«بسم الله الرحمن الرحیم»
🗒
#یاد_ایّام
🖋
فصل دوم، قسمت هفتم (پیاپی بیست و چهارم)
از نفْسپروری تا نفْسکُشی (۵)
۱- زمانی که خدمت حضرت آیتالله نجابت رضوان الله تعالی علیه رسیدم، از همان روزهای اول، فرمودند: «
اگر میخواهی در این حوزه با کسی رفاقت کنی فقط با این سه نفر رفاقت نزدیک داشته باش : آقای حاج محمدتقی نجابت (که حضرت استاد و به تبع ایشان، سایرین، ایشان را آقای حاجی میخواندند), آقای حاج علینقی نجابت و آقای حاج سید محیالدین عندلیب (داماد حضرت استاد)» بر آقای حاج محمد تقی تاکید خاصی داشتند. البته رفاقت با همهٔ طلاب، مطلوب و برگزیده بود ولی
شاید این سه نفر برای نفْس بنده چنان مناسب بودند که میتوانستم با آنها مصداق
«بین الاحباب تسقط الآداب» را پیدا کنم. بنده هم این امر را غنیمت شمردم و
این رفاقت را تا آخر ادامه دادم و انشاءالله خدا توفیق دهد تا باز هم تا آخر ادامه دهم
۲- در سال ۱۳۶۷،
حضرت امام رضوان الله تعالی علیه بیاناتی داشتند که
تحولی در حوزه و ساختار تشکیلات روحانیت را ایجاب میکرد. از همهٔ حوزههای سراسر کشور خواسته شد تا نظرات و دیدگاههای خود را در باب این موضوع به مدیریت حوزهٔ علمیه قم ارسال کنند و نمایندگان خود را برای شرکت در همایشی با همین موضوع به قم اعزام نمایند.
حضرت استاد با قلم خود جواب سوالهایی را که از حوزه شده بود نگاشتند که حاصل آن جزوهٔ
«زیّ طلبگی» شد. سپس
به مرحوم آیتالله حاج محمدتقی نجابت ماموریت دادند تا حامل این پیام به حوزهٔ علمیهٔ قم باشد.
سه نفر را هم با ایشان روانه قم کردند: آقای حاج علینقی نجابت، آقای سید محیالدین عندلیب و حقیر. این امر از یک سو، لطف و عنایت حضرت استاد بود در حق بنده، و از سوی دیگر، یادآوری آن رفاقتِ لازم و کارسازی بود که بایستی با این سه بزرگوار داشته باشم. هر چهار نفر با یک پیکان، عازم قم شدیم. هرچند که
جلسات قم دستاورد چندانی نداشت اما این
جزوهٔ «زیّ طلبگی» که چندین بار از جانب حوزهٔ علمیهٔ شهید محمدحسین نجابت
تجدید چاپ شده است، دستاورد علمی و راهنمای اخلاقی بزرگی برای همهٔ طلاب و مدیران حوزه بوده است و خواهد بود.
۳- نهم بهمن ۱۳۶۸، روز
عروج ملکوتی حضرت استاد بود. وصال آن ولیّ خدا با محبوبش هرچند آرزوی دیرینه حضرت استاد بود، لیکن برای امثال ما، فراق ایشان مصیبت و غمی غیر قابل تحمل بود. داستان آن روزِ غمبار را در
کتاب حدیث سرو آوردهام. احساسی فراتر از یتیمی به ما دست داده بود؛ احساسی که برای حقیر فوق العاده کمرشکن بود.
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
با تقدیر چه میتوان کرد. ظاهراً همه گلشنی که زیر سایهٔ آن عزیز، آشیانهٔ ما محسوب میشد رو به خشکیدن و پراکندگی میگذاشت. اما روح پرفتوح حضرت استاد بنا را چنان گذاشته بود که جمعیت ما پراکنده نشود و آن گلستان، خرّم و سرسبز تداوم یابد.
چون که شد خورشید و ما را کرد داغ
چاره نبْوَد بر مقامش از چراغ
چون که شد از پیشِ دیده وصل یار
نایبی باید از اومان یادگار
چون که گل بگذشت و گلشن شد خراب
بویِ گل را از که یابیم از گلاب
و مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدتقی نجابت رضوان الله تعالی علیه، همان نایبی بود که سی و دو سال آن جمعیتِ حوزهٔ شهید محمدحسین نجابت را حفظ کرد و روز به روز بر بالندگی آن افزود.
۴- راجع به خصوصیات و
سجایای مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدتقی نجابت در جای دیگری سخن گفتهام. به مصداق
«الولدُ سرّ أبیه»، ایشان مظهر محبت، رفاقت، رحم، دلسوزی، توکل و توحیدِ حضرت استاد بود. خداوند فتوحاتی قلبی و معرفت و محبتی تمام عیار، نصیب ایشان کرده بود. تا حدود زیادی همان
نفْسشناسی و حفاظت و تسلطِ بر نفوس را از پدر خویش، حضرت استاد، به ارث برده بودند. خیال افراد را میخواندند. از آینده
پیشگوییهای دقیقی داشتند. بر
تعبیر خواب و تأویل رؤیا توانایی بالایی داشتند. یاد دارم که زمانی خوابی دیده بودم. برای ایشان نقل کردم و تعبیر آن را از ایشان خواستم. بیدرنگ فرمودند مگر فلانی هم در همان صحنهٔ خواب تو حاضر نبود؟ با تعجب عرض کردم که: بله حاضر بود. سپس ایشان تعبیر آن خواب را برایم بیان کردند.
کرامات فراوانی از ایشان مشاهده کردم که بیان آنها از حوصلهٔ این وجیزه خارج است. فقط همینقدر میتوانم بگویم که عنایاتِ غیبی و باطنی ایشان در حدی بود که خودم، خانواده، فرزندانم و حتی اطرافیانِ دیگر و دورترم را از خیلی از همّ و غم و گرفتاریهای معنوی و دنیوی رهانیدند و ما را مدیون خودشان کردند. به خانهٔ ما میآمدند. ساعتها وقت میگذاشتند.
حق رفاقت را به کمال و تمام ادا مینمودند و
گرهگشایی میکردند:
به دورِ لاله قدح گیر و بیریا میباش
به بویِ گُل نفسی همدمِ صبا میباش