-رمه کردن: جمع کردن -گفتی همی‌بارد از ماه٘ مهر: (همه جا از روی تابانِ خوب‌رویان چنان روشن بود که) گویی در شب از ماه هزار خورشید سرزده! -ماه در کنار آمدن: از شادی خود را در آسمان کنارِ ماه دیدن -چه: همچنین -همان: همان‌طور -یاره: دست‌بند، بازوبند -گندآوری: پهلوانی -بداندیشه افسون فراوان بخواند: خیالِ نیرنگ‌های گوناگون از سرش گذشت. -گسلیدن: جدا شدن -فغان: دادوفریاد -بر سرِ انجمن: در میانِ جمع -نگار: نقش -ز هر گونه با او سخن‌ها براند: با او از هر دری حرف زد. -اگر برنهی پیل، باید دویست: اگر (هدیه‌های شاه را بخواهی) بار کُنی، دویست فیل نیاز است. -پیچیدن: روی برگرداندن -همی روز٘ روشن نبینم ز درد / بر آنم که خورشید شد لاژورد: از دردِ عشق روزم چنان تیره شده که گویی خورشید در تیرگیِ ابدی رفته. -ببخشای روزِ جوانی مرا: به من جوانی بده. -شود تیره روی تو بر چشمِ شاه: (کاری می‌کنم که) در چشمِ شاه روسیاه شوی؛ از چشمِ شاه بیفتی. 🖊@ghalatnanevisim