#قسمت_اول
#م_کلاته
(مامان
#مرتضی ۵ سال و ۸ ماهه،
#فاطمه ۳ سال و ۹ ماهه و
#مجتبی ۱۱ ماهه)
سال ۷۵ در شهر تهران چشم به جهان گشودم.😉
اما ساکن شهر مقدس قم شدیم.
رشتهی دبیرستانم معارف اسلامی بود.😍
سوم دبیرستان هم درسم خوب بود هم یه پام تو فعالیتهای فرهنگی بود.
دوست داشتم زودتر ازدواج کنم.
الحمدلله همون سال شرایطش پیش اومد.☺️
ازدواج و خواستگاریمون کاملا سنتی بود.
فردای عقدمون ، من امتحان نهایی تاریخ داشتم.🤦🏻♀
به قول آقای همسر، امتحان تاریخی تاریخ...😅
بعد از مراسم عقد، نشستم سر کتاب و به سختی چند تا درس خوندم.
فقط خدا کمک کرد که تونستم امتحانم رو خوب بدم.
با همین وضعیت، باقی امتحانهای نهایی رو هم دادم و تو آزمون ورودی حوزه شرکت کردم.
سال ۹۲ سطح ۲ حوزه رو شروع کردم درحالیکه ۱۷ ساله بودم.
درسها سخت بود.😄
اما چون همسرم هم طلبه بودن تو درسها کمکم میکردن.
تازه سال اول رو تموم کرده بودم که عروسی کردیم
و رفتیم سر خونه و زندگی خودمون.👰🏻🤵🏻
اما یه شهر دیگه، تهران!
به حوزه تهران انتقالی گرفتم و حسابی مشغول درس خوندن بودم.
اقوام فکر میکردند از بس که من سرم تو درس و کتابه نتونم خیلی به زندگیم برسم.
اوایل خیلی حرفهای😜 آشپزی میکردم و با اعتماد به نفس فراوون☺️ مهمون هم دعوت میکردم.😂
از برنج بدون روغن و ماشهای نپخته براتون بگم تا گوشتهای سوخته.😂
ولی دوری از خانواده برای من عاملی بود که به استقلالم کمک کرد.
استقلالی که اگر در شهر مادر و پدرم زندگی میکردم ، شاید دیرتر حاصل میشد.🧐
از بچگی عاشق بچه بودم.👶🏻
با دیدن بچه، دستها و پاهام شل میشد و بغلشون میکردم.
البته داداشم رو هم خودم بزرگ کردم. ۱۱ سال اختلاف سنی داشتیم و عاشقش بودم.😍
از همون بعد از عروسی دوست داشتیم خیلی زود یه عضو جدید رو به خونمون دعوت کنیم.
تا اینکه یک ماه بعد، خدا یه نینی کوچولو بهمون داد.
حالا باردار هم بودم.🤰🏻
یعنی هم باید به خودم میرسیدم، هم به کارهای خونه و هم به درسهای حوزه.
مسیر حوزه طوری بود که باید با اتوبوس میرفتم و میاومدم و این شرایط رو سختتر میکرد.
همسرم تصمیم گرفت صبحها یه جوری از کوچه پس کوچهها من رو برسونه که هم یه مقدار برای من راحتتر باشه و هم تو طرح ترافیک نریم.
به شدت ویار داشتم.
سر کلاسها حالم بد میشد و به سمت سرویس بهداشتی میدویدم.🤮
سرویس بهداشتی طبقه بالا بود اما به جای آسانسور پلهها رو دو تا یکی میکردم.
وقتی درس میخوندم، حالم بهتر میشد.
شبها که خوابم نمیبرد یا از حال بد بیدار میشدم، درس میخوندم.😍
من عاشق درسام بودم و هستم...
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif