eitaa logo
❤️کانال عشق
318 دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
12.7هزار ویدیو
99 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 13 رمضان 1439 عصای موسی (قسمت سوم) ما در همه چیز، خودمان هستیم؛ به ویژه اگر علم و فنّ و موقعیتی هم داشته باشیم. تازه نخود هر آش می‌شویم و مشکلات دیگران را هم می‌خواهیم خودمان حل کنیم. اما نمی‌شود و همیشه مغلوبیم. در سختی‌ها افسرده می‌شویم و بن‌بست می‌بینیم؛ در خوشی‌ها نیز خدا را از یاد می‌بریم و سربه‌هوایی می‌کنیم. در کل، خدا را در حاشیه و دست‌بسته می‌بینیم؛ اما اگر عصا بیندازیم، دست باز او را در متن هر اتفاق می‌بینیم و بانشاط می‌مانیم. ابن‌عربی می‌گوید: اینکه در دست راست (یمین) حضرت است، به او اشاره دارد که در دست عقلش است و ، جانب یمین وجود است که انسان با آن، عطای الهی را دریافت می‌کند و نفسش را نگه می‌دارد. تکیه به عصا نیز یعنی اعتماد به همین نفس در دنیا و در مسیر کمال. کارکرد دیگر عصا یعنی برگ ریختن برای گوسفندان هم به کار گرفتن اوراق علوم نافع و حکمت‌های عملی از درخت روح برای تعدیل قوای حیوانی است. [5] از این جریان، سه نکتۀ تأمل‌برانگیز دریافت می‌شود. اول اینکه خدا با یک نظر به عصای چوبی، آن را از موجودی مادی با آثار جزئی، به جسمی لطیف با آثار قوی معنوی و روحانی تبدیل کرد. پس وقتی پیوسته به قلب انسان نظر می‌کند، چه راحت است که انسان از توجه به امور مادی، به نور معرفت منقلب شود. نکتۀ دوم، اینکه عصای موسی، آن شیء بی‌جان، با یک نظر، اژدهایی شد که تمام سحر ساحران را بلعید. پس چه جای عجب است اگر قلب انسان به مدد الهی، تمام سحرهای نفس امّاره را ببلعد و غول جاذبه‌های آن را مغلوب کند؟ نکتۀ سوم هم اینکه عصا در دست راست موسی بود و به برکت دست راست او اعجاز شد. اما خدا انسان را با دو دست خود یعنی و جلالش آفریده و قلب مؤمن بین دو انگشت اوست. پس هم در جمال و هم در ، خدا با اوست و در هردو جنبه، او را محافظت می‌کند. به راستی قلب، جایگاه بسیار زیبایی دارد. اگر به اسباب و علل ظاهری توجه کند، در حدّ یک عصا کار می‌کند و تکیه‌گاهی ظاهری است که در بُعد حیوانی، کارمان را راه می‌اندازد و در جمال و جلال یا سختی و آسانی، براساس حیوانیت تصمیم می‌گیرد. اما قلبی که از ظواهر رها باشد، نفس امّاره را به زانو درمی‌آورد. ما هم که اسیر نفسمان شده‌ایم و از دستش به ستوه آمده‌ایم، آرام می‌شویم. خدا با نعمت ، زیباترین جلوه‌های محبت و بالاترین علوم و لذت‌های معنوی را به قلب ما داده که هم ظاهرشان از اوست، هم باطنشان. ولی ما فقط ظواهر را دیدیم و از این جاذبه‌ها در بُعد نازل استفاده کردیم. حال آنکه اگر باطن آن‌ها را می‌دیدیم، هم برای خودمان و هم برای دنیایمان آثار نورانی داشت. مثل اینکه ساحران با عصای موسی ایمان آوردند. اما انصافاً ما با این‌همه داده‌های جمالی خدا چه کرده‌ایم؟ فردا چه پاسخی داریم اگر خدا بپرسد: «چرا با قرآنی که برایتان فرستاده بودم، هدایت نشدید؟» که حتی اگر به نورانیت لفظ قرآن یقین داشتیم، بالأخره در اثر تکرار در خواندن آن، اثرش را می‌گرفتیم! .......... [5] تفسير ابن‌عربی، ج2، ص21. پایان @Lotfiiazar
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 14 رمضان 1439 قدرت نفس (قسمت اول) گفتیم حضرت و نشانه‌ای آشکار برای آورد که ابهام‌ها را رفع کند. معجزه، عصای او بود که وقتی آن را انداخت، به ماری بزرگ شبیه اژدها تبدیل شد. در این امر، اسراری است که به برخی از آن‌ها می‌پردازیم. خاصیت انسان این است که اگر بتواند از کثرت به لطافت رو آورد، هرچه اراده کند، همان می‌شود. اگر امروز به اینجا برسد، همین جا قدرت تشخیص پیدا می‌کند و راه کمالش را می‌رود. اما اگر امروز نرسد، فردا به جبر، چشمش را باز می‌کنند و آن‌وقت از تصویری که از خودش رو می‌شود، می‌گریزد [1]. به طور کلی نفس، امّاره است، اما نه فقط به سوء؛ بلکه هرچه نفس بخواهد، چشم همان را می‌بیند، گوش همان را می‌شنود، همان را خیال می‌کند و... . اگر نفس ضعیف باشد، اراده‌اش را فقط در عمق درون خود و در ذهن و فرد انشا می‌کند. شکل حادّش مثل افراد دوشخصیتی یا کسانی که آلزایمر دارند و تصاویر و اتفاقات و اشخاصی را تصور می‌کنند و خودشان آن‌ها را می‌بینند و متأثر می‌شوند. حالت رایجش نیز تصوراتی است که خیلی از ما داریم؛ مثلاً وقتی کسی به ما خوب نگاه کند، فکر می‌کنیم دوستمان دارد یا اگر بد نگاه کند، فکر می‌کنیم دوستمان ندارد. اما اگر با اصالت ندادن به بدن و برگرداندن وجهۀ از آن، نفس خود را قوی‌تر کنیم، نفس به عالم اصلی خودش گرایش پیدا می‌کند که با عقل اتحاد دارد و آن‌وقت می‌تواند در بیرون از خودش هم انشا کند؛ مثل حضرت مریم که فرشته‌ای در قالب انسان برایش ممثّل شد و حضرت عیسی را به او داد. در قیامت هم فعل انسان نیست که برایش مجسّم می‌شود و او را عذاب یا پاداش می‌دهد؛ بلکه خود فاعل براساس نیت و انگیزه و نگاهش، به صورت‌های گوناگون مجسّم می‌شود. نماز و روزه و عبادت همیشه نور است؛ اما اگر نفس کسی که نماز خوانده و روزه گرفته و عبادت کرده، اهل ریا و خودنمایی یا سایر نیت‌های بد و ناخالص بوده باشد، فعلش هم دیگر صورت نورانی خود را ندارد، چون قائم به همان نفس است. درواقع هرکس مطابق اندوخته‌های درونی که دارد، در بیرون به صورت خارجی ملکات درونی‌اش محکوم است. یعنی هر وصفی را که در نفس خود ملکه کرده باشد، اینجا هم نتواند، در برزخ و قیامت با همان روبه‌رو می‌شود. حال اگر این ملکه در فعلش باشد، با صورت آن ملکه در بیرون مواجه می‌شود و اگر ملکه در فکر و اندیشه‌اش باشد، خودش صورت خارجی آن ملکه را پیدا می‌کند. مثلاً صورت ملکۀ غضب، شیر و پلنگ و... است و صورت ملکۀ زخم‌زبان، عقرب. البته همۀ این‌ها به اذن تکوینی خداست، نه مستقل. اما به هر حال، نفس چنین قدرتی دارد. همۀ موجودات در ذات خود، وصل به خدا و اسماء الهی و تسلیم انسان هستند. درنتیجه انسان می‌تواند با تربیت و تقویت نفس خود، آن‌ها را به گونه‌ای که خودش می‌خواهد، انشا کند. .......... [1] سورۀ ق، آیۀ 22 و سورۀ عبس، آیات 34 تا 36. ادامه دارد... @Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 14 رمضان 1439 قدرت نفس (قسمت دوم) ماجرای نیز همین است. اولاً نشان می‌دهد حضرت آن‌قدر لطیف و قوی شده بود که می‌توانست به خواست خدا در اشیاء بیرونی تصرف کند و اثر و خاصیت آن‌ها را تغییر دهد. ثانیاً عصا وقتی مار و اژدها می‌شود، باطن نفس را نیز نشان می‌دهد که چگونه مثل یک اژدها تعین گرفته و یک روز، تمام قوایش را می‌بلعد. ضمن اینکه واژۀ عصا، هم‌ریشه با عصیان به معنی نافرمانی است و ظهورش به شکل اژدها، نوعی ارتباط این اعجاز با معنای لغوی خود را مشخص می‌کند. چون کار خدا دارد و اگر حکمتی در کار نبود، می‌توانست چیز دیگری رابه جای عصا، به اژدها تبدیل کند. در مجموع، این یعنی اژدها که صورت ملکۀ کفر فرعون است، تحت اطاعت موسی قرار گرفته و آن سیّئه به حسنه تبدیل شده است. این هم قدرت مؤمن است که وقتی در میدان جلال قرار گیرد، آن را به جمال تبدیل می‌کند؛ چنان‌که شرک را به اخلاص، بی‌تابی را به صبر، انتقام را به عفو، کینه را به محبت و... مبدّل می‌سازد. این اژدها نیز در دست موسی، مطیع و تسلیم اوست و در دست فرعون، سرکش و نافرمان است و همه چیز را می‌بلعد. همان‌گونه که بدن مرتبۀ نازل نفس است، آن عصا مظهر صفات نفس شده و به حیات نفس، زنده بود. همان‌گونه که وهم و خیال و قوا و اعضا همه تحت تسلط نفس‌اند، آن عصا نیز تحت ارادۀ موسی بود و موسی هر کاری اراده می‌کرد، می‌توانست با آن انجام دهد؛ و چنان‌که نفس، فانی‌کنندۀ موهومات و متخیلات است، آن عصا نیز به ارادۀ نفس موسی و به اذن خدا، همۀ سحر ساحران را در سلطۀ خود داشت و همه را بلعید. این، مقام نفس انسانی است که برای انبیاء، در بالاترین رتبه ظهور پیدا می‌کند. اما همۀ انسان‌ها این مقام را دارند. به طور کلی بدن، مرتبۀ پایین نفس است که برای صعود از اسفل‌سافلین باید غلظت و محدودیت خود را کنار بزند و لطیف شود. یعنی چیزهایی غیر از دیدنی‌ها و صداهای مادی ببیند و بشنود و بویی غیر از بوهایی که از ماده برمی‌خیزد، استشمام کند و...؛ چه بوها و صداها و دیدنی‌های نورانی را در میدان طاعت و چه ظلمانی‌ها را در معصیت. اما ما چقدر غافلیم که این‌ها برایمان محال شده و تصورش را هم نمی‌کنیم! ما حتی قدرت نداریم ارادۀ خود را بر چشم و گوش و دهان خود حاکم کنیم؛ برای همین هم کارهایی انجام می‌دهیم که دوست نداریم و بعد پشیمان می‌شویم. این یعنی نتوانسته‌ایم قبل از انجام، بدی آن کارها را بچشیم و پیش از آنکه خرابی دنیایشان آشکار شود، خرابی ملکوتی‌شان را حس کنیم. در خیرات هم کارمان شده حسرت و ای‌کاش، خوش‌به‌حالش و التماس دعا! چون طعم شیرین آن خیر و خالص شدن برای خدا را نچشیده‌ایم. البته خدا توبه را قبول می‌کند؛ اما بالأخره بدی‌هایی که می‌کنیم و خوبی‌هایی که نمی‌کنیم، تأثیر خود را در غلظت نفسمان می‌گذارند و به این راحتی هم پاک نمی‌شوند. البته در امور دنیایی، قدرت نفسمان را به ظهور رسانده‌ایم و هرچه بخواهیم، می‌کنیم. مثلاً وقتی می‌خواهیم به کسی کلک بزنیم یا برای تلافی، آبرویش را ببریم یا شخصیت غلط خود را توجیه کنیم، می‌فهمیم چقدر توانمند و همه‌کاره‌ایم! اما غافلیم که این قدرت نفس ما، یک حرکت جمالی ابدی نیز دارد که می‌توانیم به آن برسیم. ما با این غفلت، نفسمان را که می‌توانستیم لطیف و رها کنیم، ثقیل و آلوده کرده‌ایم و اکنون آن‌قدر با اهل‌بیت(علیهم‌السلام) فاصله داریم که نمی‌توانیم هم‌جوارشان باشیم. مقام آن‌ها پیش‌پاافتاده نیست که فقط با علم و نماز و روزه بشود همراهشان شد. باید نفسمان قوی باشد و بدنمان آن‌قدر لطیف شود که قدرت تشخیص پیدا کند تا همان‌طور که زبری و نرمی و سردی و گرمی را می‌فهمیم، خوب و بد و و را نیز قبل از انجام تشخیص دهیم. ادامه دارد... @Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 14 رمضان 1439 قدرت نفس (قسمت سوم) این عصایی است که اگر به اذن و موافقت خدا به آن اعتماد و از آن استفاده کنیم، به ما کمک می‌رساند؛ اما اگر آن را مستقل ببینیم و به آن توجه کنیم، اژدهای خطرناکی می‌شود که خودمان را می‌بلعد! همۀ اسباب زندگی چنین‌اند، ازجمله مال و مقام یا حتی همسر و فرزند. برای همین است که خداوند در قرآن می‌فرماید: "يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوّاً لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ." [2] ای مؤمنان، همانا برخی از همسران و فرزندان شما، دشمنتان هستند؛ از آن‌ها بر حذر باشید. یعنی بدون اذن خدا که همان احکام و آداب شرعی و نیز اصول و قوانین هستی است، در محبت آن‌ها تصرف نکنید. همۀ معرفت‌ها و همۀ عبادات، همین را می‌گویند. علل و اسباب تا وقتی مفیدند که مانع توجه به خدا نباشند و حجاب انسان نشوند. انسان به هر وسیله‌ای توجه می‌کند، باید بدون انگیزۀ مادی و به مقصد حق و لقاء پروردگار باشد. وگرنه حتی اگر وسیلۀ معنوی باشد، می‌شود همان آمیخته به و نماز آلوده به ریا که می‌فرماید [3]! اگر این حقیقت را بفهمیم، می‌گذاریم صراط مستقیم [4]، ما را در خود ببلعد؛ که همه چیز را درست و نورانی می‌کند و برایمان نگه می‌دارد. اما اگر این را نفهمیم، اژدها می‌بلعد و همه چیز را خراب و ظلمانی می‌کند. ما به عنوان انسان می‌توانیم با قوّت ناطقۀ خود بر همۀ نیروهای درونی و بیرونی غالب شویم و با درک عقلی، مقتضیات بُعد دانی خود را کنار بزنیم. ما عصایی داریم که اگر به نور خدایی آن را به کار گیریم، هرچه را ساحران وهم و می‌بافند، از بین می‌بریم و قوّۀ وهم و خیال را تسلیم و می‌کنیم تا به خدا ایمان آورند [5]. همان‌گونه که بر عالم دانی تسلط پیدا کرد و به مشیت خدا، نیروهای غیبی از طریق او ظهور یافت. .......... [2] سورۀ تغابن، آیۀ 14. [3] سورۀ یوسف، آیۀ 106 و سورۀ ماعون، آیات 4 تا 6. [4] خاصیت صراط هم بلعیدن است. [5] در آیات 115 تا 121 سورۀ اعراف آمده است: ساحران، جادوی خود را انداختند و چشم مردم را با سحرشان بستند. همه از مارهای دروغین آن‌ها ترسیدند. اما این نمایش باطل نمی‌توانست همیشگی باشد و خدا به موسی فرمود همان جا از بین رفتن آن‌ها را به همه نشان دهد. آنجا بود که ساحران، حقیقت را دیدند و ایمان آوردند. ادامه دارد... @Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 14 رمضان 1439 قدرت نفس (قسمت چهارم) هرچه تعلقات و جاذبه‌های بُعد حیوانی را در درون خود کم‌رنگ کنیم، نفسمان در ظهور اراده و قدرت نافذ الهی قوی‌تر می‌شود و بر خود و اشیاء، بیشتر تسلط پیدا می‌کنیم. این نیروی غیبی، اولین چیزی است که خدا به انبیاء نشان می‌دهد تا به نحوی سازنده، فقر خود دانی و غنای خود عالی و ربّانی را که متصل به خداست، ببینند. به سایر انسان‌ها نیز وقتی بخواهند راه درست را بروند و او انتخابشان کند، در رتبۀ خودشان نشان می‌دهد. حال چه با جلوۀ ، مثل ماری که برای فرستاد و چه با جلوۀ ، مثل ید بیضا یا ندای مستقیم الهی. راه درست چیست؟ آغازش است، اما باید به مقصدش رسید. البته تا قدم اول را برنداریم، اصلاً به راه نیفتاده‌ایم. اما اگر هم قدم اول را با نگاه به مقصد برنداریم، نمی‌رسیم. کسانی که در ظاهر می‌مانند و به بطن نمی‌رسند، همین‌اند؛ همچون خر آسیاب که دور خود می‌گردد و از جایش تکان نمی‌خورد [6]. پس در نماز و روزه و سایر عبادات باید به سوی مقصد، سیر کنیم؛ همان که می‌گوییم: قربةً إلی الله. یعنی در این اعمال، تکرار وجود ندارد و هر بار، قدمی رو به جلو برداشته می‌شود. نه مثل ما که بعد از عمری عبادت، آدم دیگری با افکار، روحیات، امیال، حبّ و بغض‌ها و انتخاب‌های متفاوت نشده‌ایم و در هر نماز و هر رمضان، دوباره تکرار می‌شویم! خلاصه آنکه وقتی موسی را انداخت و عصا به اژدها تبدیل شد، فرعون بسیار ترسید و اطرافیانش گریختند. فرعون حتی خواست ایمان آورد. اما هامان، او را منصرف کرد و گفت: «می‌خواهی تسلیم کسانی شوی که آن‌ها را بنده و بردۀ خود گرفته‌ای و بر مال و جان و زندگی‌شان ربوبیت می‌کنی؟!» [7] دربارۀ معجزۀ ید بیضا نیز به طور مختصر باید بگوییم: دست، مظهر قدرت و فعالیت انسان است که گذاشتن آن به حالت تسلیم و تضرع در گریبان، به معنی نفی استقلال از خود و دست‌بسته رفتن نزد خداست. نتیجۀ این سیر، نورانیت وجود و فنای کامل قدرت و فعالیت انسان در خداست؛ همان دستی که بدون هیچ عیب و نقص، روشن و درخشنده از گریبان بیرون می‌آید. اما کسی که خود را ببیند، یونس هم باشد، دچار ظلمت می‌شود و باید در شکم نهنگ برود [8]. .......... [6] بحارالأنوار، ج1، ص208. [7] أطيب البيان في تفسير القرآن، ج10، ص24. [8] سورۀ انبیاء، آیۀ 87. پایان @Lotfiiazar
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران شب بیست و سوم رمضان 1439 تأثیر عالِم (قسمت اول) آخرین شب قدر است و ما مهمان داریم. امشب ملائکه می‌آیند و درِ همۀ ما را می‌زنند تا وارد شوند و این خانه را که متعلق به خداست، به صاحبش برگردانند. اما اگر فکر و دلمان ذره‌ای در جای دیگر باشد، از آن برمی‌گردند. فرض کنید شخص بسیار مهم و صاحب کمالاتی قرار است مهمان خانه‌مان شود. چه می‌کنیم؟ غیر از اینکه نه تنها خانه را مرتب و تمیز می‌کنیم و می‌کوشیم فضا از همه نظر در آرامش باشد، بلکه از فرزندانمان هم می‌خواهیم آرام باشند و سر و صدا نکنند. امشب نیز اگر داریم که مهمان می‌آید، آرام باشیم و لااقل این چند ساعت را از تعلقات خالی شویم. تجرد و بی‌توجهی به اطراف را یاد بگیریم و تمرین کنیم. این‌قدر حواسمان به گرما و سرما و شلوغی نباشد. یک امشب را به چشم و گوش و ذهن و زبانمان بگوییم: ساکت! مهمان امشب، برای همه می‌آید و به ویژه اگر دل خالی و آماده ببیند، در آن نزول اجلال می‌کند. اگر ساکت باشیم، می‌توانیم هرچه ضعف و بی‌ارادگی و هرچه خواست و میل نازل داریم، در مقابلش بگذاریم تا او همه را به قدرت، اراده، عقل و عشق متعالی تبدیل کند. قدر این شب و قدرِ آمدن خود به این مجالس را بدانیم و خالی و با یقین بنشینیم؛ وگرنه بی یقین، بهره‌ای نمی‌بریم. در آمده است که حضرت عرضه داشت: «خدایا، من برای هر خیری که به سویم بفرستی، فقیرم.» [1] خدا پیوسته خیرات را نازل می‌کند؛ اما ظرف خالی می‌خواهد تا آن را بگیرد و از حضور خدا پر شود. فقیر یعنی از خودش هیچ نداشته باشد و خود را نه صاحب مال و مقام ببیند، نه صاحب و کمال و نه صاحب و ایمان. بداند که هرچه هست، از خداست و او همواره در برابر خدا هیچ است. خیرات الهی تنها به این‌گونه افراد اصابت می‌کند. ولی ما اغلب پر می‌آییم و در مقابل خدا، کلی شأن و دارایی و پیش‌زمینه برای خود داریم. یعنی با چتر، زیر باران خیرات می‌رویم! در شب‌های قبل، از علم گفتیم که مساوی و ظهور وجود است و در رتبۀ انسان شامل سه بُعد « نفس و مبدأ و معاد»، «شناخت عوامل هلاک و نجات و اصلاح و تعدیل نفس» و «شناخت احکام » می‌شود. این علم، همان علم انسانی است که دل را برای قبول در سیر صعود و مظهریت آن، آماده می‌کند. از این لحاظ، انسان‌ها را سه دسته معرفی کردیم: - عالِم یعنی کسی که با علم کامل، تمام استعدادهایش را به ظهور رسانده و می‌تواند در نفس و قلب دیگران کار کند و با ظهور استعدادهایشان، آن‌ها را عروج دهد. - متعلّم یعنی کسی که نفس و قلب خود را به عالِم سپرده تا با تبعیت از او، استعدادهایش به ظهور رسد. - کسی که نه عالِم است، نه متعلّم؛ و همچون خس و خاشاک، به هر بادی تغییر جهت می‌دهد. .......... [1] سورۀ قصص، آیۀ 24: "...رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ". ادامه دارد... @Lotfiiazar
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 27 رمضان 1439 ید بیضا (قسمت اول) پس از بیان فرار موسوی، از معجزۀ گفتیم؛ حیاتی که در باطن علل و اسباب است و اگر ظاهرشان کنار رود، کار خدایی می‌کند. دیدیم هر تکیه‌گاهی که ظاهر جمادی دارد، چنین است و در پسِ پرده، به وجود قوی حق متصل است. ما نیز با شناخت وجه جمادی و کنار زدن آن و نیز شناخت وجه عالی و به کار گرفتن آن، به تعلق اصلی وجودمان که عین ربط و اتّکا به عظمت و قدرت الهی است، می‌رسیم و می‌توانیم مشکلات درونی و بیرونی را حل کنیم. اعجاز دوم که پس از عصا آمده، ید بیضاست: "وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذا هِيَ بَيْضاءُ لِلنَّاظِرينَ" [1]. نزع یعنی کندن و هرکس ادعایی در و خدا دارد، حتماً باید نزع داشته باشد. دست به ویژه دست راست هم نشان قدرت و توانمندی است. حضرت موسی وقتی خود را کنار گذاشت و اولاً با انداختن عصا، اتّکا به اسباب بیرونی را کنار زد و ثانیاً با دست‌بسته شدن در مقابل خدا از قدرت خود دل کَند، نور قدرت الهی برایش آشکار شد و را به راحتی مغلوب کرد. درحالی‌که تا وقتی نزع انجام نشده بود، شکست یا فرعون، ممکن نبود. به طور کلی هرکس بخواهد قدرت درونی و برهان خدایی را آشکار کند، حتماً باید از قدرت خود بکَند و در مقابل خدا سپر از دست بیندازد؛ تا بتواند بر فرعونیت و قومش که همان لشکر جهل و نفس امّاره‌اند، پیروز شود. البته منظور این نیست که ضعیف شود؛ بلکه یعنی قدرت‌های موهومی را که به او شأن و شئون می‌دهد و او خود را صاحب آن‌ها می‌بیند، کنار بزند تا بتواند به قدرت الهی و وجود خدایی‌اش قدرتمند شود. موسی اول دستش را نزع کرد و بعد دستش نورانی شد. ما نیز باید هر دستی را که در محدودۀ تولد تا مرگ متعلق به ماست و هر قدرتی را که در دنیا و برای جلب سود و دفع ضرر دنیا برایمان کار می‌کند، نزع کنیم تا ظلمتش از بین برود و وجه الهی‌اش که تضعیف‌کننده و شکست‌دهندۀ دشمن است، روی کار بیاید. البته هر قدرتی از خداست؛ اما تنها کسی این را می‌فهمد، که هرگز خود را نبیند و دست خود را نزع کند. معجزۀ عصا و نیز یعنی: هرچه در بیرون یا درون برایت مهم است و خود جزئی‌ات را تعریف می‌کند، باید کنده شود. البته نزع، این نیست که اسباب و قدرت‌ها را دور بیندازیم؛ بلکه یعنی وجود خود را رها کنیم تا فقط نیاز و لذت بُعد ماده‌مان با آن‌ها برآورده شود؛ اما قلبمان از آن‌ها لذت و بهره نبرد و به عالم خودش بپردازد. .......... [1] سورۀ شعرا، آیۀ 33: و دستش را [از گریبان] کَند؛ پس در مقابل بینندگان، سفید و درخشنده بود. ادامه دارد... @Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 27 رمضان 1439 ید بیضا (قسمت دوم) علاوه بر سورۀ شعرا، در آیات دیگر نیز از این معجزه سخن گفته شده؛ ازجمله: "وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى." [2] جناح، بال پرواز ماست یعنی و . ضمیمۀ دست به جناح یعنی را به جانب عقل و بدن را به جانب نفس بکشانیم تا بدن، و عقلمان لطیف و نورانی شود و به جای وهم و عقل جزئی، تحت تسلط روح باشد. طبق آنچه در لغت‌نامه‌ها آمده، بیضا، سفیدی، نور و روشنایی است؛ برترین رنگ و به معنای شادی و مسرّت در مقابل سیاهی که غم و اندوه است. هم یعنی نعمت، بخشندگی و نکویی؛ حجت بسیار روشن و آشکار؛ دستی که بدون منّت و خواهش، انواع حاجت‌ها را برآورده می‌کند. این مسئله در انسانی بسیار مهم است. حتی انسان‌هایی که ظاهراً خیلی مؤمن نیستند، ولی دست باز و بی‌منّت دارند، خداوند در مقطعی به آن‌ها توفیق می‌دهد و برمی‌گردند. اما کسانی که ظاهراً متشرّع‌اند و برعکس، دست باز ندارند و حسابگرند (نه مقتصد)، یعنی مشکل می‌دهند و خرج می‌کنند حتی برای خودشان، در ظاهر دین و هستی می‌مانند و هیچ‌گاه نمی‌توانند به عمق الهی برسند. سوء هم در لغت‌نامه‌ها و ، به معنای بد و قبیح، زشتی، عیب، فساد عمل، ضرر و زیان، ناراحتی، هرچه انسان را غمگین کند، توجه به بُعد شخصی و بدن (مثل جریان حضرت آدم در جنّت اسماء)، گمراهی، استکبار و خودبینی، پیروی هوای نفس، گناه و تجاوز، شرک و کفر، هلاک و... آمده است. راه نجات از سوء نیز تکفیر است: "...عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ..." [3]. درواقع سوء، ناپسندی‌هایی است که علاجش پوشاندن است و یا از طریق هجرت و اذیت کشیدن در راه خدا محقّق می‌شود، یا با صدقه، نماز، زکات، ایمان، عمل صالح، تقوا، پرهیز از کبائر و مهم‌تر از همه، دیدن برهان ربّ و به عقل فعال وصل شدن. همچنین با توبۀ سریع و بدون تأخیر؛ یعنی وقتی هریک از مصادیق سوء آمد، سریعاً یک خوبی و حسنه بیاوریم که بتواند آن را بردارد. با نزع قدرت، از همۀ این سوءها بری شد؛ ما هم در رتبۀ خود می‌توانیم بری شویم و از بیماری توهم و تخیل نجات یابیم. درواقع تمام قدرت‌ها و تمام موجودیت ما نور است؛ اما چون در قالب مادی اشیاء ظهور پیدا کرده، ظلمانی شده و اگر از این ظلمت کنده شود، همان نور است. یعنی فکر و خیال و قدرت‌های بدنی ما مثل دیدن و شنیدن، تا وقتی در قالب محدود ماده‌اند، نورشان پنهان است. باید از محدودیت این قالب کنده شوند تا نورشان روشن شود. دست، مظهر قدرت و فعالیت موسی بود و خدا به او فرمود آن را نزع کند و بر گریبان نهد. یعنی: در مقابل تو دست‌بسته‌ام؛ "مُقَدِّمُكُمْ أَمَامَ طَلِبَتِي وَ حَوَائِجِي وَ إِرَادَتِي فِي كُلِّ أَحْوَالِي وَ أُمُورِي" [4]. برای همین وقتی بیرون آمد، جز نور الهی از آن مشاهده نمی‌شد. .......... [2] سورۀ طه، آیۀ 22: دستت را به پهلویت ضمیمه کن و آن را درخشنده و بی عیب بیرون آور؛ این هم نشانه‌ای دیگر. [3] سورۀ تحریم، آیۀ 8: باشد که پروردگارتان سیّئات شما را تکفیر کند و بپوشاند. [4] زیارت جامعۀ کبیره: شما را بر طلب، نیازها، خواسته‌ها و اراده‌ام در تمام امور و احوالم مقدم می‌دارم. ادامه دارد... @Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 27 رمضان 1439 ید بیضا (قسمت سوم) ما نیز باید نگاه و تفکر خود را به وجود، دارایی‌ها و قدرت‌هایمان درست کنیم. اگر نور وجودمان روشن شود، دیگر این‌همه «چه‌کنم» و بن‌بست نداریم. چگونه؟ دست خود را ببندیم تا قدرت حقیقی بیاید و عقلمان را به بسپاریم تا به نور روشن شود؛ وگرنه با ، موافق و همگام می‌شود و به توهم، روی می‌آورد و دیگر حقایق الهی را نمی‌پذیرد. اینجاست که خود را به هر آب و آتشی می‌زند تا دنیایش تأمین باشد، اما از آخرتش غافل می‌شود. مثلاً سلامت جسم خود یا فرزند از سلامت روح برایش مهم‌تر می‌شود. چون کار نفس، تدبیر معاش است و گذرا؛ و کار روح، تدبیر معاد است. تدبیر معاش و ساختن نیز بدون در نظر گرفتن مدبّر حقیقی که خداست، مکدّر و محدود به جزئیات و سود و زیان شخصی می‌شود و دیگر نور ندارد. چنین نفسی، قدرت دریافت مواهب ربّانی را ندارد و الهی را که هر لحظه هست، نمی‌گیرد. البته هرگز به هیچ‌کس مانند انبیاء وحی نمی‌شود. اما تعلیم ، آن‌به‌آن از فاعل(خدا) به همۀ انسان‌ها افاضه می‌شود و آن‌ها هر لحظه باید قابلیت داشته باشند تا بپذیرند. درواقع خدا با علم اسمائش با همۀ ما ارتباط برقرار می‌کند که پیوسته به جانمان وحی می‌شود؛ نه که یک بار تعلیم اسماء کرده باشد و دیگر تمام. قرآن نیز برای این وحی شده تا ما را به ارتباط درونی‌مان با خدا، توجه دهد. ولی ما نه این وحی بیرونی را درمی‌یابیم و نه آن وحی درونی را. خدا دائم‌الفیض است. ما نیز اگر موحّدیم و واقعاً می‌خواهیم در مراتب حرکت کنیم، باید قابلیت دائمی داشته باشیم؛ یعنی به اسباب بیرونی و درونی نظر نداشته باشیم تا نفسمان که در حال تعین گرفتن است، بتواند از روح و عالم اسماء، نور قدسی و صفای الهی بگیرد، به علم و قدرت تشخیص برسد و از جرئی‌بینی، احساسی بودن و چرتکۀ سود و زیان مادی زدن، رها شود. خلاصه آنکه عصای و ، دو بود که نه تنها برای نابودی ، بلکه آمد تا خود موسی از هرچه دور و بر خود می‌بیند و حتی از خود و هرچه در درون خود به آن اتّکا دارد، چشم ببندد و به فنای ذات برسد. چنان‌که در آیۀ بعد می‌فرماید: "لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى" [5]؛ و این ارائۀ آیات آفاقی و انفسی برای نفس موسوی بود. اشاره کردیم که جریانات گوناگون زندگی حضرت موسی و قوم بنی‌اسرائیل، از پربسامدترین آیات قرآن است که در بسیاری از سوره‌ها به آن اشاره شده و این، درجۀ اهمیت آن را نشان می‌دهد. حال آنکه از زندگی پیامبراسلام(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) این‌همه مطلب نیامده؛ چون مقام آن حضرت، مخصوص خودش است و اصلاً قابل تعلیم نیست که کسی بخواهد حقیقت آن را در خود جستجو کند. او خودش آیۀ کبرای خداست. البته او برای ما اسوه است؛ ولی ازآنجاکه حتی ترک اولی نداشته، حرکت سایر انبیاء به ویژه حضرت موسی را راحت‌تر می‌توانیم بشناسیم و با آن سیر کنیم. اما نکند این‌ها برایمان شعار شود! نکند فقط بشنویم و همین شنیدن را جایگزینِ شدن بدانیم! زمان، زمان بدی است و شرایط برای دریافت این حقایق، خیلی سنگین است. در این فریبستان، نفْس‌ها ضعیف و علم‌ها حصولی شده است. اما باز ما آرزومندیم و طلب درک حقیقت را داریم. قدری زحمت بکشیم؛ عاشقانه و عارفانه، نیاز قوی خود را درک کنیم، سر خوانِ سخاوتمندانۀ قرآن برویم، با آن انس بگیریم و برای درک تعابیر انفسی، آن را به نطق بکشیم. بدانیم قرآن، منتظر است تا دوستی، آشنایی، در مقابلش بنشیند و او آنچه را پیوسته در خزانۀ وجودش نورافشانی می‌کند، به آن دوست برساند. خدای مهربان، همواره به داد ما رسیده‌ای و می‌رسی؛ اما باز تو به ما نزدیکی و ما از تو دوریم. ساده‌ترین حرف‌های تو و اولیائت را حتی نمی‌فهمیم که بخواهیم عمل کنیم! دیگر بیا و این فاصله را معجزه‌آسا بردار. .......... [5] سورۀ طه، آیۀ 23: تا از بزرگ‌ترین آیات خود به تو نشان دهیم. پایان @Lotfiiazar
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 28 رمضان 1439 رها و بی‌رنگ (قسمت اول) آیۀ 22 سورۀ طه را در توضیح مرور می‌کردیم. دانستیم این موضوع، کنایه از آن بود که: اگر نزد خدا دست قدرت و اختیار خود را ببندی و تواضع و خشوع داشته باشی، نورانیت درونت ظهور پیدا می‌کند و از هر نقص و عیب و زشتی، پاک می‌شوی. و این لازمۀ حرکت حضرت بود. چون هرکس می‌خواهد فرعون بیرون را شکست دهد، حتماً باید پیش از آن، درونش یعنی لشکر جهل را شکست دهد و تعلقات، باورها و امیالی را که به عالم تولد تا مرگش محدود است، در درون بشکند، تا قدرت الهی از طریق او ظهور پیدا کند و بتواند در مقابل فرعون بایستد. گفتیم دربارۀ ما نیز همین است و باید از تمام حول و قوّۀ خود در پیشگاه خدا ببُریم. نه اینکه ابزار و آلات را از دست بدهیم و خود نیز بیکار و باطل در گوشه‌ای بنشینیم؛ بلکه هم ابزار و هم قدرت خود را در مسیر خواست خدا و به حول و قوّۀ او ظهور دهیم. یعنی در هیچ تصمیم و هیچ اخلاق و اندیشه‌ای که نهایتاً در فعلمان ظاهر می‌شود، پای میل خود را راه ندهیم. برخلاف اینکه ما عادت کرده‌ایم تصمیم‌ها و گرایش‌های خود را سریع و بدون تأمل، به فعل درآوریم! خداوند حتی به پیامبر خود می‌فرماید: وقتی می‌رسد، نباید عجله کند و سریعاً آن را به زبان آورد یا نفسش را در آن دخالت دهد [1]! اما ما که ماییم و پیامبر نیستیم، اصلاً به وحی درونی خود توجه نمی‌کنیم که بخواهیم آن را درک نماییم. حتی باور نداریم که در درون به ما وحی می‌شود و در هر امر، اول اوست که تصمیم می‌گیرد و اگر آرام باشیم، با ندای قلبمان از خواست و اراده‌اش آگاه می‌شویم. پس ما قبل از هر چیز باید باور کنیم که: "لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ"؛ و آن‌گاه حول و قوّۀ خود را به او بسپاریم. انبیاء و اولیاء در مقابل خدا، تمام آزادی‌ها را از خود سلب کرده‌اند و هیچ برداشتی از خود ندارند که بخواهند خواست و ارادۀ خدا را طبق آن تفسیر کنند. ازاین‌رو همان چیزی را برداشت می‌کنند که خدا می‌خواهد. ولی اغلب ما که مدّعی بندگی و ایمانیم، برداشت‌های شخصی و پیش‌زمینه‌های ذهنی داریم و این از مشکلات عمیقی است که باعث تشتّت و تفرقه بین دین‌داران شده است. به عنوان مثال، این روایت را بسیار شنیده‌ایم که: "حُبُّ عَلِيٍّ(علیه‌السلام) حَسَنَةٌ لَايَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ" [2]. برداشت و ذهنیت ما از این روایت، آن است که اگر محبت علی(علیه‌السلام) را داشته باشیم، هرچه بدی کنیم، ضرری به ما نمی‌رسد! حال آنکه این یعنی علی(علیه‌السلام) ذاتاً حسنه است که در دل هرکس باشد، در عمق سیّئه هم برود، ضرر نمی‌بیند. نه که مرتکب شود و گناه در او تأثیر نگذارد؛ بلکه سیّئه در جان او راه نمی‌یابد و اصلاً گناه نمی‌کند. مثلاً اگر مجبور شود در جمع غیبت بنشیند، آن‌قدر حضور حق در وجودش قوی است که نه غیبت می‌کند و نه گوشش غیبت می‌شنود؛ نه اینکه تازه چون محبّ است، با خیال راحت‌تر غیبت کند و به امید بخشش باشد! وگرنه سیّئه اصلاً نمی‌گذارد نور محبت در دل انسان، سالم بماند و محبّ هم اگر گناه کند، محبتش آسیب می‌بیند. آن‌وقت می‌شود مثل خیلی از ما که عمری است هم محبت داریم و هم گناه می‌کنیم! .......... [1] سورۀ طه، آیۀ 114 و سورۀ حاقّه، آیات 44 تا 46. [2] نهج الحق و كشف الصدق، ص259. ادامه دارد... @Lotfiiazar
هدایت شده از ❤️کانال عشق
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران 28 رمضان 1439 رها و بی‌رنگ (قسمت سوم) در آیۀ 32 سورۀ قصص نیز آمده است: "اسْلُكْ يَدَكَ في جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقينَ." [5] موضوع واحد است؛ اما قرآن، آن را با تعابیر گوناگون آورده تا رتبه‌های مختلف، حقیقت را دریابند و بیدار شوند. اینجا هم مطلب را با واژۀ "اسْلُكْ" بیان کرده و یعنی داخل کردن، نفوذ و راه پیمودن معنوی و اعتقادی. جناح نیز که گفتیم به معنی بال و بازوست و «سلوک ید در جناح» که آیه فرموده، کنایه از خضوع و خشوع و اخلاص است. خدا خواسته حضرت از خود و از هر رنگی کاملاً جدا شود و با فروتنی به پیشگاه او رود. یعنی: با نور قدرتی که خدا در قلبت تجلی کرده، دستت را بیرون آور و قدرتت را به کار گیر. رَهب نیز اضطراب و ترس است؛ یعنی: هرآن از خودت بترس تا دچار خودبینی و خودخواهی نشوی. این مأموریت، جدی است و باید با قاطعیت، سکون و آرامش دل و بدون اضطراب بروی تا پیروز شوی. ید بیضا، نشان از قدرت انسان دارد و در همۀ انسان‌ها هست. در اصل، عین نور است؛ اما چون در قالب ماده آمده، ممکن است اسیر توهم و دچار سوء، بیماری و زشتی شود. انسان برای آنکه از این ظلمت و سوء درآید، باید دست خود را در تمام مراتب وجودش بسته نگه دارد و بگذارد حیات، علم، اراده و قدرت خدا ظهور پیدا کند و او گوش و چشم و زبانش شود. این همان رهایی است که همیشه می‌خواهیم داشته باشیم و برای بیعت با امام زمان و حضرت حجت(عجّل‌الله‌فرجه) چاره‌ای جز آن نداریم. وگرنه عمل و و اعتقادمان به تنهایی کارساز نیست؛ چون همه را با دست خود و با حول و قوّه و فهم خود انجام می‌دهیم. درواقع به جای ، فهم دینی داریم و بیشتر طبق فهم خود عمل می‌کنیم تا اصل دین. باید به برسیم، یعنی خلاصی از خود؛ و این برای ما مستلزم احتیاط در همه چیز است. یعنی چشم و گوش و... را از هرچه به درستی‌اش اطمینان نداریم، ببندیم؛ که «این دهان بستی، دهانی باز شد» و چشم و گوش و سایر قوا نیز. آن‌وقت همه چیز را آن‌گونه که هست، می‌فهمیم و دنیا و زشت و زیبایش را درست می‌بینیم. در غیر این صورت، خیلی از ابتلائات الهی را زشت و برعکس، عمل سوء خود را حسنه می‌بینیم؛ چون خود را می‌بینیم. اما اگر چشم درونمان باز شود، می‌بینیم که هستی، همه زیباست و تنها زشتی، همان و سوء ماست. خدایا، ساعات آخر این مبارک‌ترین ماه است و کم‌کم سفرۀ عامّت دارد جمع می‌شود. تو در این دَم آخر، کرور کرور و بی‌حساب می‌بخشی؛ که اگر بخواهی حساب بکشی، کارمان زار است. حالا که به لطفت ما را در این روزها و شب‌ها زنده نگه داشته‌ای، معجزه‌آسا و درهم، همۀ تعلقات و رنگ‌هایمان را بگیر و رهایمان کن. ما نمی‌توانیم! خیلی ضعیفیم. حتی قدرت درک و هضم شنیده‌ها را نداریم که بفهمیم و عمل کنیم؛ از بس فرهنگ زندگی‌مان از آن دور است. اما تو می‌توانی در چشم بر هم زدنی، همۀ سوء را در ما تکفیر کنی و علم و اراده و قدرت و حیاتی را که ذهنمان به آن معنا داده، بر ما بپوشانی تا وجودمان نورانی شود. در این فرصت واپسین از تو می‌خواهیم آنچه در روزهای گذشته کوتاهی کرده‌ایم، بر ما ببخشایی و آنچه در ساعات آینده قابل جبران است، به همۀ ما عنایت فرمایی؛ ای مهربان‌ترین. .......... [5] دستت را در گریبانت ببر تا درخشنده و بدون سوء درآید و آن را از ترس به سینه‌ات ضمیمه کن؛ این‌ها دو برهان از پروردگارت به سوی فرعون و قومش است که همانا گروه فاسقان‌اند. پایان @Lotfiiazar
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ 🍃 جان، ای زینت پدر تو وارث پیامبرانی، اما تفاوت‌ها داری. اگر قوم نافرمانی‌اش کردند، دیگر پیش چشمان او برادرش را ذبح نکردند. اگر بر نافرمانی قومش غضب کرد، تو در برابر آن‌همه جهل امت جدّت گفتی: "مَارَأیتُ إلّا جَمیلاً". 🍃 اگر انواع مصیبت در چندین سال بر سر آمد و او صبر کرد، تو در یک نیم‌روز تمام مصائب را دیدی. نه غلط گفتم! تو از چهارسالگی که وصیت مادرت را شنیدی، صبرت آغاز شد. اگر یعقوب با امید برای یوسفش گریه کرد و می‌دانست پیراهن خونین او دروغ است، تو با چشمان خود دیدی که گرگان، دور یوسفت را گرفته‌اند و او را می‌درند. 🍃 نگویم از که خنجر گلوی پسرش را نبرید؛ اما پیش چشمان تو عزیزت را... . اگر ابراهیم کعبه بنا کرد و حج به جا آورد، تو در کربلا دور حقیقت کعبه طواف کردی و هروقت رفتی تا شهدا را با خود به خیمه بیاوری، سعی صفا و مروه نمودی. و اگر ابراهیم در آتش کافران رفت و "بَرداً وَ سَلاماً" بیرون آمد، تو در آتش جهل این امت رفتی و سوختی تا کودکان و زنان نسوزند. 🍃 در آخر، تو وارث و احمدی و همچون علی(علیه‌السلام) که ولایت محمد(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) را جانشین شد، تو نیز با دستان مبارک حسین(علیه‌السلام) امانتدار او شدی و را زنده کردی. ای بانوی خیر و زیبایی که نگاهت همیشه در ما جاری است؛ به ما دورماندگان از زمانمان نظری خاص بینداز و ما را از غفلت برگشتن به روزمرگی نجات بده. ◾️ ◾️ ◾️ ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ @Lotfiiazar