بسماللهالرحمنالرحیم
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
جلسۀ هشتم، 22 رجب 1439
چرا فراق؟ (قسمت اول)
دانستیم هر نوع پیشزمینۀ ذهنی و دریافت شخصی از مراتب حیات و هستی، قید و حجاب است و میتواند مانع فیضگیری از #روح و وجود و درنتیجه ثقیل ماندن #جسم و #نفس در مسیر حرکت به سوی حق شود.
گفتیم از عمیقترین قیدها، پیشزمینۀ #علم و عمل و حتی #نبوت است. دیدیم حضرت #موسی در ظاهر، مقامش خیلی بالاتر از آن بندۀ مخصوص خدا بود؛ پیامبر اولوالعزم بود، اعجاز داشت، #وحی میگرفت، مردم را هدایت میکرد و... . اما با اینکه #سلوک ظاهری و فعلی و حتی تخلق اوصافی به فضایل الهی داشت، دنبال چیز دیگری بود تا قلبش تکان بخورد و حرکت کند. خدا هم خواست خود را و مقام #ولایت را به او نشان دهد؛ همان مقامی که در هبوط به آدم، در آتش به #ابراهیم و در شکم نهنگ به #یونس نشان داده و آنها را در عالمش برده بود.
موسی با بندۀ مخصوص خدا ملاقات کرد و به او گفت: «آمدهام تابع تو باشم؛ چون میخواهم حرکت و رشد کنم.» اما پاسخ شنید: «تو استطاعت #صبر با من را نداری.» موسی باز اصرار کرد و بالأخره با او همراه شد؛ فقط به این شرط که هیچ سؤالی نپرسد. اما همین که او کشتی را سوراخ کرد، موسی گفت: کار بدی انجام داده و میخواهد مردم را به کشتن دهد! این دیگر سؤال هم نبود، بلکه محکوم کردن بود؛ همان کاری که #خوارج با علی(علیهالسلام) کردند و او را محکوم و برایش حکم صادر نمودند.
آن بندۀ خاص به موسی یادآوری کرد که قرار بود چیزی نپرسد. اما موسی باز دست برنداشت و خواست در مسیر تبعیت بماند:
"قالَ لاتُؤاخِذْني بِما نَسيتُ وَ لاتُرْهِقْني مِنْ أَمْري عُسْراً." [1]
[موسی] گفت: مرا به آنچه فراموش کردم، مؤاخذه نکن و کارم را بر من سخت نگیر.
یعنی: زیاد به رویم نیاور و سرزنشم نکن! حالا یک خطا مرتکب شدهام؛ ببخش و اینقدر سخت نگیر. اما مسئله، ارتباط شخصی نبود که جای بخشیدن باشد؛ ولایت بود و میخواست راه ببرد. پس سختگیری لازم بود.
خلاصه، آن دو دوباره به راه افتادند؛ تا آنکه جوان نورسیدهای را دیدند و بندۀ خدا او را کشت. موسی دوباره معترض شد که: «چرا این جوان را بیدلیل کشتی؟! این چه کار عجیبی بود که کردی؟» آن بندۀ خاص هم بر موسی اتمام حجت کرد که: «نگفتم صبر نداری؟» و موسی گفت: «اگر پس از این چیزی پرسیدم، دیگر همراهیام نکن!»
..........
[1] سورۀ کهف، آیۀ 73.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رجب1439
#جلسه_هشتم
@Lotfiiazar
هدایت شده از ⚜ بزم اندیشه ⚜
نظر امام علی(علیهالسلام) این بود که با قرآنهای سرنیزه بجنگند؛ ولی نظر #خوارج خلاف این بود.
نظر امام حسن(علیهالسلام) صلح بود و نظر عدهای جنگ.
نظر امام حسین(علیهالسلام) بیعت نکردن با یزید و رفتن به کوفه بود و نظر عدهای چیز دیگر.
جایی هم نظر امام بخشیدن و گذشتن است و نظر من تلافی و انتقام و... .
و تاریخ نشان داده است که نظر دادن در مقابل ولیّامر، کافی است برای خروج از دایره #ولایت.
برگرفته از بحث #ریشههای_بنیادین_اخلاق
📱@Lotfiiazar
🌐 hamgaman-institute.ir