#ف_ایرانی
(مامان #فاطمه ۱.۵ساله)
دخترم از همون هفتههای اول تولدش بد خواب بود.
و هنوز هم ادامه داره...
ما بهش میگیم شبکاری😅
چند وقتی بود که الحمدلله خواب دخملی بهتر شده بود ولی دیری نپایید که...😞
دوباره #بدخوابیهای دخترم زیاد شده بود. حتی تا ۵ صبح و من هم باید بیدار میموندم.
تقریبا کل روزم (از صبح تا ظهر) به خواب با دخترم می گذشت😣😅
و هروقت باخانوادهم تماس میگرفتم از بدخوابی شکـــایت میکردم و اونها هم خیلی خیلی ناراحت میشدن.😣
دیگه صبرم تموم شده بود.
چند شب پیش با ناراحتی به همراه التماس، دعواش میکردم که تورو خدا بخواب!😰
خیلی از این بابت غر میزدم و کلافه بودم👿
تا اینکه امروز اتفاقی افتاد که خدا خواست تا من حواسم به نعمت بزرگ وجود دخترم باشه.
یه لحظه از اتاق بیرون رفت و ظاهرا یک قطعه سیبزمینی درشت رو گذاشته بود توی دهنش🤭
متوجه شدیم که صدای خفگی و سرفهی بچه میاد!
دویدم بیرون و دیدم رنگش سیاه شده. سریع به روش کمکهای اولیه خوابوندیمش روی دستمونو ضربه میزدیم ولی بچهم داشت از دستم میرفت.😭
سیاه شد و یکدفعه بیحال افتار روی دستم.
احساس میکردم بچهم داره از دست میره😞 همسرم ناگهان گرفتشو باضربهای خاص که خودشون آموزش دیده بودن، نفسش رو باز کردن تا آمبولانس رسید. الحمدلله نفس بچه برگشته بود ولی...
من مردم...😭
و پشیمون بودم از اون همه ناراحتی و گلهای که کردم.
خدا رو شکــر کردم که دوباره دخترم رو بهم بخشید... 💞
گاهی وجود بعضی از نعمات برام خیلی عادی و یا حتی خسته کننده میشه و خدا با یک تلنگر بهم یاد آوری میکنه.
اما متأسفانه کمی که میگذره و مسائل و سختیها هجوم میارن، شکر نعمات زندگیم، میره در دورافتادهترین نقطهی سرزمین افکارم.😞
سعی میکنم یادم باشه همیشه قدردان نعمتهای خداوند باشم، مخصوصا دراوج سختیها.😇
پ.ن۱: پرستارها کامل چکاپ انجام دادن و الحمدلله مشکل رفع شده بود.
پ.ن۲: اون ضربهای که همسرم زدن (هایملیخ) نام داره که برای همین مساله خفگی ناگهانی استفاده میشه. البته در کودکان و زنان باردار روشش متفاوته.
#سبک_مادری
#شکر_نعمت
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#قسمت_اول
#م_کلاته
(مامان #مرتضی ۵ سال و ۸ ماهه، #فاطمه ۳ سال و ۹ ماهه و #مجتبی ۱۱ ماهه)
سال ۷۵ در شهر تهران چشم به جهان گشودم.😉
اما ساکن شهر مقدس قم شدیم.
رشتهی دبیرستانم معارف اسلامی بود.😍
سوم دبیرستان هم درسم خوب بود هم یه پام تو فعالیتهای فرهنگی بود.
دوست داشتم زودتر ازدواج کنم.
الحمدلله همون سال شرایطش پیش اومد.☺️
ازدواج و خواستگاریمون کاملا سنتی بود.
فردای عقدمون ، من امتحان نهایی تاریخ داشتم.🤦🏻♀
به قول آقای همسر، امتحان تاریخی تاریخ...😅
بعد از مراسم عقد، نشستم سر کتاب و به سختی چند تا درس خوندم.
فقط خدا کمک کرد که تونستم امتحانم رو خوب بدم.
با همین وضعیت، باقی امتحانهای نهایی رو هم دادم و تو آزمون ورودی حوزه شرکت کردم.
سال ۹۲ سطح ۲ حوزه رو شروع کردم درحالیکه ۱۷ ساله بودم.
درسها سخت بود.😄
اما چون همسرم هم طلبه بودن تو درسها کمکم میکردن.
تازه سال اول رو تموم کرده بودم که عروسی کردیم
و رفتیم سر خونه و زندگی خودمون.👰🏻🤵🏻
اما یه شهر دیگه، تهران!
به حوزه تهران انتقالی گرفتم و حسابی مشغول درس خوندن بودم.
اقوام فکر میکردند از بس که من سرم تو درس و کتابه نتونم خیلی به زندگیم برسم.
اوایل خیلی حرفهای😜 آشپزی میکردم و با اعتماد به نفس فراوون☺️ مهمون هم دعوت میکردم.😂
از برنج بدون روغن و ماشهای نپخته براتون بگم تا گوشتهای سوخته.😂
ولی دوری از خانواده برای من عاملی بود که به استقلالم کمک کرد.
استقلالی که اگر در شهر مادر و پدرم زندگی میکردم ، شاید دیرتر حاصل میشد.🧐
از بچگی عاشق بچه بودم.👶🏻
با دیدن بچه، دستها و پاهام شل میشد و بغلشون میکردم.
البته داداشم رو هم خودم بزرگ کردم. ۱۱ سال اختلاف سنی داشتیم و عاشقش بودم.😍
از همون بعد از عروسی دوست داشتیم خیلی زود یه عضو جدید رو به خونمون دعوت کنیم.
تا اینکه یک ماه بعد، خدا یه نینی کوچولو بهمون داد.
حالا باردار هم بودم.🤰🏻
یعنی هم باید به خودم میرسیدم، هم به کارهای خونه و هم به درسهای حوزه.
مسیر حوزه طوری بود که باید با اتوبوس میرفتم و میاومدم و این شرایط رو سختتر میکرد.
همسرم تصمیم گرفت صبحها یه جوری از کوچه پس کوچهها من رو برسونه که هم یه مقدار برای من راحتتر باشه و هم تو طرح ترافیک نریم.
به شدت ویار داشتم.
سر کلاسها حالم بد میشد و به سمت سرویس بهداشتی میدویدم.🤮
سرویس بهداشتی طبقه بالا بود اما به جای آسانسور پلهها رو دو تا یکی میکردم.
وقتی درس میخوندم، حالم بهتر میشد.
شبها که خوابم نمیبرد یا از حال بد بیدار میشدم، درس میخوندم.😍
من عاشق درسام بودم و هستم...
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#قسمت_اول #م_کلاته (مامان #مرتضی ۵ سال و ۸ ماهه، #فاطمه ۳ سال و ۹ ماهه و #مجتبی ۱۱ ماهه) سال ۷۵ در
#قسمت_دوم
#م_کلاته
(مامان #مرتضی ۵ سال و ۸ ماهه، #فاطمه ۳ سال و ۹ ماهه و #مجتبی ۱۱ ماهه)
من و همسرم تا آخر خرداد امتحان داشتیم و
چند روز بعد، پسر کوچولوی ما به دنیا اومد.👶🏻
من به توصیه مسؤولین آموزش، برای ترم بعد مرخصی گرفتم.
تو همین دوران به خاطر شرایط کاری همسرم برگشتیم قم.😍
ترم بعد رو هم مرخصی با امتحان گرفتم تا بتونم بهتر شرایط رو مدیریت کنم.
از وقت های پرت مثل شب و عصر استفاده میکردم و درس میخوندم.
با یکی از دوستام درسها رو مباحثه میکردم.
همسرم هم اگر جایی مشکلی داشتم، کمکم میکرد.
این ترم هم با موفقیت سپری شد و پسر کوچولومون برای ترم مهر، یک سال و سه ماهه شد.👶🏻
حوزهمون برای بچههای بالای یک سال، مهدکودک داشت.🤩
منم تصمیم گرفتم بصورت حضوری برم سر کلاس.🗒
هفته اول تا پسرم به محیط مهدکودک عادت کنه خیلی سخت بود اما بعدش هر روز خودش با شور و شوق، کیفش رو برمیداشت و میدوید به سمت مهدکودک.
مهد رو خیلی دوست داشت و بهش خوش میگذشت.
ترم بعد تصمیم گرفتیم یه کوچولوی دیگه رو به جمع خونوادهمون اضافه کنیم.😍
اون ترم هر روز صبح باید پسرم رو بغل میکردم و همراه ویارهای شدیدی که همدم هر روزم بود، مسافتی رو میرفتم تا به سرویس حوزه برسم.🚌
کمر دردهام که به خاطر بغل کردن پسرم و حمل کردن کیف پر از کتابم بود به علاوه بقیه مشکلات یک زن باردار، اوضاع رو سخت و همسرم رو خیلی نگران کرده بود.
اگر میتونستن صبحها من و پسرم رو تا حوزه میرسوندند که یه کم کارم کمتر بشه. ولی بیشتر اوقات باید بغلش میکردم.😕
هوا هم سرد شده بود و مریضیهای گوناگون شروع شد.🤧
وقتی بچهها مریض میشدند، اجازه نداشتند مهد برن.
این در حالت کلی خیلی ایدهآل به نظر میرسه،
اما تصور کنید!
بچهات مریضه و کسی نیست که بچه رو نگه داره.
بچه رو هم نمیتونی ببری سر کلاس چون اجازه نمیدن!
شما هم اجازه غیبت نداری!
و از این دست مشکلاتی که زیاد بود.😤
باید چکار میکردم؟؟🧐
یه روز متوجه شدم که امروز روز آخریه که امکان غیرحضوری کردن درسها وجود داره.
هیچی از غیرحضوری نمیدونستم و فقط اطلاعیه رو روی برد حوزه دیده بودم.
یه سر به مرکز غیرحضوری زدم و یه سری اطلاعات اولیه گرفتم که بازم هیچی نفهمیدم😅 اسکورم و فایل و ...🤨
تو ساعت آخر با توصیه اکید همسرم رفتم برای درخواست غیرحضوری کردن دروس.
چون معدلم خوب بود، راحت با درخواستم موافقت شد.😊
تو این چند سال، جزو طلاب ممتاز بودم و ازم تقدیر میشد.
از اون ترم روند درس خوندن من تغییر کرد.😉
غیرحضوری!
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#قسمت_دوم #م_کلاته (مامان #مرتضی ۵ سال و ۸ ماهه، #فاطمه ۳ سال و ۹ ماهه و #مجتبی ۱۱ ماهه) من و همس
#قسمت_سوم
#م_کلاته
(مامان #مرتضی ۵ سال و ۸ ماهه، #فاطمه ۳ سال و ۹ ماهه و #مجتبی ۱۱ ماهه)
از اون ترم روند درس خوندن من تغییر کرد، غیرحضوری!😉
شبها و عصرها رو اختصاص دادم به درس خوندن. گوش کردن فایلهای صوتی دروس اوایل خیلی سخت بود.
مخصوصاً کار کردن با لپتاپ و این حرفها.
اما کمکم یاد گرفتم چکار کنم.☺️
صوتهایی که راحتتر بودند رو با سرعت دو برابر پخش میکردم و فرصتم رو برای صوتهای سختتر میذاشتم.
تا روزهای آخر خرداد، اکثر امتحانام رو دادم. فقط چند تا از امتحانا موند برای بعد از به دنیا اومدن دختر نازم. 👧🏻
ترم تابستون هم چند تا درس برداشتم و گذروندم.
تابستون که رفتم امتحانم رو بدم، همسرم پسرم رو نگه داشت و من مجبور بودم دخترم رو با خودم ببرم.😌
چند ماه بیشتر نداشت و احتمالاً سر و صدایی ایجاد نمیکرد.
کتاب رو سه دور خونده بودم و حفظ حفظ بودم.📔
وقتی سر جلسه رفتم، با کمال تعجب، نذاشتند وارد جلسه بشم.😢😔
هر چقدر اصرار کردم که آرومه، خوابه، بذارید امتحانم رو بدم، قبول نکردند!
دوستانم که سر امتحان بودند، میگفتند ما مشکلی نداریم و حواسمون پرت نمیشه اما مسؤول امتحان قبول نکرد.
چون میگفتند ممکنه بازرس بیاد و اشکال بگیره.😔
خب من باید چکار میکردم؟
همینجور وقت امتحان داشت میگذشت و من حسرت میخوردم.
گفتم حداقل تو یه کلاس خالی بذارید امتحان بدم، گفتن نمیشه!
گفتم یه مراقب برام بذارید، بازم قبول نکردند!
دخترم رو بردم مهد.
اما کی بچه دو سه ماهه رو قبول میکنه؟😔
از ناراحتی نمیدونستم چکار کنم😔 من ۳ دور خونده بودم ولی….
تا اینکه چند نفر امتحانشون رو دادند و یکی از طلبهها که حتی من نمیشناختمشون، گفتند من نینی رو نگه میدارم تا شما امتحانت رو بدی.😍
سریع دویدم سر امتحان...
باز هم مسؤول امتحانات نمیخواست قبول کنه🙄میگفت دیر وارد جلسه میشی! گفتم من که همینجا جلو چشمتون بودم.😂👀
خلاصه که قبول کردند.😤
من سریع جوابا رو مینوشتم و چون خوب خونده بودم، امتحان دادنم یه ربع بیشتر طول نکشید.
دخترم حدوداً ۱ ساله بود که جمعی از بچههای دبیرستانمون که حالا همگی بچه داشتیم دور هم جمع شدیم و به فکر افتادیم یه مهد خونگی راه بندازیم.
تقریباً هفتهای یکبار نوبتی تو خونهی یه نفر جمع میشدیم و برای بچهها بازیها و برنامههای هدفمند داشتیم.
همینطور ترمها میگذشت و اوضاع بهتر میشد.
من شبها درس میخوندم و در طول روز هم با بچهها سرگرم بودم.
مشغول گذروندن چند واحد آخر بودم که تصمیم گرفتیم کانون گرم خونوادهمون رو با یه عضو جدید گرمتر کنیم.😉
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#قسمت_سوم #م_کلاته (مامان #مرتضی ۵ سال و ۸ ماهه، #فاطمه ۳ سال و ۹ ماهه و #مجتبی ۱۱ ماهه) از اون
#قسمت_چهارم
#م_کلاته
(مامان #مرتضی ۵ سال و ۸ ماهه، #فاطمه ۳ سال و ۹ ماهه و #مجتبی ۱۱ ماهه)
هیچکدوم از دوستام باورشون نمیشد که دو تا کوچولو دارم و سومی رو باردارم🤰🏻.
این وسط دو واحد هم حضوری داشتم که بچهها رو یک ساعتی مهد حوزه میذاشتم.
یکبار کلاس جابهجا شدهبود و شرایط جوری نبود که بچهها رو مهد بزارم…
و مجبور شدم با خودم ببرمشون سر کلاسی که تو کتابخونه برگزار میشد.
با شرایط سکوت مطلق😄
بچهها دلشون میخواست صحبت کنن اما ...خلاصه اون کلاس چالشی هم گذشت...
خیلی از اوقات قبل از اینکه استاد بیان سر کلاس بقیهی طلبهها من رو سوال پیچ میکردن که چطور میتونی با بچهها انقدر درس بخونی و به کارات برسی؟
آخر ترمها هم که باید درس رو ارائه میدادم، مثل همیشه، شب بعد از خوابیدن بچهها، تدریسم رو آماده میکردم.
وقتی سر کلاس، تدریس رو بهعنوان اولین نفر ارائه دادم، مورد تشویق استاد و بقیه قرار گرفتم.
خدا همیشه بخاطر حضور این فرشتهها تو زندگیم به درس و کارهای من برکت میداد😍…
نوشتن پایاننامه هم با وجود بچهها، لطف بخصوصی داشت…
دلم میخواست چند ساعت بشینم پاش و تمومش کنم…
اما فقط شب فرصت داشتم و ذهن اون موقع یاری نمیکرد…
سعی میکردم بیشتر از نرم افزارها استفاده کنم تا نیازی به حضور در کتابخونه نداشتهباشم…
من عاشق تحقیق و پژوهش بودم…
درسته که بعد از یک روز سروکلهزدن با دو تا وروجک و شرایط بارداری، ذهنم پویایی لازم برای پایاننامه رو نداشت...
اما من با کارهای علمی، انگیزه میگرفتم...❤️
انگار با این کارها من زنده بودم و حیات میبخشیدم😍
تونستم پایاننامهام رو با نمرهی خوب دفاع کنم ...
سطح دوی حوزه به پایان رسید و نینی ما در اوایل دوران کرونا به دنیا اومد👼🏻
تابستون همون سال برای سطح ۳ یا همون ارشد شرکت کردم...تنها رشتهای که میتونستم غیرحضوری بخونم، یه رشتهی خیلی سخت بود...
فقه و اصول...
شرایطم ایجاب میکرد غیرحضوری رو انتخاب کنم چون من فکر میکنم کسی از پس سه تا بچهی قدونیمقد من برنمیاد.
جز مامانشون😅
به خاطر معدل بالا، دیگه امتحان ورودی نداشتم و فقط یه مصاحبه بود.
اما وقت کمی داشتم و درسهای زیادی رو باید برای مصاحبه میخوندم.
بالاخره روز مصاحبه رسید…
بازم رفتم بالای منبر😆…
برای مصاحبهگیرندهها که دو خانم و یک آقای روحانی بودند، از اولویت بچهداری و لزوم تحصیل کنار بچهداری گفتم…
یکی از خانمهای مصاحبهگیرنده، ۸ تا بچه داشت و حسابی تشویقم کرد😍.
سوالات علمی خیلی سخت بود و استرس مصاحبه زیاد...
فکر نمیکردم قبول بشم اما قبول شدم...💪🏻
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
#قسمت_چهارم #م_کلاته (مامان #مرتضی ۵ سال و ۸ ماهه، #فاطمه ۳ سال و ۹ ماهه و #مجتبی ۱۱ ماهه) هیچکدو
#قسمت_پنجم
#م_کلاته
(مامان #مرتضی ۵ سال و ۸ ماهه، #فاطمه ۳ سال و ۹ ماهه و #مجتبی ۱۱ ماهه)
مهرماه، شروع دورهی سطح ۳ من بود...
تو طول روز اصلا درس نمیخونم و تمام وقتم برای بچهها و بقیهی کارهای خونه است.
بچهها شبها حدود ۱۱ تا ۱۲ میخوابن و من تا ۳ و ۴ بیدارم و درس میخونم.
شببیداری باوجود ۳ تا بچه، سخته ولی چارهای نیست.
صبح همه باهم تا حدود ۱۰ میخوابیم😴
و بعدش روز شروع میشه و دوباره بازی و کار خونه و….
همسرم کارشون زیاده.
گاهی تا ۱۱ شب هم کلاس دارند…
برای همین خیلی نمیتونن تو کارها کمکم کنند.
درسته من وقت کمی برای درسخوندن دارم اما برکت اون وقت کم رو تو زندگی و درسخوندنم میبینم…
قبل از بچهدار شدن، چند روز برای یک امتحان میخوندم ولی الآن، فقط چند ساعت تو شب درس میخونم، ولی برکت خاصی داره…
برای کارهای خونه سعی میکنم از خود بچهها کمک بگیرم💪
از روزی که یه بچه داشتم سعی میکردم کارهای خونه رو با پسرم انجام بدم.
مثلا یه دستمال میدادم دست پسرم و باهم دستمال میکشیدیم.
موقع آشپزی چندتا کاسه و تشت آب میذاشتم جلوی بچهها تا مشغول باشن.
کمی بزرگتر که شدن سعی میکردم کارها رو مشارکتی انجام بدیم.
مثلا شبها قبل از خواب با بچهها خونه رو کمی جمعوجور کنیم.
گاهی کارهایی رو که دوستداشتن انجام میدادند
مثل ظرف شستن و جارو زدن...
هرچند زحمتم بیشتر میشد اما براشون لازم بود.
حس میکنم اینکه حالا خودشون ساعتها مشغول بازی میشن و سراغ من نمیان نتیجهی زحمتیه که اون موقع کشیدم.
گاهی دستهجمعی بازی میکنیم.
گرگمبههوا ، تفنگبازی، قایمموشک، خالهبازی و…
هرچی تعدادمون بیشتر بشه برای این بازیا بهتره😜
روزها با بچهها، کیک ، شیرینی و نون میپزیم،
مسجد میریم و تو برنامههای فرهنگی شرکت میکنیم.(الآن با رعایت پروتکلها😷)
به صورت جزئی قرآن حفظ میکنم.
کارهای هنری میکنم و به بقیه از این کارهام، هدیه میدم.🤩
اما هرجایی که برای فعالیت میرم، همه میدونن شرط من برای کارکردن، حضور بچهها کنارمه❤️
فرقی نمیکنه کجا باشه و چه جلسهای، مهم اینه که تمام تلاشم رو میکنم که بچهها کنار خودم باشن.
در تمام برنامهها و موقع همهی کلاسهای رزمی مسجد و حتی آموزش کار با اسلحه😱، کنارم بودند ...😉
همهی اینها باعث شد که حضور بچهها تو مسجد برای بقیه هم پذیرفتنی بشه.
هرچند گاهی شرایط بسیار سخت میشه…
مثلا موقع امتحان مجازی، بچههای کوچیک گریه میکنن یا نیازی دارند،
یا...
یادمه یه بار همسرم خونه بودند و دختر ۱ سالهم داشت روی تخت بازی میکرد که از تخت افتاد،
لبش پاره شد و خیلی خون اومد.
جوری که لباسای من و همسرم هم خونی شد.
هرکاری میکردیم گریهاش بند نمیومد و اجازه نمیداد دستمال بذاریم روی لبش.
همسرم چند ساعت بعدش امتحان داشت.
به ذهنمون رسید با همون حالت خونآلود دخترم ، بریم پارک پایین خونمون تا حواسش پرت بشه.
یه روفرشی انداختیم.
بچهها بازی میکردن و همسرم درس میخوند .
حال دخترم اینطوری کمی بهتر شد.
توی زندگیمون خدا رو همیشه کنارم حس میکنم و این بهم آرامش میده.
خدا فرزندانی همراه و همسری صبور به من داده
و من به خاطر تمام نعماتم قدردان و شاکرم.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
(مامان #علی آقای ۳سال و نیم و #فاطمه خانم ۲سال و ۴ ماهه)
من امسال یه جورایی روزهاولی محسوب میشم. 😅
بعد از ۴ سال بارداری و شیردهی پشت هم، باید روزه میگرفتم.
اون هم توی روزهای بلند #هلند (حدود ۱۹ ساعت😰)
روز اول رو که گرفتم دیدم چقدر سخته…😣
گرسنه و تشنه و بیحال باشی، ولی با بچهها بازی کنی، ظرف بشوری، غذا درست کنی ، حتی درس بخونی...😑
دلم میخواست بعد افطار تا سحر بیدار بمونم و روز رو بخوابم تا فشار روزهداری رو کمتر احساس کنم...
اما نمیشه، بچهها ۷ صبح بیدار میشن و … 🤪
دلم برای روزهای مجردی تنگ شدهبود...💔
وقتایی که شب تا سحر بیدار بودم، بعدشم نصف روز رو میخوابیدم و بقیهاش رو کتاب میخوندم و کارهای نشستنی که خداینکرده کمی سختم نشه.😉😅
اما حالا... 😐🙄
تمام تلاشم رو باید بکنم که بازیهای هیجانی رو تبدیل به نشستنی کنم یا مواظب باشم داد نزنم و بداخلاقی نکنم و…
که همیشه هم موفق نمیشم.🥴
انگار وقتی انقدر گرسنه و تشنهای، یه لبخند و خسته نباشید گفتن، به همسرِ خستهتر از خودت هم سخت میشه چه برسه به تحمل بچه ها.🤯
سالهای مجردی وقتی این 👇🏻 قسمت از خطبه شعبانیه را میشنیدم:
(أَیهَا النَّاسُ مَنْ حَسَّنَ مِنْکمْ فِی هَذَا الشَّهْرِ خُلُقَهُ کانَ لَهُ جَوَازاً عَلَی الصِّرَاطِ یوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْأَقْدَامُ.
ای مردم! هر کس از شما خُلق خود را در این ماه(رمضان) نیکو سازد، ازصراط، در روزی که قدمها بر آن میلغزد عبور خواهدکرد.)
با خودم میگفتم انقدرم سخت نیست حالا 😏
کسی باهام کاری نداشت که بخواهم بداخلاقی کنم. 😎
اما الان قضیه فرق داره، همه با من کار دارن!😬
وقتی موقعیتهای عصبانیشدن زیادتر برام فراهم میشه با خودم میگم شاید باید تلاش کنم مثل یه کلاس ورزش ببینمش که اگر مربی به من وزنه سنگینتر بده بیشتر ذوق میکنم و یعنی من قویترم!🤩💪🏻
و رشد، یعنی اینکه زمینههای عصبانیت برات فراهم باشه و عصبانی نشی!😤
شاید ماه رمضان مثل یه میدان مسابقه است که هر کس بتونه نشون بده چند مرده حلاجه...
و جهاد من اینجا در میان خانواده است…
خانواده ای که پیامبر اکرم در موردش میفرمایند:
(بهترين شما كسى است كه براى خانوادهاش بهتر باشد و من از همهی شما براى خانوادهام بهترم)
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
#ز_منظمی
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_شکوری
(مامان #عباس و #فاطمه ۲ساله)
- مامان! خدا کجاست؟
- خدا همه جا هست. نزدیک ماست و هر وقت باهاش صحبت کنیم، حرفهای مارو گوش میده.
- یعنی خدا توی خیابونه؟
- آره. همینجا هم هست. توی قلبهای شما بچهها هم هست.
- مامان! هممه چیزا رو خدا آفریده؟
- بله. همهی حیوونا، گلا، درختا، آسمون و خورشید و ماه و ستارهها، حتی خود تو رو هم خدا آفریده. همهی مارو خدا آفریده.
- تلویزیون رو هم خدا آفریده؟
- خدا به آدمها عقل داده و کمکشون کرده تا خودشون بتونن یه چیزایی که لازم دارن رو درست کنن. مثل تلویزیون.
- مامان! خدا چرا سوسکها رو آفریده؟
- خدا هر چیزی رو برای یه کاری آفریده، چون خدا خیلی زرنگه و همه چیز رو میدونه. شاید ما ندونیم چرا، ولی خدا حتما سوسکها رو برای یه کاری ساخته.
مثلاً بعضی پرندهها، همین سوسکها رو میخورن مثل غذا.
اینا یه سری مکالمات من و عباس توی دو سه هفتهی اخیره😅
توی کتاب تربیت فرزند دیدم که باید از سه سالگی (قمری) بچهها رو با مفهوم « لا اله الا الله» آشنا کرد. بچهها با فطرت توحیدی به دنیا میان و با مفهوم خدا غریبه نیستن.
برای همین تصمیم گرفتم بسته به فهم و درک عباس ، خدا رو بهش معرفی کنم.
بلافاصله سوالات عباس هم شروع شد ، خدا کیه؟ چیکار میکنه؟ کجاست؟
جوابهاش با زبونی که بچه بفهمه، سخت به نظر میرسید. نمیدونستم چی باید بگم و هی به آینده حوالهش میدادم.
تا اینکه اتفاقی یه کتاب خیلی خوب رو توی کتاب فروشی دیدم. دقیقا کتاب مورد نیاز من و در واقع عباس بود.
📚کتاب خداشناسی قرآنی کودکان. آقای غلامرضا حیدری ابهری
توی این کتاب ۴۰ تا سوال پرتکرار بچهها درباره خدا رو جواب دادن. با توجه به آیات قرآن و به زبون بچهها.
نویسنده هم یه روحانی خیلی خوش ذوقن که کتابهای
کودک خیلی خوبی هم نوشتن.
بعد از این سوالات، وارد مرحله دعا شدیم.
عباس فهمید که وقتی با خدا حرف بزنه، خدا گوش میده و میتونه دعا کنه و از خدا چیزهایی بخواد.
اوایل مثلاً میگفت خدایا کمک کن خطکشم زود پیدا بشه.😅
یا میگفت خدایا بهم یه عالمه خوراکی خوشمزه بده.
اخیرا بیشتر یک دعا رو میگه: خدایا بهم یه برادر بده.🙂
بامزهترین دعاش هم این بود که خدایا به مامان عقل بده که زودی بیاد باهم کاردستی درست کنیم.😉😎
پ.ن ۱: جدیداً فاطمه هم از عباس یاد گرفته این سوالاتو😅 چند روز پیش توی دستشویی میگفت: دستمال کاغذی رو خدا آفریده؟!
برام خیلی جالب بود که فاطمه، اینقدر حواسش به صحبتهای من و عباس بوده و یاد گرفته.
یعنی شاید من فقط قصدم تربیت و صحبت با عباس باشه، ولی فاطمه هم خود به خود میشنوه و یاد میگیره.
پ.ن ۲ : توی جوابها، باید سعی کنیم سطح فهم و تکلم بچه رو در نظر داشته باشیم و متناسب با فهمش بهش جواب بدیم تا گیج نشه. اگر فکر میکنید فرزندتون بعضی از جوابها رو متوجه نمیشه، بهش فشار نیارید. سعی کنید با بیان متفاوت و ساده تر بهش بگید.❤️
پ.ن ۳ : امام صادق (علیه السلام) میفرمایند:
هنگامی که کودک به سه سالگی رسید لا اله الا اللّه را به او بیاموزید و او را رها کنید. (همین مقدار کافی است) وقتی هفت ماه دیگر گذشت محمد رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) را به او آموزش دهید و سپس او را رها کنید تا چهار ساله شود. آنگاه صلوات فرستادن را به او بیاموزید.
در پنج سالگی به او سمت راست و چپ را آموزش دهید و قبله را نشان او داده و بگویید سجده کند. آن گاه او را تا شش سالگی واگذارید. فقط پیش روی او نماز بخوانید و رکوع و سجود را یادش دهید تا هفت سالش هم تمام شود. وقتی هفت سالگی را پشت سر گذاشت، وضو ساختن را به او تعلیم دهید و به او بگویید نماز بخواند، تا هنگامی که نه ساله شد وضو و نماز را به نیکی آموخته باشد.
و هنگامی که آن دو را به خوبی یاد گرفت خدا پدر و مادر او را به خاطر این آموزش شان خواهد آمرزید.
(وسائل الشیعة، ج15، ص193 )
دوتا نکتهی مربوط به روایت بالا:
«منظور از رها کردن، این نیست که نسبت به تربیت بچه بیتفاوت بشیم. بلکه میگن لازم نیست بیشتر از این به ذهن بچه فشار بیارید.
این توصیه برای اغلب بچههاست و حداقل کار لازم هست. اگر بچهای توانایی فهم بیشتری داره و سوالات بیشتری براش پیش میاد، میتونیم بیشتر بهش بگیم.»
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
✅ #خبر_فوری
📣
به خانم هایی که اسمشون #معصومه و #فاطمه و #زهرا و #زینب و محدثه و القاب حضرت زهرا باشه #هدیه_میدیم 🎁👏
🎊به مناسبت ولادت حضرت معصومه و دهه کرامت🎊
🎁 هدیههای #متبرک از حرم امام رضا 🕌
بزن رو لینک و اسمت رو بفرست👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4020830257C3c07da4aee
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
🔚2⃣ تا #خبر_فوری📣📣📣📣📣
1⃣ به #خانم هایی که اسمشون #فاطمه، #زهرا، #زینب، معصومه، ریحانه، محدثه و القاب حضرت زهرا باشه #هدیه_میدیم 😍😍🎊🎁🎊😍😍
🎊به مناسبت دهه ولایت و #عید_غدیر 🎊
2⃣ به #خانمها و دختر خانمهای #چادری هدیه میدیم 🛍🛍🛍
❌بزن رو لینک و #هدیهات رو بگیر 🎁👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4020830257C3c07da4aee
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
🔴
🔚 2⃣ تا #خبر_فوری📣 🔴📣🔴📣
🎊🎊 به مناسبت آغاز امامت امام زمان(عج) 🎊🎊
1⃣ به خانمهای محجبه و چادری #هدیه میدهیم 😍🎁
2⃣ به #خانم هایی که اسمشون #فاطمه، #زهرا، #زینب، معصومه، ریحانه، محدثه و القاب حضرت زهرا باشه #هدیه_میدیم 😍😍🎊🎁🎊😍😍
بزن رو لینک و هدیهات رو بگیر👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4020830257C3c07da4aee
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
🔴
📣🔚 #خــبـــــر_فـــــوری📣 🔴📣🔴📣
🎊🎊 به مناسبت ولادت حضرت فاطمه 🎊🎊
♥️ به #خانم هایی که اسمشون #فاطمه، #زهرا، #زینب، معصومه، ریحانه، محدثه، کوثر،مریم، رقیه و القاب حضرت زهرا باشه #هدیه_میدیم 😍😍🎊🎁🎊😍😍
🎁 بزن رو لینک و هدیهات رو بگیر 😍👇
https://eitaa.com/joinchat/4020830257C3c07da4aee
https://eitaa.com/joinchat/4020830257C3c07da4aee