💠
#داستان_دنباله_دار #حُسنیّه_قسمت سی ام
ای ابراهیم، حال که مخالفت این دو طایفه در اعمال و افعال و عبادات و اعتقادات از روز وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم تا حال ثابت شد، بگو که از این دو طایفه کدام بر حق بودند و کدام بر باطل؟
ابراهیم که در گل فرو مانده بود متحیر و پریشان نه طاقت سکوت داشت و نه قدرت جواب.
هارون برآشفت و گفت: ای ابراهیم چرا پاسخ نمی گوئی؟
گویا تو تا امروز بر دین رسول خدا نبوده ای و خود را اعلم و افضل علمای اسلام می دانستی اکنون با همراهی این همه دانشمند هم رأی نمی توانی جواب کنیزی را بدهی؟
ابراهیم درمانده شده بود، چرا که اگر می گفت طریق اهل بیت رسول خدا و معصومین باطل است، کفر او ثابت می شد و متهم به مخالفت با قرآن و حدیث می گوید و بیم آن نیز بود که مردم او را هلاک کنند، و اگر می گفت طریق ابوبکر و عثمان و اتباع ایشان باطل است اعتقادات و مذهب خودش باطل می گشت و باز بیم کشته شدنش بود.
#حسنیه و شاگردی امام صادق علیه السلام
هارون چون ابراهیم را بدان حال مشاهده کرد رو به
#حسنیه کرد و گفت: ای
#حسنیه ! این علم را چگونه آموخته ای؟
#حسنیه گفت! چون به سن پنج سالگی رسیدم خواجه ام مرا به خدمت آقا و مولایم امام جعفر صادق علیه السلام فرستاد که در ملازمت آن بارگاه عالی مقام باشم و از آن بزرگوار شرایط طهارت نفس و آداب بندگی و عبادت بیاموزم.
مدتی در محضر آن حضرت به خدمتکاری پرداختم و در منزل حضرت طریق طهارت و تقوی و نماز و روزه را آموختم و و حدود آن را رعایت نمودم.
پس از هفت سال، روزی حضرت به خانه آمده آبی برای وضو طلب نمود، من زیرکی کردم و بی درنگ دویدم و ظرف آب را برداشته به خدمت حضرت بردم،
چون نظر مبارکش به من افتاد، پرسید: کیستی؟
عرض کردم: من ملازم بیت شما هستم و مدتی است که در این حرم پر برکت به خدمت گذاری مشغولم.
از من سؤال فرمود: آیا نماز می خوانی؟
عرض کردم: بله ای مولای من.
فرمود: آیا وضو و طهارت بلد هستی؟
عرض کردم: آری.
از هر چه سؤال فرمود جواب مثبت دادم.
حضرت به شگفت آمد، و از وضعیت من از ملازمان بارگاه مبارکش پرسش نمود. پس بلافاصله شخصی را بدنبال خواجه ام فرستاد،
چون خواجه هم آمد حضرت فرمودند: این کنیز بسیار عاقلی است، او را به من بفروش!
خواجه ام عرض کرد: یابن رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم هزار جان من فدای شما باد، کنیز من هم چنان در ملازمت شما باشد، و اگر اجازه فرمائید من نیز یکی از بندگان و چاکران شما گردم.
از آن روز به بعد توفیق خدمت خاص آن حضرت به من عنایت شد و چون آن حضرت استعداد فراگیری علم در من مشاهده می فرمود، پیوسته مرا تعلیم می نمود و اگر برخی اوقات نمی توانستم به خدمت حضرتش برسم، در مکتب اولاد و اصحاب ایشان که هر یک سلطان انجمن فصاحت و بلاغت و ماه آسمان علم و دانائی بودند می رسیدم و علوم مختلف را از ایشان فرا می گرفتم.
به این ترتیب بود که به برکت توجّه آن حضرت امکان تحصیل علوم مختلف برایم حاصل شد و بیشتر کتاب های تفسیر و حدیث را مطالعه کردم و مسائل مشکلی که دانشمندان از حل آن عاجز بودند، از حضرتش فرا گرفتم و تا آنجا که توانستم نهایت کوشش و اهتمام را بکار بستم تا بتوانم چنین روزی در مجلس خلیفه حاضر شوم و حقیقت مذهب خود را بر موافق و مخالف به اثبات رسانم.
✅ادامه دارد.
#مناظره
#حقانیت_شیعه
کانال
#حال_خوش
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92