•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ ✍ دوست عزیز کپی و ارسال رمان به کانالها و گروها و پیویتون حرااامه❌ بادیدن سعید تمام حرفاش دوباره یادم اومد. -سلام باآرومترین صدایی که از حنجرم بیرون اومد جواب دادم و ازکنارش رد شدم -زهرا !!! بی اعتنا به صداکردنش به راهم ادامه دادم. دنبالم اومد. -زهراخواهش میکنم یه لحظه وایسا میخوام باهات حرف بزنم... بالاجبار ایسادم و با غیض به طرفش برگشتم و گفتم: -فک نکنم حرفی بین ما مونده باشه پسرخاله -میخوام ح..حلالم کنی معذرت میخوام فکر نمی کردم کار به اینجا بکشه... پوزخندی زدم و باتمام حرصی که داشتم تو چشماش نگاه کردم و گفتم: -حلالت کنم؟؟؟به همین راحتی تویه آدم خودخواه و از خود راضی هستی که فقط به فکر منافع خودتی. هرچندبرام مهم نیست که ازدواج ماجور نشد، چون هر آدمی با اونی ازدواج میکنه که لایقش باشه.توهم برو فعلا خوش باش ولی بدون واگذارت میکنم به همون خدایی که برا صادر کردن حکمش نیازی به سند و مدرک نداره! -خواهش میکنم زهرا چرا اینجوری حرف میزنی مگه من چیکارت کردم این ازدواج اگه هم اتفاق میفتاد، هیچ کدوم خوشبخت نمیشدیم. آقاجون طرز تفکر قدیمی بود فکر کرده ماباهم خوشبخت میشیم. بغض کردم و چونم لرزید این حالمو سعید هم فهمید انگشتمو به نشانه تهدید به طرفش گرفتم و گفتم: -اولا... بعداز این حق نداری منو با اسم کوچیک صدا بزنی. آب دهنمو به زور قورت دادم تا جلوی بغضمو بگیرم ،نمیخوام بیشتر ازاین جلوش خورد بشم . -ثانیا، من ازاینکه بهم خورده ناراحت نیستم اتفاقا خیلی هم خوشحالم چون اعتقادات من و تو زمین تا آسمون باهم فرق کرده، ازاین ناراحتم که تومنو پلی برای رسیدن به خواسته های خودت کردی...اونهمه زخم زبون شنیدم. خاله باهم حرف نمیزد. مامانم باهام قهر بود الانم ازنظر همه من شدم یه آدم بی احساس و سنگدل، توشدی یه آدم مظلوم و بی گناه !! -من معذرت میخوام. اصلا فکرشو نمی کردم اینجوری بشه. خواهش میکنم حلالم کن، تا عڋاب وجدانم کم بشه. باتمام حرصی که داشتم گفتم: -خیلی هم خوش خیال نباش به همین راحتیا ازدلم بیرون نمیره.توهم برو به خوشگذرونیت برس. ببخشیدیادم نبود خواستگاریت!!! ♥️پارت‌اول‌رمان‌ ‌💕👇 https://eitaa.com/eshgheasemani/74667 .... 🚫 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @eshgheasemani •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞