در میانه‌ی پادشاهی نوذر هستیم که به‌جای پدرش منوچهر بر تختِ شاهی نشسته. منوچهر پیش از شاه شدن و در زمان شاهیِ پدربزرگِ مادرش، فریدون، انتقام پدربزرگش، ایرج، را از برادران او، سلم و تور، گرفته و از اتفاق‌های مهم دوره‌ی شاهی خودِ او تولد زالِ سپیدمو، پسر سام است. سام که حکم حکومت زاول را از زمان فریدون دارد، زال را مایه‌ی ننگ می‌داند و در کوه رهایش می‌کند و او را سیمرغ بزرگ می‌کند. بعدتر سام پشیمان می‌شود و او را به کاخ خود برمی‌گرداند. زال عاشق رودابه، دختر شاه کاول، می‌شود و حاصل ازدواج آن‌ها رستم است، هسته‌ی مرکزی شاهنامه یا حداقل بخش حماسی آن. در این دوره سام پیوسته درگیر جنگ‌هایی در گرگساران و مازندران است. با آغاز شاهی نوذر پس از مرگ منوچهر، او کم‌کم بیدادگر می‌شود و جامعه به آشفتگی می‌رسد. او از سام چاره می‌خواهد. موبدان و اطرافیان نوذر از سام می‌خواهند که خود او شاه شود. سام نمی‌پذیرد و با پنددادن آن‌ها و نوذر، نوذر دوباره به راه می‌آید. آن سوی مرزها، در توران‌زمین، پشنگ، شاه آن‌جا که خبر آشفتگی ایران را دارد، پسران خود افراسیاب و اغریرت را به کین‌خواهی تور، به جنگ ایرانیان می‌فرستد. این آغاز حضور دیرپای افراسیاب در شاهنامه است. اغریرت موافق جنگ نیست، اما به‌هرترتیب همراه می‌شود. در این میان سام ناگاه از دنیا می‌رود، در جنگ تن‌به‌تنِ بارمان، پهلوان تورانی، و قباد پیر، پهلوان ایران، قباد کشته می‌شود و افراسیاب نیز با جادو چشم قارن که به او حمله برده را تاریک می‌کند. همه چیز به سود سپاه توران است و نوذر پس از جنگی بیهوده با افراسیاب، از فرزندان خود طوس و گستهم می‌خواهد خانواده‌ی شاهی را از پارس بردارند و به راده‌کوه ببرند که آن‌جا در امنیت باشند. امشب ادامه‌ی جنگ را خواهیم شنید و خواهیم شنید که طبق پیش‌بینی نوذر، افراسیاب سپاهی به‌سرکردگی قراخان به پارس می‌فرستد... 🖊@ghalatnanevisim