-کوس: سازِ کوبه‌ایِ جنگیِ بزرگ -کوس بر پیل بستن: کنایه از آماده‌ی حرکت شدنِ سپاه -به گُردان بفرمود و خود برنشست: (سیاوش) به سرانِ لشکر دستور داد سوارِ اسب شوند و خود نیز سوار شد. -کنار گرفتن: در آغوش گرفتن -گوایی همی‌داد دل بر شدن / که دیدار از آن پس نخواهد بُدن: دلِ کاوس و سیاوش جدایی را می‌دید و این که دیگر پس از آن دیداری در میان نخواهد بود. یا: وقتِ جدایی دلِ آن‌ دو می‌گفت که دیداری در میان نخواهد بود. -دهر: روزگار -نوش: شیرین، گوارا -گاه: تخت، پایتخت -دستان: صفتِ زال پدرِ رستم، احتمالاً به‌خاطرِ دانستنِ جادو -نشست گُزیدن: همنشینی کردن -شکارِ نیستان: شکارِ شیر؛ چون جای شیر در نیستان تصور می‌شده. -سپهرش همی‌داد گفتی درود: آسمان به او سلام و او را آفرین می‌کرد؛ کنایه از این که بخت یارِ او بود. -دمان: خروشان، نفس‌نفس‌زنان -پیشرو: پیشقراول -هیون: شترِ (تیزرو) -کشتی بر آب: در شاهنامه کنایه از شتاب و تندی‌ست. -به یک دست خنجر، به دیگر کفن: کنایه از شجاعتِ بسیار که شخص از مرگ نمی‌هراسد و با همه‌ی وجود می‌جنگد. -تو لشکر بیارای و چندان مپای / که از باد کشتی بجمبد ز جای: (سپهرم و بارمان، پیشقراولانِ سپاهِ افراسیاب خبرِ آمدنِ سپاهِ ایران به‌سرکردگیِ سیاوش و همراهیِ رستم را به کرسیوز می‌دهند. او پیکی پیشِ افراسیاب می‌فرستد و می‌گوید:) سپاهت را آماده کن و حتی به‌اندازه‌ی زمانِ کوتاهی که کشتی از باد به جنبش درمی‌آید هم تعلل نکن. -برانگیخت برسانِ آتش هیون / کزینسان سخن داشت با رهنمون: (پیک) پس از شنیدنِ سخنِ رهنمون، یعنی کرسیوز (که مضمونِ پیام چیست) شترِ تیزرو را به‌تندیِ آتش (سوی افراسیاب) به حرکت درآورد. -سیاوخش از این سو به پاسخ نماند: سیاوش مجالِ رسیدنِ پاسخِ افراسیاب به کرسیوز را نداد. یعنی به‌سرعت واردِ جنگِ کرسیوز شد. -چو تنگ اندرآمد از ایران٘ سپاه / نشایست کردن به پاسخ نگاه: وقتی سپاهِ ایران بسیار نزدیک و با سپاهِ توران روبه‌رو شد، دیگر مجالِ منتظرِ جوابِ نامه‌ی افراسیاب شدن نبود و کرسیوز ناگزیر از جنگیدن شد. -روی دیدن: چاره دیدن، صلاح دیدن -گران: سنگین -گیتی‌فروز: مایه‌ی روشنیِ جهان -بدان روی آب: آن‌سوی رودِ جیحون، که مرزِ ایران و توران بوده. کرسیوز که از رود گذشته و واردِ ایران شده بود با حمله‌ی سیاوش به داخلِ خاکِ خود عقب‌نشینی می‌کند. 🖊@ghalatnanevisim