سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر قزوین جلسۀ اول، 4 شعبان 1439 عباس و مشیت حق (قسمت چهارم) اغلب اوقات، ما حول اسباب و علل می‌چرخد که مشیتشان مثل خدا احسن نیست. برای همین گاه برای اینکه از یک چاله درآییم، در هزاران چاه می‌افتیم و راه نجاتی نمی‌یابیم. پس به و به خدا در ما کجاست؟ مگر نمی‌گوییم: "اُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ"؟ مگر او را رزّاق و شافی و غفور و... نمی‌دانیم؟ پس کو؟! آن جماد و نبات است که کارش با ، راه می‌افتد. اوج ما به عنوان انسان، به الله که جامع همۀ اسماء خداست، برمی‌گردد و از او باید کمک بگیریم. عقیده‌مان هم همین است؛ اما برخلاف عقیدۀ افلاکی خود، ارتباطی با آسمان نداریم و خاکی و دنیایی زندگی می‌کنیم. اگر هم ظاهراً توکل کنیم، با نگاه به اسباب و علل و این و آن، از خدا کمک می‌خواهیم که درواقع توکل نیست و نتیجه هم نمی‌دهد. توکل، آن است که در مقابل مشیت خدا، دست خود را ببندیم و فقط به عمل کنیم؛ نه اینکه با تمام وجود به اسباب و علل روی آوریم و هر کاری بکنیم تا به بُعد خاکی‌مان ضرر نرسد. حضرت عباس مثل ما نبود، چون ناملایمات بُعد خاکی را ضرر نمی‌دید. ولی ما این‌ها را ضرر می‌بینیم و چون می‌ترسیم، به هر قیمتی شده، از اسباب کمک می‌گیریم. خلاصه اینکه اگر می‌بینیم اوضاعمان درست نمی‌شود، برای این است که مطلوباتمان در رتبۀ انسانی نیست و خدا و خود را نیافته‌ایم. دین را در ظواهر می‌دانیم و منتظر نتیجۀ کارهایمان هستیم. خدا را هم موجودی در بیرون می‌بینیم که یا کریم و رحیم است و هرچه کنیم، فردا می‌بخشد و ما را به می‌برد یا در کمین نشسته که هر خطایی کردیم، ما را عذاب کند و باید از او بترسیم! اما خدا این نیست و باید حضور جامع او را در همۀ لحظات زندگی بیابیم. پایان (علیه‌السلام) @Lotfiiazar