خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر مشهد
13 ذیالقعده 1439
یاران ولایی (مسلمانیِ سلمان)
قسمت سوم
امام، حقیقتی بینهایت است و ما در برابر او هیچ نیستیم. برای رسیدن به او باید همۀ شأن و شئون را مثل برگهای پاییزی از وجود خود بریزیم؛ چه شئون مادی و چه شئون معنوی، چه شأن خوبی و بزرگی و چه شأن بدی و ناقابلی. امام اصلاً تیپ و شخصیتی را که با این ادبنماییها برای خود ساختهایم، نمیخواهد و نمیپسندد.
شک داریم؟ اگر واقعاً خود را مؤدب میدانیم، پس چرا در مقابل خدا و اولیائش اینهمه نظر میدهیم و علامت سؤال و تعجب داریم؟ این بیادبی نیست؟ آیا دوست نداریم کاش امام را میدیدیم و خودمان همه چیز را برایش گزارش میدادیم؟ اما اگر او نخواسته باشد و ما سرخود چنین کنیم، اسائۀ ادب نکردهایم؟
نکند وظیفۀ خود میدانیم که اگر نزد امام باشیم، همه چیز را برایش تعریف کنیم تا آگاه شود! اما اولاً او هرچه را خدا بخواهد، میداند و نیازی به گفتن ما نیست. ثانیاً
#وظیفه، آن است که خود او تعیین کند. قرار است ما نباشیم تا او باشد و ما عرضاندام نکنیم، تا او ارادهاش را در ما و از طریق ما به ظهور رساند. اما این خودسریها یعنی «من هستم»!
اینها به لفظ نمیآید. باید آنقدر سکوت در مقابل او را تمرین کنیم تا بچشیم که اگر ما نباشیم، درک حضور او چه لذتی دارد. باید در درونمان ساکت باشیم نسبت به همهمه و هیاهوی همۀ «من»ها، خوب یا بد. از خودمان کاری نکنیم [1]. اگر ساکت باشیم، ندای امام را در درونمان میشنویم که دستورش چیست؛ آنوقت عمل کنیم. میبینیم چقدر زیبا تمام زمین و آسمان، حقیقت خود را به ما نشان میدهند و هر کاری کنیم، حتی آب خوردن، آثار نورانی در ما میگذارد.
اما گرفتاری بزرگ ما این است که به جای باطن و حقیقت، درگیر ظاهریم و شخص میبینیم. امام و ولیّ خدا وقتی از خدا حرف میزنند، فقط او را نشان میدهند و اصلاً خودشان دیده نمیشوند. اما ما محو حقیقت نیستیم که به شخص توجه نکنیم. برای همین دنبال
#جسم آنها هستیم و ارتباط ظاهری میخواهیم. آرزو داریم امام را ببینیم و حضوری از او بپرسیم که در ریزترین صحنههای زندگی چه کنیم. اما با اینهمه معارفی که در سیره و روایات و نیز از طریق بزرگان به ما دادهاند، در درون خود نمیرویم تا جواب را همان جا و از حقیقت وجودمان بگیریم.
فکر نکنیم اینها یعنی
#هدایت شدهایم و با
#ولایت امام حرکت میکنیم. ما هنوز خودمان هستیم و با او یکی نشدهایم. تازه میگوییم: «اگر شما را نبینم و کنارتان نباشم، در جهنم دنیا غرق میشوم» و اشک میریزیم: «بی تو میمیرم!»
اما مگر او بر جان ما ولایت و إشراف ندارد؟ وقتی اراده کرده از او دور باشیم و او را نبینیم، حتماً لازم است و حکمت دارد. از این گذشته اگر واقعاً بی او هستیم، دلیلی برای ماندنمان نیست؛ چه بهتر که بمیریم! ولی اگر باور داریم که با اوییم و حضورش را مییابیم، با ندیدنش نمیمیریم. واقعاً ما با اینهمه شخصبینی، در ابدیت که عالم باطن است، چه داریم؟
بیایید تمرین کنیم که وابسته به شخص نباشیم. فقط هدف و حقیقت را ببینیم؛ او را ببینیم، نه خود را. بفهمیم او در ظاهر همیشه با ما نیست.
#سلمان و
#ابوذر هم که در عصر غیبت نبودند، از علی(علیهالسلام) جدا شدند. رسمش همین است. پس وقتی میگویند برو، برویم و همانطور که برایمان پیش میآورند، عمل کنیم؛ نه که خودمان برنامه بریزیم.
متأسفانه شخصبینی و عدم
#یقین ما به حضور امام نمیگذارد هیچوقت به او نزدیک شویم؛ با تمام خوشخدمتیهایی که به خیال خود میکنیم. از بس این «بی تو» و «با تو»ییها سرگرممان میکند، اصلاً نمیفهمیم ولایت، وادی «من تو او» نیست و ما هرجا باشیم، با اوییم؛ و چون نمیفهمیم، واقعاً «بی او میمیریم و جهنمی میشویم»!
اما برای یاران حقیقی، غیبت امام با ظهور او فرقی ندارد. نه چون همیشه او را از نزدیک میبینند و در غیبت هم به او دسترسی دارند تا دربارۀ همه چیز از او مشاوره بگیرند؛ بلکه چون قالب خود را شکستهاند و با او یکی شدهاند.
..........
[1] غیر از واجبات که چه اطاعت حق باشد و چه آمیخته به هوای نفس، باید انجام دهیم.
ادامه دارد...
#خلاصه
#ذیالقعده1439
#جلسه_چهارم
@Lotfiiazar