-ساختن: آماده شدن -زمانی: یک زمان، مدتی -باختن/بازیدن: بازی کردن -چوگانِ تو نبینند گُردان به میدانِ تو: کسی چوگان‌بازی‌ای چون چوگان‌بازیِ تو ندیده. یا: چوگان زدنِ تو در میدانِ بازی آن‌قدر سریع است که چوگانت دیده نمی‌شود! -انوشه: بی‌مرگ، جاوید -بَدی: کوتاه‌شده‌ی "بادی"؛ حالتِ دعاییِ "باشی". این را با "بُدی" اشتباه نگیریم که به‌معنیِ "بود/می‌بود" است. -روان را به دیدار٘ توشه بَدی: با دیدنِ تو روان همیشه توشه و نیرو بگیرد -که درواقع یعنی نیروی روان از توست. -همی از تو جویند شاهان٘ هنر. / که یابد به هر کار از تو گذر!؟: همه‌ی شاهان هر کاری را باید از تو یاد بگیرند؛ الگوی همه تویی. هیچ کس در هیچ کاری بهتر و برتر از تو نیست. -همی از تو خواهم بد و نیک جُست: در هر چیز با تو باید مشورت کرد. تو الگوی منی. -رادی: دلیری، مردانگی -بدین آشتی تو شدی نامجوی: با این صلح کردن به‌جای جنگ (با تورانیان) تو خود را شهره به خوبی کردی‌. -چو تابنده‌ماهی و خورشیدچهر: تو همچون ماه‌ِ تابنده هستی و چهره‌ای چون خورشید داری. -زیبای گاه: زیبنده‌ی تختِ شاهی؛ شایسته‌ی شاهی -پشت: حامی و مایه‌ی دلگرمی -گرازان: در دو معنیِ خوش‌خوشان/خرامان و شتابان/حمله‌کُنان آمده. این‌جا معنیِ اول را می‌دهد. -چنین گفت پس شاهِ توران بدوی/ که "یاران گزینیم در زخمِ گوی // تو باشی بدان‌روی و زین‌روی٘ من / به دو نیمه هم‌زین‌نشان انجمن": افراسیاب (به سیاوش) گفت: برای این مسابقه‌ی چوگان یارکشی کنیم. تو آن‌طرف (سرگروه باش) و من این‌طرف و بقیه هم به‌همین‌ترتیب در دو گروهِ (ما). -به‌کار بودن: مفید بودن، نتیجه دادن -برابر نیارم زدن با تو گوی: (سیاوش در جوابِ افراسیاب می‌گوید:) در گوی زدن خود را حریفِ تو نمی‌بینم یا بهتر: در گوی زدن، در گروهِ مقابلِ تو نمی‌توانم باشم. -سوار: در این‌جا یار، بازیکنِ چوگان -سخن‌گفتنِ هر کسی باد شد: بدگویی‌های بقیه از سیاوش پیشِ افراسیاب بادِ هوا شد و بی‌اثر. -هنر کُن به پیشِ سواران پدید / بدان تا نگویند کاو بد گزید: (افراسیاب نمی‌پذیرد که سیاوش در بازی یارِ او باشد و می‌گوید: در تیمِ روبه‌رو بایست و) هنرِ چوگان‌بازی‌ات را رو کُن (و ملاحظه‌ی مرا نکن) تا نگویند که افراسیاب با حریفِ ضعیفی بازی کرد. یا: تا نگویند که افراسیاب در یارکشی برای دو گروه جانبِ عدالت را رعایت نکرد. -فرمان تو راست / سواران و میدان و چوگان تو راست: فرمان فرمانِ توست؛ تو اول شروع به یارگیری کن. -چو هومان که برداشتی ز آب٘ گوی: و همین‌طور یکی مثلِ هومان که در چوگان‌بازی بسیار ماهر بود. -یارستن: جرٲت کردن -همه یارِ شاهند و تنها منم: همه‌ی (این‌ها که تو یارِ من کردی) در کنارِ تو باشند و من تنها باشم (و برای گروهِ خودم از ایرانیان یار بگیرم، آن‌طور که رسمِ یارگیری -یا رسمِ بازی‌ست). 🖊@ghalatnanevisim