راهها به خدا و اولیائش سیریش شویم، به جایی نمیرسیم.
#قرآن از زبان حضرت #ابراهیم میگوید:
"وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى أَلاَّ أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيّاً." [11]
از شما و آنچه غیر خدا میخوانید، کناره میگیرم و پروردگارم را میخوانم؛ باشد که به خواندن پروردگارم شقی نباشم.
یعنی شرط #دعا و خواندن خدا، عزلت است و در آن صورت است که دعا در مسیر #سعادت میافتد.
اما ما از کدام صنم درون یا بیرونمان کناره گرفته و جدا شدهایم؟ غیر از این است که خدا را با قالب محدود #نفس خود میخوانیم؟ نمیشود سر جای خود بنشینیم و بگوییم: «خدایا، ببخش!» باید جایمان را عوض کنیم و خود را در شرایط درست قرار دهیم. آنوقت حتی نمیخواهد بگوییم: «ببخش»؛ خدا خودش غفّار است، بخشوده میشویم.
خدا در مرحلۀ خلقت، لقمۀ آماده به ما داده؛ اما در حرکت و صعود، خبر از لقمۀ آماده نیست. او ربّ ماست و همۀ شرایط را برای رشدمان گذاشته؛ برنامۀ درست معاش و معاد را در فطرتمان تنظیم کرده؛ از طریق اولیائش نیز معارف عمیق و بسیاری را به ما رسانده است. اما دیگر خودمان باید راه را پیدا کنیم و #تربیت شویم.
باید با #اختیار، خود را به خدا بسپاریم؛ یعنی شرایطش را دنبال کنیم، تسلیم احکام و مقرّراتش شویم و از تکوین و تشریعش به بهترین شکل استفاده کنیم؛ تا بتوانیم اسم «فاطر» الهی را ظهور دهیم و پیوسته و نوبهنو، زیباییهای درونمان را به فعلیت برسانیم.
باشد که در این عید بتوانیم با ورود به عالم عید و درک حقیقت تبریک و فیض شادی حقیقی، خود را بیابیم و زین پس با حرکت درست، کمتر برای اولیاء خدا مزاحمت ایجاد کنیم؛ تا امامی که جهل مردم، مانعِ آمدنش است و از مزاحمتهایی که موجب هلاکت خود آنها میشود، میترسد، ببیند ما آنقدر بزرگ شدهایم که به جای بار، یارش باشیم. پس بیاید و هستی را به نور قدومش روشن و بهرهمند سازد؛ إنشاءالله.
..........
[11] سورۀ مریم، آیۀ 48.
پایان
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_سیزدهم
@Lotfiiazar